عادت....!
باقر رئیس الساداتی
هروقت که با محمدعلی وخانواده اش به بهانه هر مناسبتی دور هم جمع می شدیم، بعد
ازدنیایی از صحبت ازهردری ! او برمی گشت سر گفتنهمان داستان تکراری وهزار بار
تعریف کرده اش . او، رمز و راز موفقیت را در کسب و کارش ، را این می دانست که باید
ذائقه مردم را عوض کرد ، باید تأثیر بگذاری ، باید عادتها را شکست و تغییر داد ، . او می
گفت من برای مردم این شهر که از فرهنگی یکصد و هشتاد درجه متفاوت با فرهنگ من
برخوردارند ، می گفتم که ما ایرانیها میوه ای داریم به نام خرما و خرما میخوریم و خرما
میوه ای است شیرین و دارای هزاران خاصیت ! اما این مردمی که بسیار به ندرت خرما دیده
بودند و آن کمتر شنیده بودند ، با تعجب می گفتند خرما !! خرما دیگر چیست و وقتی که
نشانشان می دادم رم می کردند ، چیزی سیاه و بد هیبت !! کله ای تکان می دادند و رد می
شدند . تا این که تصمیم گرفتم بر این جو ضد خرما غلبه کنم !! بنا بر این یک روز پر رفت و
آمد در بازار ، خودم این بر بازار ایستادم و همسرم آن طرف و هرکدام یک جعبه
خرمای مضافتی در دست گرفتیم و قطعه ای از خرما را به عنوان شکلات به عابرین و ره
گذران تعارف می کردیم و گاها به دهانشان می گذاشتیم !! تا کم کمک مردم این شهر و محله به تجربه فهمیدند خرما چیست !
و من بدین شکل توانستم جو ضد خرما را بشکنم تمام و محموله خرمایی را که وارد کرده بودم به فروش برسانم . او میخندید
و از خنده غش می کرد و ادامه می داد که مردم نباید مثل گوسفند باشند. و در ادامه میگفت ، خاصیت گوسفند این است ،
که گوسفند را که میبندند عادت میکند فقط به خوردن علف های اطراف خود و از خوردن هر علف تازه دیگری خودداری
میکند!! چون بسته است و بسته بوده است !! او دور خود میچرخد و از یک قدمی آنطرفتر از خود بیگانه است . او میگوید
گردو هم این جا نبود و من گردو آوردم و به همان شیوه توانستم گردو را هم جزو چرخه غذایی و قلمی از اقلام مصرفی این
مردم عادت کرده به سوسیس و کالباس بکنم. !! حالا خنده دار شده که نه تنها با پنیر صبحانه شان ! که سوسیس و کالباسشان
را هم همراه با خرما و گردو میخورند !!!.و ایضا نوشیدنی هایشان را !!! .
خب اینم یک خاطره خوب از محمد علی.


هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر