قسمتی از یک مقاله به قلم محمد رضا نیکفر
قسمتی از یک مقاله به قلم محمد رضا نیکفر:
http://news.gooya.com/
و حاليا مردم! کنجکاو شويد، شهامت داشته باشيد و بپرسيد! با "غنیسازی" − که به قيمت فقيرسازیتان، و به قيمت انزوای کشور و مسابقه تسليحاتی در منطقه تمام شد − کلاه گشادی بر سرتان رفت. اين کلاه، همسان کلاه گشاد خونين جنگ است. در خاطر داشته باشيد که تعداد کثيری از فرزندانتان را کشتند، قلمها را شکستند و روزنامهها را بستند، تا چنين کلاههايی بر سرتان بگذارند
کارکرد اتم در ايران نه حل مسئله انرژی، نه توليد داروهای ويژه، و نه خدمت به توليد دانش است. اورانيوم در خدمت توليد مافيا است، در خدمت نظامیگری است. سرانجام زمانی پرونده اتمی رو خواهد شد، آنگاه مردم ايران خواهند فهميد در آن دورانی که زير فشارهای تحريمی بودند، سازمانهای جاسوسی مختلف − سيا و موساد و بقيه − و مافيای حکومتی در ايران بر سر چه خوان نعمتی نشسته بودند.
اما اين پرونده کی رو خواهد شد؟ پس از آنکه به صورت علنی پرونده کشتارها و سرکوبها رو شود و بررسی آن آغاز گردد. آن موقع، هم نوبت گشودن پرونده جنگ خواهد رسيد، هم نوبت گشودن پرونده اتمی. آن هنگام ربط شکنجه و کشتار در زندانها، با "جنگ، جنگ تا پيروزی" و "انرژی هستهای حق مسلم ماست" بر همگان آشکار خواهد شد.
بسيار خوب شد که جام زهرِ تن دادن به آتشبس در جنگ با عراق را سرکشيدند. اين جام زهر دوم هم گوارای وجودشان باد! آن را سر میکشند، از سر بيچارگی و نگرانی از عاقبت کار خويش. شايد حتا رؤسای اصلی مافيای اتمی پی برده باشند که ادامه بازی با اورانيوم ممکن است برايشان خطرناک شود. تصميم گرفتند کوتاه بيايند. اين کوتاه آمدن، مهار مافيای اتمی نيست، چنانچه پذيرش آتشبس، مهار تازهژنرالهای کوبنده بر طبل جنگ نبود. سرداران، زمينههای ديگری برای سازندگی يافتند. اين بار هم خواهند يافت.
ضمن خوشحالی از ريختن جام زهر ديگری در حلقوم رژيم، بايستی اين تأسف را هم ابراز کنيم که اين مردم ايران نبودند که راديواکتيويتهی ولايی را مهار کردند. ايدهآل اين بود که يک جنبش اعتراضی وسيع رژيم را مهار میکرد، جنبشی عليه فقيرسازی بر اثر "غنیسازی"، جنبشی ضد مافيای ولايی، جنبشی ضد نظامیگری، جنبشی با آگاهی زيستمحيطی و آشنا با بحثها درباره تکنولوژی اتمی از جمله پس از فجايع چرنوبيل و فوکوشيما.
در مذاکرات هستهای، رژيم از سربيچارگی گام به گام واداد و اينک پس از دست شستن از غنیسازی کلان و سطح بالا، و در عوض گرفتنِ حقِ داشتن تعدادی سانتريفوژ کمبازده به عنوان اسباببازی برای سرگرمی مهندسانش، وامانده است که واماندگیاش را چگونه به عنوان پيروزی بفروشد. آنچه را که اينک کارگزاران رده سوم کشورهای ششگانه مذاکرهکننده میدانند، ولی فقيه و وزير خارجهاش از مردم ايران پنهان میکنند. بيهوده نبود که مذاکرات لوزان طول کشيد، چون توافق که حاصل شد، بحثی طولانی درگرفت بر سر نحوه اعلام آن؛ و اِصرار ايلچیهای ولايی همه آن بود که اَسرار برملا نشود تا مبادا مردم ايران در جريان تمام داستان قرار گيرند.
و حاليا مردم! کنجکاو شويد، شهامت داشته باشيد و بپرسيد! با "غنیسازی" − که به قيمت فقيرسازیتان، و به قيمت انزوای کشور و مسابقه تسليحاتی در منطقه تمام شد − کلاه گشادی بر سرتان رفت. اين کلاه، همسان کلاه گشاد خونين جنگ است. در خاطر داشته باشيد که تعداد کثيری از فرزندانتان را کشتند، قلمها را شکستند و روزنامهها را بستند، تا چنين کلاههايی بر سرتان بگذارند.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر