جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۴ مرداد ۲۳, جمعه

مروری به خاطرات دکتر یزدی ۲ .






مروری بر خاطرات دکتر ابراهیم یزدی ( ۲ )

دیکتاتوری صلحا!!!
باقر رئیس الساداتی

در قسمت دیگری از خاطرات دکتر یزدی ، دکتر میپردازد به ملاقاتها و مصاحبه های مطبوعاتی و رادیو و تلویزیونی آقا در نوفل لوشاتو . دکتر یزدی میگوید که در اغلب این ملاقاتها ایشان حضور داشته است و در این ملاقاتها، خمینی اغلب به مخاطبین آخوندش که به حضور دکتر در ملاقاتها به دلیل عدم اعتمادشان به مکلا ها اعتراض داشته اند یاد آور میشده است که ایشان یعنی یزدی مورد اطمینان است! از جمله در ملاقات با آقای منتظری . آقای منتظری میخواهد گزارشی را از شلوغ کاری آخوند ها در داخل به خمینی بدهد و از جایی که مسئله آخوند ها از همان ایام یک مسئله درونی و خاص تلقی میشده است ، از خمینی میخواهد که عذر دکتر را از جلسه بخواهد تا او بتواند به راحتی دق دلش را از هم لباسان و هم صنف هایش خالی کند. خمینی اما میگوید که لازم نیست، و دکتر یزدی مورد اطمینان او میباشد و هرچه دل تنگت میخواهد بگو...... 
اما این همه کار نیست ! این اطمینان و اعتماد تا جایی است که به معقولات کاری نداشته باشد. یعنی وقتی که بعضیها ..!!!!؟ از کشور های خارجه میآیند به خصوص از کشور انگلیس و یا امریکا ! امام دکتر را به دنبال نخود سیاه میفرستاده است و از او میخواسته که به امور بیرون رسیدگی کند !! تا امام کارش را انجام دهد و بعد اورا صدا خواهد زد !!!!. بسیار جالب میشود که خاطرات دکتر یزدی را( البته بلانسبت و بلاتشبیه ) بگذاریم در کنار خاطرات مرحوم اسدالله علم و تشابه آنها در مورد نوع برخوردشان با ولینعمت خود در خطا پوشی ولینعمت و دق دل در آوردن از اطرفیان !! در حالی که همه میدانند که کرم از خود درخت است !، تاکید بکنم که در این مورد ، فقط آن بخشی را مورد نظر دارم که دکتر یزدی در پروسه درک محضر امامشان از بعد از خاکسپاری مرحوم دکتر شریعتی در زینبیه و دمشق و مسافرت به نجف و مهاجرت!! دادن! امام به پاریس تا بازگشت به ایران.   
در بخشهایی از خاطرات دکتر یزدی، به راحتی میتوان به میزان حقد و کینه توزی و آلت دست قراردادن روشنفکران برای رسیدن به هدف را در برخورد های خمینی دید . به خصوص در مورد زنده یاد بازرگان . خمینی با مهارت شیطانی خود از تضاد های موجود در مناسبات روشنفکران استفاده میکرد ، به خصوص که بعضی از این روشنفکران از حول حلیم فرصت طلبی به راحتی به دیگ شیطانی او میافتادند . از جمله نامه ۱۵ صفحه ای آ۵ دکتر حبیب الله پیمان به خمینی و مطالب موهن و سخیف او در مورد زنده یاد مهندس بازرگان. در این نامه، دکترپیمان متملقانه به طور نا جوانمردانه ای، بازرگان را نمد مالی و کیسه کشی میکند،  نه تنها بازرگان که همه روشنفکران ملی و مذهبی را از مرحوم دکتر سحابی و صدر حاج سید جوادی گرفته تا سایرین چغلی و دراز میکند و در عوض به طور مشمئز کننده ای از آخوند ها و نقش به گفته او تاریخی شان تعریف و تمجید میکند و در نهایت به زعم خود در اشتراک با حزب توده ایران!! طرح دیکتاتوری ملاتاریا را به خمینی پیشنهاد میکند ،او به زعم خود، گزک دست خمینی میدهد، برای تیغ کشی بر ملی مذهبی ها ، غافل از این که به قول بازرگان خمینی، شیطان* تر از آنی بود که همه فکر میکردند.د 
یکی از شامورتی بازیهای خمینی در ملاقاتهایی است که به زعم دکتر یزدی، بسیار حساس و مهم بوده است  ، و آن سئوالات و کنجکاویهای شخصیتهای سیاسی و ایدئولوژیک از کشور های مختلف است که به نمایندگی از طرف دولتهایشان و یا سازمانها و نهاد های مدنی ، یا سیاسی و مذهبی گوناگون آمده اند و از برنامه های آینده خمینی برای سیستم جایگزین برای رژیم شاه میپرسند.  و یا خبرنگارانی که میخواهند بدانند برنامه دولت جانشین رژیم سلطنتی چیست وخمینی چه نوع آلتر ناتیوی را  میخواهد جایگزین بنماید. جواب خمینی فقط یک جمله است : حکومت اسلامی !! و وقتی که از چند و چون این حکومت میپرسند جوابی برای ارائه دادن ندارد و متوصل به شیوه های دجالگرانه آخوندی میشود و این کلی گویی را میکند که اسلام همه چی را در درون خود دارد و ما حکومت اسلامی درست میکنیم ! فقط همین...... این گونه جوابها طیف آخوندی اطراف خمینی را قانع میکند و غیر آنهم حرفی نداشتند که ارائه بدهند ، حالا  آخوند هایی مثل مطهری و رفسنجانی و بهشتی دو کلام درسی خوانده بودند و جامه ای در محافل آموزشی غیر آخوندی پاره کرده بودند و بدرستی دزدان با چراغ  و با کلاس بودند! اما از آدمهایی مثل خلخالی و هادی غفاری و محمد منتظری و محتشمی یا ناطق نوری و......چه انتظاری میشد داشت چون بیشتر از آن درکی نمیتوانسته اند داشته باشند ! آدمی مثل طالقانی و مجتهد شبستری و گلزاده غقوری و یا زنجانی هم که پیشا پیش دست آقا را 
خوانده بودند و خود را آلوده او نمیکردند .

باری  اما برای طیفهای تحصیلکرده انتلکتوئل اسلامیی!!! همچون خود آقای یزدی ، بیان یک جمله کلی حکومت اسلامی !، نه تنها قانع کننده نیست بلکه ایجاد یک علامت سئوال بزرگ در چشم اندازشان برای آینده نیز میشود! به خصوص که جناب ایشان به هر حال خود را منیجر برنامه های آقا معرفی نموده بودند و این برای یک انسان تحصیلکرده ، آنهم در آمریکا و مسئول  دهن پرکن نهضت آزادی ایرانیان بخش آمریکا، افت داشت و باعث آبرو ریزی !! برای همین به فکر فرو میروند که برای این نوع سوالات جوابی بیابند . نه آن که برای این نقیصه بزرگ جنبش فکر اساسیی بکنند ! بلکه جوابی برای بستن دهن سئوال کنندگان و حفظ تتمه آبروی نداشته خمینی به عنوان رهبر . 
از این رو آقای یزدی سعی میکند مثل مربی که به مربای خود میخواهد چیزی بیاموزد ، اما بد قلقی و ناشاخلی مربایش! مانع از آنست که راحت مواد آموزشی را بگیرد و لنگ و لقطک نیندازد ! سعی میکند با یک نوع  پلیتیک روانشناسانه به آقا حالی کند که حرفهایش به عنوان یک رهبر باید پخته تر از این حرفها باشد ...حکومت اسلامی و چّه و چَه و چَه به چند من عمو ؟ مثلا نگوید حکومت اسلامی بلکه بگوید جمهوری اسلامی. خمینی  اما در پاسخ به این آموزش ، میگوید که نه !!، من و احمد حکومت اسلامی دوست داریم !! و حکومت اسلامی میخواهیم!! و نه جمهوری اسلامی ، و یزدی برای این که شاگرد را ارام کند میگوید خب آقاجان شما فعلا برای فهم این  پرسشگران بگوئید جمهوری اسلامی ! چون نمونه حکومت اسلامی را در دنیای امروز نمیتوان نشان داد و مردم نمی فهمند که حکومت اسلامی به چند من ! و آقا ! دست آخر میگوید که لاکن باشد ! ولی من و احمد، حکومت اسلامی میخواهیم.. شما یادت نرود . داستان فوق من را یاد آن مشهدی میاندازد که پشت در هر چه میگوید مویوم، کسی درب را به روی او باز نمیکند تا این که یک بابایی به او میگوید خب آقا جان نگو مویوم ! بگو منم، تا درب را به رویت باز کنند و مشهدیه میگوید: اِ ، اگر درب را وا کردند و دیدند مویوم چی!!؟  اونوقت دروغگو موشوم. یعنی در یک کلام رنگ کردن گنجشک و فروختن آن به جای قناری. ! خمینی میگوید باشد ولی اگر پرسیدن جمهوری اسلامی لاکن چیست من چه جواب بدهم ؟ که یزدی بحث در مورد آن را موکول میکند به زمان دیگر که مانیفست آنرا بنویسند و به او بدهند.. ....که چند روزی طول میکشد تا دکتر مانیفست آنرا اجمالاً مینویسند و به خمینی ارائه میدهند ، اما بازهم متوجه میشوند که در نوشته ارائه شده  به خمینی برای تایید او ، روی جمله ، جمهوری اسلامی خط زده شده !! و حکومت اسلامی را نوشته شده است !! و باز دوباره خمینی با  توضیحات بعدی دکتر قانع میشود تا موقتا از خر شیطان پیاده شود و جمهوری اسلامی بگوید. از آن موقع به بعد آقا در همه مصاحبه ها و اطلاعیه های خود از جمهوری اسلامیی نام میبرد که در واقع خود کوچکترین اطلاعی از چگونگی آن ندارد جز آنچه را که دکتر برایش نوشته !!؟ 
در ملاقات با معاون بخش خاورمیانه ای وزارت خارجه فرانسه ، وقتی که از او پرسیده میشود که شما چه نوع حکومتی را میخواهید جایگزین کنید ؟ خمینی طوطی وار میگوید جمهوری اسلامی ؟ ، طرف ، اما سیاسی است و میپرسد که جمهوری اسلامی چطور دولتی است و خمینی از سر دجالیت آخوندی که جوابی، ندارد بلافاصله میگوید مثل همین دولت شما و جمهوری شما در این جا!!؟  یعنی در فرانسه ! طرف میپرسد که ما در این جا دموکراسی داریم ، یعنی شما هم میخواهید که دموکراسی برقرار کنید و خمینی که شاید نمیداند دموکراسی چیست و یا از کلمه دموکراسی وحشت دارد، با خونسری همیشگی خود لاقیدانه  میگوید همین که لاکن شما دارید همین دیگر ...هرچی هست.!!!
 با اتفاقاتی که در آینده میافتد و او یعنی خمینی احتیاجی به عادی سازی و خدعه ندارد و نیت خود را مبنی بر امیرالمؤمنی از زبان ایدئولوگ و استراتژیست واقعی و پشت پرده اش! یعنی بهشتی آشکار میکند، آن موقعی است که در بحث برای رفراندم قانون اساسی جدید برای جمهوری اسلامی در قم، بهشتی در مقابل دکتر یزدی و همفکرانش که معتقد بوده اند که این قانون اساسی جدید از طریق مجلس موسسان باید بگذرد و به رأی مردم گذارده شود، بهشتی لزومی برای این کار نمیبیند و میگوید مؤسسان یعنی چی !! ما اساسا برای ۲۰ سال آینده به قانون اساسی نیاز نداریم !! ، ما باید به دنبال ایجاد یک دیکتاتوری صلّحا باشیم و هستیم ( در جایی دیگر بهشتی از قول کیانوری دبیر اول حزب توده ایران، نقل میکند که در ملاقات با کیانوری ، او از تجربیات لنین در بعد از پیروزی انقلاب اکتبر روسیه بسیار چیزها به او یعنی بهشتی آموخته است !!!، از جمله این که،  اساسا وقتی میشود یک آبدارچی را رئیس بانک مرکزی بگذارند آن چنان که لنین کرده است! حالا در ایران، چرا یک آخوند را نتوان به وزارت و وکالت گمارد و گذاشت!!! و از جمله دیکتاتوری صلّحا و ملاتاریا به مانند دیکتاتوری پرولتاریا !!؟)  و این یک سند باسمه ای و موقتی است و با تحکم و عصبانیت با ایده مؤسسان مخالفت میکند و میگوید فعلا باید رفت دنبال راه اندازی یک دیکتاتوری صلّحا........ تمام ! ...و .چنین است که  بر همه گان ثابت میشود که این امام و یا به قول آقای دکتر یزدی آقای خمینی، نیست که در واقع رنگ میشود! بلکه امام خودش یکی از هفت خط ترین نقاشان و رنگرزان جهان بوده است. و صاحب بزرگترین خم رنگ رزی دنیا!!.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر