جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۴ مرداد ۲۳, جمعه

مروری به خاطرات دکتر یزدی ۱ .




مروری بر خاطرات دکتر یزدی ۱

بهشتی و دیکتاتوری ملاتاریا!!

باقر رئیس الساداتی 



خاطرات دکتر یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت  مهندس مهدی بازرگان از نقطه نظر این که در کوران کار و جریان انقلاب همدوش و همراه رهبری انقلاب بوده است بسیار جالب و قابل تأمل میباشد. اگرچه کمی دیر اما به هر حال این خاطرات به قلم تحریر درآمده است و در معرض مطالعه برای عموم قرار گرفته است. اما برای کسانی که قبل از این، خاطرات امیر اسدالله علم ، نخست وزیر سالهای نیمه اول دهه۴۰  و وزیر دربار رژیم سابق یعنی شاه را مطالعه کرده باشند مطالعه این خاطرات به سبب خطاپوشی و ماست مالی کردن نقش سوژه اصلی یعنی شاه و خمینی در بوجود آمدن همه پلشتیها و خطاهای کوچک و بزرگ و نوشتن آنها به پای اطرافیان و زیر دستان شیوه ای است آشنا. 

یاد آوری میکنم که امیر اسدالله علم هم وصیت کرده بود که تا مادامی که او در قید حیات است و رژیم شاه هم هنوز برقرار است خاطراتش منتشر نشود زیرا او هم پیشبینی کرده بود که شاه و رژیمش آخرین روزهای حیات خود را میگذرانند.   

خاطرات دکتر یزدی هم منهای خطاپوشی های مریدانه مرادش آقای خمینی ( تا سال ۵۷ ) از نکات درخور تامل فراوانی برخوردار است  امروزه اغلب مردم میدانند و میگویند که تا یکی دو ماه به پیروزی انقلاب یعنی تا آبان و یا اذر ۵۷ که از حضور آخوند در خیابانها چندان خبری نبود !!. تنها وقتی که صدای سوت پایانی رژیم شاه بگوش همگان رسید این جماعت سر و کله هایشان پیدا شد و شدند صاحبان انقلاب ! دکتر یزدی که در همین خاطرات خود ، خود را معمار و مهندس و به قول خارجی ها منیجر انقلاب و برنامه های آقای خمینی  میداند در جاهای مختلفی از این خاطرات ، این موضوع را به رخ میکشد و فرصت طلبی این جماعت را بر ملا میکند.. او در  یک قسمت از خاطراتش در نوفل لوشاتو، از بازی های آخوند هایی مثل خلخالی و فردوسی پور و دعائی و محتشمی و خوئینیها و احمد پسر خمینی پرده بر میدارد و میگوید : در همان نوفل لوشاتو آنها با همه غیر آخوند ها زاویه داشتند و به شدت با هرکسی که تحصیلکرده و دارای عنوانی مثل دکتر و مهندس بود برخوردهای بسیار سخیفی میکردند و آنان را با اصطلاحات و فرهنگ آخوندی رایج در حوزه های جهل و جنایتشان تحقیر مینمودند، تا جایی که یک روز بر سر سفره نهار، خلخالی به آقای دکتر .... را که از بلژیک یا از یکی از همین کشورهای اطراف فرانسه برای خدمت به نوفل لوشاتو آمده و کار و بارش را هم ول کرده و مسئولیت آشپز خانه نوفل لوشاتو را به عهده گرفته بود، پرید و با بشقاب به سر او کوبید زیرا او فراموش کرده بود که پیاز سر سفره بگذارد زیرا که خلخالی آن غذا را با پیاز دوست داشته است!!!!،و نتیجتا سر آقای دکتر شکافت و کارش به پزشک کشید و بخیه . « وشاید عطف به همین داستان  باشد که بعد ها حزب توده ایران از کاندیداتوری آیت الله خلخالی! برای ریاست جمهوری حمایت میکند»؟ 

یزدی میگوید خلخالی دشمنی آشکاری با ما داشت و دلیلش هم نظم و انضباطی بود که در کار ما تحصیلکرده ها بود و او میگفت که : ما آخوند ها سیستم میستم حالی مان نیست ! روش ما همان روش طلبگی است ، سیستمی که طلبه ها در منازل و خانه آیات عظام ! را دارند باید داشته باشیم یعنی سیستم موجود در طویله را ( یزدی میگوید نه من!.. و نقل به مضمون.) . به نظر دکتر یزدی این مهم نبود که آنها میخواستند همان فرهنگ وحوش حوزوی را داشته باشند بلکه مهم این بود که این رفتار و کردار از نظر خیل خبرنگاران خارجی و نمایندگان دول و مردم عادی کوچه و بازار این دهکده اروپائی که روزمره به آنجا رفت و آمد میکردند   ( و ما میخواستیم آنها را رنگ کنیم ) مخفی نمیماند و این که او نمی خواست که این آخوند ها به عنوان نمایندگان مردم ایران تلقی بشوند. و دنیا فکر نکند که این وحوش ، یعنی تمام مردم ایران. با اشاره به همین جریان هم هست که وقتی هم که شاه ایران را ترک میکند و میرود ، یکی از روزنامه نگاران انگلیسی در روزنامه اش در انگلستان تیتر میزند که : شاه رفت و پیروزی جهل بر ظلم به تحقق پیوست
او در جواب خبر نگاری که میپرسد : آیا خمینی هم مثل آنها فکر میکرد و مثل آنها بود. یزدی برای آن که مستقیم جواب ندهد ،  با کمی شرمندگی و خجالت اینطور جواب میدهد که : روزی یکی از همین افراد آخوند که در دستگاه خمینی شأن پایین تری داشت برای من تعریف کرد که نزد خمینی نشسته بودیم و خلخالی به طوری که دیگران هم می شنیدند در گوش آقا از شما یعنی یزدی سعایت مینمود !! او به آقا میگفت که فلانی یعنی یزدی با زنها دست میدهد و در گوش خبر نگاران در غیاب شما، وز وز میکند!! خمینی با کمی تامل میگوید : اشکال ندارد با او مدارا بکنید! لاکن هنوز او را لازم داریم.!!!!! خبرنگار میپرسد این که گفتید یعنی چه! و یزدی میگوید 
یعنی ماکیاولیسم!!!! ........... و یا به زبان دیگر پفیوزی و حرام لقمه گی !! ؟







  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر