جیگی جیگی ننه خانوم !
جیــــــــــــگـــی جیــــــــــــــکـــی نـــــــنه خانم!
به یاد دوستان شهیدم در این نوروز ۱۳۹۳: مجاهدین خلق مصطفی موسوی. محمد حکمتی، مهدی قرايی، علی، مهدی، فائزه زائریان، علی قربان، عابد گنجی، مهدی رحیلی، محمد مجتهد، رضا صباغ، ابوالفضل صفوی، جواد رئیس الساداتی و فدائی شهید حمید ژیان و جواد غفوریان.
به یاد دوستان شهیدم در این نوروز ۱۳۹۳: مجاهدین خلق مصطفی موسوی. محمد حکمتی، مهدی قرايی، علی، مهدی، فائزه زائریان، علی قربان، عابد گنجی، مهدی رحیلی، محمد مجتهد، رضا صباغ، ابوالفضل صفوی، جواد رئیس الساداتی و فدائی شهید حمید ژیان و جواد غفوریان.
چهارسوی نوغان و تپل محله و کوچه سیابون (سیاه آب) * کوچه جوادیه و این ورتر کوچه گنبد خشتی و همه در حاشیه جنوب شرقی خیابن طبرسی مشهد ، محله هایی که یاد آور دوران کودکی من و کاروانی از قهرمانان شهید مجاهد و فدایی و ایضا قلوس های جنایتکاری همچون ابراهیم رئیسی ومرتضی بختیاری معاون کنونیش در دهه ۴۰ هست و بود ، کسی نبود که جیگی جیگی ننه خانوم را نشناسد!، وگوشش با ریتم و آهنگ تنبک جیگی جیگی آشنا نباشد .او در موقع تنبک زدن با حرکاتی موزون و نرم میرقصید و ادا و اطوارها و شکلکهایی از خود در میآورد که تماشاچیان را به وجد و خوشحالی وامیداشت . قر دادنهای موزون و ریتمیک و سرجنباندنهای او بسیار دیدنی و نشاط آور بود . کرور کرور انسان در این محله و محله های دیگر قد کشیدند و کار کردند و زیستند و سر بر بالین مرگ گذاشتند ، و کسی را امروز کوچکترین یاد و نامی از ایشان نیست. اما جیگی جیگی ننه خانوم! همو که کسی شاید هرگز از نام اصلی اش هم خبری نداشت زنده و حاضر در یاد ها و خاطره های مردم آن محلات هک شده است . او روح شادی آفرینی بود در فضای این محله های قدیمی و پر جمعیت که آدمها در آن، در واقع میلولیدند و سر در زندگی یکدیگر داشتند و همه، یکدیگر را میشناختند.
جیگی جیگی ننه خانوم! اما، پیر مرد مطرب دوره گردی بود، با قدی بلند و پشتی خمیده و به غایت لاغر اندام، صاحب صورتی تکیده و شکسته و فرو نشسته در غبار و دود تریاک ، او همیشه با تنبکی که در زیر بغل داشت در این محله ها می چرخید و مینواخت و تنها شادی آفرین مردم فقیر این محلات بود و از این طریق مختصر پولی برای گذران زندگی خود دست و پا میکرد. جیگی جیگی کلاهی فانتزی به سر داشت همراه با دم روباهی که به آن آویخته بود! وقتی هم که مینواخت و میخواند جیگی جیگی ننه خانوم … بیا بشین کنار زانوم…… دلی نبود که مالامال از شادی و شوق نشود.
همسایه ها همیشه او را به مناسبت های مختلف به خانه شان دعوت میکردند ودیگران را نیز برای شادمانی و رونق جشن مختصرشان خبر میکردند . آهای جیگی جیگی امروز دختر کلب حسن را عروس کردن بدو برو اونجا و او تنبک زنان رو به خانه کلب حسن و ما بچه های کوچه هم به دنبالش !! روز دیگر در جای دیگر بود و شادمانی هم همان جا !، در وهمسایه ها به دنبال او برای لحظاتی فراموشی اندوه و غم نداری و فقر ، یک روز هم همسایگان ما جیگی جیگی ننه خانوم را به در یک خانه ما آورده بودن و خودشان هم به دنبالش ! اون روز یک هفته از تولد جواد برادر کوچک من گذشته بود ،جواد دسته گل مجاهدی که نونزده سال بعد از آن روز تولدش بدست گزمه های پاسدار هیولا خمینی و به امر او پرپر شد … وقتی که جیگی جیگی وارد حیاط ۴۰ ویا ۵۰ متری کوچک ما شد همسایه ها نیز که یکدیگر را خبر کرده بوند و از در و دیوار به خانه ما جمع شده بودند و حیاط کوچک ما مملو شده بود از ریز و درشت آدمهایی که صدای تنبک و ترانه جیگی جیگی تنها موزیک دلنواز و آشنا و رقص نرم و ریتمیک او یک نوع خلسه عمومی و شور و نشاط ما بچه ها. جیگی جیگی به تنبکش مینواخت و میخواند ...جیگی جیگی ننه خانوم بیا بشین کنار زانوم ،او برای هر مراسمی ترانه اش را تغییر میداد و حالا برای تولد نوزاد با روشی، خاص نام نوزاد را در قالب ترانه اش میگنجاند و ادامه میداد که: ….ننه جواد !!! بدو که بچه ( کسر ب و فتح چ ) غش کرده …. آب از لوش ( ضم ل کسر و در گویش مشدی به معنی لبش ! ) کش کرده …. عروسک دست ساز لته ایش (لته: به فتح لام و ضم ت، بریده پارچه یا سرقیچی های دورانداخته شده) را به بغل میگرفت و میخواند و میرقصید، او ضمن خواندن ترانه اش اطوار مختلفی را هم با سر و شانه و کمر خود نمایش میداد و صدای نوزادان را تقلید میکرد و ما تماشاگران غرق در شادی و خنده .
جیگی جیگی ، از کوچه سیاه آب میآمد. کوچه ای از کوچه های حاشیه ای شهر مشهد با مردمان فراموش شده، فراموش شدگان تاریخ…...در سالهای دوهزار و پانصد سال شاهنشاهی، یعنی سالهای انقلاب سفید شاه و مردم!! و سالهای بازگشائی دروازه های خیلی گل و گشاد تمدن بزرگ!!. درست در حاشیه جنوبی حرم امام رضا! جایی که میلیون میلیون پول و طلا عاید تولیت عظمی و دربار مینمود. کوچه سیاه آب ! . کانون فقر و فلاکت، محله ای با مردمانی مفلوک شده و خلاف، درست زیر سبیل دو کلانتری بزرگ شهر، کلانتری ۲ پایین خیابان و کلانتری ۴ در خیابان طبرسی . وجود مافیاهای فروشنده وتوزیع کننده مواد مخدر و خراباتخانه های متعدد نام و آوازه ای دهشتناک از این کوچه و ساکنینش بر سر زبانها انداخته بود. حالا جیگی جیگی از این کوچه میآمد از یکی از همین صدها دخمه های دود گرفته و سیاه و تنگ و تاریک! که درمیانشان زنان و مردان جوان و سالخورده، همراه با نوزادان تازه پا به این دنیای فقر و فلاکت گذاشته یک جا زندگی میکردند! او از یک همچنین جایی میآمد۰ خمور و خسته. تنبک میزد و اشعاری خود ساخته از شکاف لبها و دندانهای سیاه و دود گرفته و به هم فشرده اش بیرون میامد و شاید خود نمیدانست که چه میگوید. چشمان قی کرده و خسته اش به ندرت در هنگامی که میخواند و تنبک میزد و سرش را باکلاه دمب روباهی اش به اینور و اونور پرتاب میکرد و میرقصید باز بود. در عمق صدایش حزن بود و غم و ما بچه ها چه میدانستیم از غم! چه میدانستیم از فقر و استبداد که خود در درونش بودیم و بی خبر از دل این پیرمرد درهم و چروکیده و صورت نشسته و چشم غی کرده ای که با تنبک و کلاه دمب روباهیش میبایست خرج دوای درد بی درمان اعتیادش را چاره سازد ، نه من ، و نه حمید، نه مصطفی، نه جواد و نه محمد و نه مرتضی و نه دهها مجاهد و فدایی دیگر بر خواسته از همین محلات ، که چند صباحی بعد از آن با خوردن میوه آگاهی و درک زمان خویش به آتش شاه و شیخ سوختند و ستاره شدند و نامشان ستاره هایی درخشان در کهکشان ستارگان ضد استبداد و ارتجاع حک شده است
با این همه این جیگی جیگی بود که قدم به قدم در شادیها و حزن های آنها سهمی را به دوش میکشید و در قلب و روح مردم جایگاه ویژه خود را داشت اما جیگی جیگی فارغ از همه این حرفها فریاد در گلو خفته خلقی بود فراموش شده و اسیر، و آوازش بارقه امید در دل مردمی که فقر و تنگدستی کمرشان را خم کرده بود.
بعد از انقلاب اما، کسی نفهمید که او به چه سرنوشتی گرفتار آمد، اما از همان محل و ازمیان همان کودکان شاد آن روز ها دهها چریک و مبارزی قدم به عرصه مبارزه برای آزادی و رهایی از فقر و ارتجاع گذاشتند . همچنین در آن روی سکه نیز دو قلوس و نخاله ! باعث سر افکندی ما و همه بر آمده از همین محلات ، ابراهیم رئیسی جلاد و مرتضی بختیاری دژخیم معاونش .
شنیده شد که جنازه بی کس و کارجیگی جیگی بعد از مرگش در غسالخانه مشهد با جنازه یکی از ثروتمندان مشهد که همزمان در غسالخانه بوده است اشتباهی به جای او کفن و در حرم امام رضا به جای او طواف داده میشود و با قیمت بسیار بالایی برای قبر جا!! دفن میشود و بعد از روشن شدن اشتباه صاحبان مرحوم یاد شده حاضر نمیشوند جای اورا عوض کنند و هزینه های دفن او را هم میپردازند و بدین ترتیب جیگی جیگی ننه خانوم ما هم در چنین جایی به خاک سپرده میشود. ( مورد اخیر را فقط شنیده ام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* الان دیگر به یمن انقلاب و نو و نوسازی و توریستی کردن شهر!، این محله ها بالکل تخریب شدند و پیوستند به فضای اطراف حرم امام، حرم امام رضا که قربانش بروم امروز یکی از بزرگترین کنسرن ها و امپراطوری های مالی و ثروت در منطقه خاورمیانه است. آستانه قدس رضوی را میگویم تحت سلطه بی رقیب سلطان دوم عباس طبسی میراث خوار انقلاب.
جیگی جیگی ننه خانوم! اما، پیر مرد مطرب دوره گردی بود، با قدی بلند و پشتی خمیده و به غایت لاغر اندام، صاحب صورتی تکیده و شکسته و فرو نشسته در غبار و دود تریاک ، او همیشه با تنبکی که در زیر بغل داشت در این محله ها می چرخید و مینواخت و تنها شادی آفرین مردم فقیر این محلات بود و از این طریق مختصر پولی برای گذران زندگی خود دست و پا میکرد. جیگی جیگی کلاهی فانتزی به سر داشت همراه با دم روباهی که به آن آویخته بود! وقتی هم که مینواخت و میخواند جیگی جیگی ننه خانوم … بیا بشین کنار زانوم…… دلی نبود که مالامال از شادی و شوق نشود.
همسایه ها همیشه او را به مناسبت های مختلف به خانه شان دعوت میکردند ودیگران را نیز برای شادمانی و رونق جشن مختصرشان خبر میکردند . آهای جیگی جیگی امروز دختر کلب حسن را عروس کردن بدو برو اونجا و او تنبک زنان رو به خانه کلب حسن و ما بچه های کوچه هم به دنبالش !! روز دیگر در جای دیگر بود و شادمانی هم همان جا !، در وهمسایه ها به دنبال او برای لحظاتی فراموشی اندوه و غم نداری و فقر ، یک روز هم همسایگان ما جیگی جیگی ننه خانوم را به در یک خانه ما آورده بودن و خودشان هم به دنبالش ! اون روز یک هفته از تولد جواد برادر کوچک من گذشته بود ،جواد دسته گل مجاهدی که نونزده سال بعد از آن روز تولدش بدست گزمه های پاسدار هیولا خمینی و به امر او پرپر شد … وقتی که جیگی جیگی وارد حیاط ۴۰ ویا ۵۰ متری کوچک ما شد همسایه ها نیز که یکدیگر را خبر کرده بوند و از در و دیوار به خانه ما جمع شده بودند و حیاط کوچک ما مملو شده بود از ریز و درشت آدمهایی که صدای تنبک و ترانه جیگی جیگی تنها موزیک دلنواز و آشنا و رقص نرم و ریتمیک او یک نوع خلسه عمومی و شور و نشاط ما بچه ها. جیگی جیگی به تنبکش مینواخت و میخواند ...جیگی جیگی ننه خانوم بیا بشین کنار زانوم ،او برای هر مراسمی ترانه اش را تغییر میداد و حالا برای تولد نوزاد با روشی، خاص نام نوزاد را در قالب ترانه اش میگنجاند و ادامه میداد که: ….ننه جواد !!! بدو که بچه ( کسر ب و فتح چ ) غش کرده …. آب از لوش ( ضم ل کسر و در گویش مشدی به معنی لبش ! ) کش کرده …. عروسک دست ساز لته ایش (لته: به فتح لام و ضم ت، بریده پارچه یا سرقیچی های دورانداخته شده) را به بغل میگرفت و میخواند و میرقصید، او ضمن خواندن ترانه اش اطوار مختلفی را هم با سر و شانه و کمر خود نمایش میداد و صدای نوزادان را تقلید میکرد و ما تماشاگران غرق در شادی و خنده .
جیگی جیگی ، از کوچه سیاه آب میآمد. کوچه ای از کوچه های حاشیه ای شهر مشهد با مردمان فراموش شده، فراموش شدگان تاریخ…...در سالهای دوهزار و پانصد سال شاهنشاهی، یعنی سالهای انقلاب سفید شاه و مردم!! و سالهای بازگشائی دروازه های خیلی گل و گشاد تمدن بزرگ!!. درست در حاشیه جنوبی حرم امام رضا! جایی که میلیون میلیون پول و طلا عاید تولیت عظمی و دربار مینمود. کوچه سیاه آب ! . کانون فقر و فلاکت، محله ای با مردمانی مفلوک شده و خلاف، درست زیر سبیل دو کلانتری بزرگ شهر، کلانتری ۲ پایین خیابان و کلانتری ۴ در خیابان طبرسی . وجود مافیاهای فروشنده وتوزیع کننده مواد مخدر و خراباتخانه های متعدد نام و آوازه ای دهشتناک از این کوچه و ساکنینش بر سر زبانها انداخته بود. حالا جیگی جیگی از این کوچه میآمد از یکی از همین صدها دخمه های دود گرفته و سیاه و تنگ و تاریک! که درمیانشان زنان و مردان جوان و سالخورده، همراه با نوزادان تازه پا به این دنیای فقر و فلاکت گذاشته یک جا زندگی میکردند! او از یک همچنین جایی میآمد۰ خمور و خسته. تنبک میزد و اشعاری خود ساخته از شکاف لبها و دندانهای سیاه و دود گرفته و به هم فشرده اش بیرون میامد و شاید خود نمیدانست که چه میگوید. چشمان قی کرده و خسته اش به ندرت در هنگامی که میخواند و تنبک میزد و سرش را باکلاه دمب روباهی اش به اینور و اونور پرتاب میکرد و میرقصید باز بود. در عمق صدایش حزن بود و غم و ما بچه ها چه میدانستیم از غم! چه میدانستیم از فقر و استبداد که خود در درونش بودیم و بی خبر از دل این پیرمرد درهم و چروکیده و صورت نشسته و چشم غی کرده ای که با تنبک و کلاه دمب روباهیش میبایست خرج دوای درد بی درمان اعتیادش را چاره سازد ، نه من ، و نه حمید، نه مصطفی، نه جواد و نه محمد و نه مرتضی و نه دهها مجاهد و فدایی دیگر بر خواسته از همین محلات ، که چند صباحی بعد از آن با خوردن میوه آگاهی و درک زمان خویش به آتش شاه و شیخ سوختند و ستاره شدند و نامشان ستاره هایی درخشان در کهکشان ستارگان ضد استبداد و ارتجاع حک شده است
با این همه این جیگی جیگی بود که قدم به قدم در شادیها و حزن های آنها سهمی را به دوش میکشید و در قلب و روح مردم جایگاه ویژه خود را داشت اما جیگی جیگی فارغ از همه این حرفها فریاد در گلو خفته خلقی بود فراموش شده و اسیر، و آوازش بارقه امید در دل مردمی که فقر و تنگدستی کمرشان را خم کرده بود.
بعد از انقلاب اما، کسی نفهمید که او به چه سرنوشتی گرفتار آمد، اما از همان محل و ازمیان همان کودکان شاد آن روز ها دهها چریک و مبارزی قدم به عرصه مبارزه برای آزادی و رهایی از فقر و ارتجاع گذاشتند . همچنین در آن روی سکه نیز دو قلوس و نخاله ! باعث سر افکندی ما و همه بر آمده از همین محلات ، ابراهیم رئیسی جلاد و مرتضی بختیاری دژخیم معاونش .
شنیده شد که جنازه بی کس و کارجیگی جیگی بعد از مرگش در غسالخانه مشهد با جنازه یکی از ثروتمندان مشهد که همزمان در غسالخانه بوده است اشتباهی به جای او کفن و در حرم امام رضا به جای او طواف داده میشود و با قیمت بسیار بالایی برای قبر جا!! دفن میشود و بعد از روشن شدن اشتباه صاحبان مرحوم یاد شده حاضر نمیشوند جای اورا عوض کنند و هزینه های دفن او را هم میپردازند و بدین ترتیب جیگی جیگی ننه خانوم ما هم در چنین جایی به خاک سپرده میشود. ( مورد اخیر را فقط شنیده ام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* الان دیگر به یمن انقلاب و نو و نوسازی و توریستی کردن شهر!، این محله ها بالکل تخریب شدند و پیوستند به فضای اطراف حرم امام، حرم امام رضا که قربانش بروم امروز یکی از بزرگترین کنسرن ها و امپراطوری های مالی و ثروت در منطقه خاورمیانه است. آستانه قدس رضوی را میگویم تحت سلطه بی رقیب سلطان دوم عباس طبسی میراث خوار انقلاب.
محله ما و بسیاری محله های دیگر آن هول و حوش آنچنان محو شد که انگار اصلا وجود نداشت

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر