ملک الشعرای بهار !
ملک الشّعرای بهار
محمدتقی بهار (ملک الشّعرا) در 20 آذر 1265شمسی در مشهد زاده شد و در دوّم اردیبهشت 1330 شمسی (22آوریل 1951) از بیماری سل در تهران درگذشت.
بهار در زندگیش بارها به زندان افتاد. شعر «من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید» یادگار دوران زندان او در سال 1312 شمسی در زمان سلطنت رضاشاه است:
من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد ـ قفسم برده به باغي و مرا شاد كنيد
فصل گل ميگذرد همنفسان بهر خدا ـ بنشينيد به باغي و مرا ياد كنيد
عندليبان! گل سوري به چمن كرد ورود ـ بهر شاباش قُدومش همه فرياد كنيد
ياد از اين مرغ گرفتار كنيد اي مرغان ـ چون تماشاي گل و لاله و شمشاد كنيد
هركه دارد ز شما مرغ اسيري به قفس ـ برده در باغ و به ياد مَنَش آزاد كنيد
آشيان من بيچاره اگر سوخت چه باك ـ فكر ويران شدن خانۀ صياد كنيد
شمع اگر كشته شد از باد مداريد عجب ـ ياد پروانۀ هستي شده بر باد، كنيد
بيستون برسر راه است مباد از شيرين ـ خبري گفته و غمگين دل فرهاد كنيد
جور و بيداد كند عمر جوانان كوتاه ـ اي بزرگان وطن، بهر خدا داد كنيد
بهار در در سال 1308، به مدت يكسال در زندان مجرّد زنداني شده بود و اينبار نيز در روز 29اسفند 1311 به زندان افتاد تا شايد به همكاري با دستگاه خودكامۀ رضاشاه تن دهد. اين دورۀ زندان او پنج ماه به طول انجاميد.او پس از خروج از زندان، به مدت يك سال به اصفهان تبعيد شد. در زندان شهرباني، به جز اين غزل، شعر زيباي «شباهنگ» را سرود با اين مطلع:
برشو اي رايت روز از درِ شرق ـ بشكف اي غنچۀ صبح از برِ كوه
شعر «هفت شين» نيز يادگار عيد او در زندان است با اين مطلع:
شد وقت آن كه مرغ سحر نغمه سر كند ـ
گـل بـا نسيـم صبح سـر از خـاك بر كند
ملك الشعرا بهار دربارۀ زندگيش در دورۀ رضاشاه در مقدمۀ کتاب «تاريخ مختصر احزاب سياسي» مي نويسد: «از 1305 تا 1320، نه خود را به مركز قدرت نزديك ساختم و نه درصدد نزديكي به آن منبع فيوضات بودم. بدين جرم و شايد به جرائم ديگر دوبار حبسم كردند و ماهها در زندان به سر بردم و سالي تمام در تبعيد اصفهان گذراندم. براي كمك به معشيت خانواده ام و تدارك وسيلۀ شش فرزندم راهي به دست نياوردم، زيرا آزادي عمل نداشتم. ناچار خواستم ديوان شعرم را، كه خريداران بسياري در ايران و هندوستان و فرنگ داشت، به چاپ برسانم. اين كار را كردم… يكي از اهل كرم جوانمردي كرد و قيمت كاغذ و چاپ آنرا به عهده گرفت. كتاب من تا 208 صفحه به طبع رسيد. ناگاه از مصدر جلال به شهرباني امر شد كه آن را تحت بازرسي و سانسور قرار دهند. از اين سبب آن اوراق بالتّمام ضبط شد… و آن اوراق و مجموعه كاغذهاي چهار ورق و نيمي خريداري شده، در مطبعۀ مجلس و در شهرباني ضايع و نفله شد».
« سال 1312 در زندگی بهار سالی مهم است. زیرا پس از تأسیس دانشگاه تهران در سال 1313، مقرّر گردید تألیفات و آثار دانشمندانی که در سال 1312 در دارالمعلّمین عالی (دانشسرای عالی و دانشکدۀ ادبیات دوره های بعد) به تدریس اشتغال داشته اند در کمیسیون خاصی در دانشگاه مورد بررسی قراربگیرد تا در صورت تصویب صلاحیت، آنان از آن پس با رتبه دانشیاری یا استادی به تدریس در دانشگاه جدیدالتّأسیس ادامه دهند. بهار در سال 1312 زندانی بود و عملاً ممنوع التّدریس. پس پروندۀ او... در آن کمیسیون مورد مطالعه قرار نگرفت و بدین جهت وی پس از رهایی از زندان با آن که تا پایان عمر در دوره های لیسانس و دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران تدریس می کرد و در دورۀ دکتری نیز درسش یکی از چهار درس اجباری و اساسی آن رشته بود، و نیز با آن که وزارت فرهنگ که کتاب "سبک شناسی" او را به چاپ رسانیده، بهار را با عنوان "استاد دورۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی" (در زمانی که عنوان "استادی دانشگاه" حساب و کتابی داشت) معرّفی کرده است، وی از نظر استخدامی "دبیر پیمانی" دانشگاه تهران بود و با حقوق ماهیانه یی در حدود پانصدتومان و بی استفاده از مزایای بازنشستگی» (مجلۀ ایران شناسی، سال چهارم، شمارۀ اول، بهار1371 ـ
مقاله «به یاد ملک الشّعراء بهار، دکتر جلال متینی»، صفحه 160).

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر