جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۴ شهریور ۹, دوشنبه

کمال الملک

کمال الملک



محمد غفاری (کمال الملک) نقاش معروف ایرانی در 1224شمسی در کاشان زاده شد و در 27مرداد1319 در نیشابور درگذشت. آرامگاه او در نیشابور، در نزدیکی مزار خیام است.
پس از گذراندن دوره ابتدایی در کاشان به همراه برادر بزرگترش به تهران رفت و در مدرسه دارالفنون در رشتۀ نقاشی به تحصیل پرداخت. هنوز بیش از سه سال از تحصیل او در دارالفنون نگذشته بود که ناصرالدین شاه هنگام بازدید از 

دارالفنون تابلویی را که از چهرۀ اعتضادالسلطنه، رئیس وقت مدرسه دارالفنون کشیده بود، پسندید و او را به دربار فراخواند. ناصرالدین شاه لقب «نقاش باشی» و سپس لقب «کمال الملک» را به وی داد و خودش هم برای فراگیری نقاشی شاگرد او شد.





کمال الملک در مدت اقامتش در دربار ناصرالدین شاه، 170تابلو کشید که معروفترینشان تابلو «تالار آیینه» است که هفت سال کشیدن آن به طول انجامید و اولین تابلویی است که آن «کمال الملک» امضاکرده است:
بیش از سه سال در فلورانس، ایتالیا و پاریس گذراند و در موزه ها به رونگاری آثار نقاشانی مانند رامبراند پرداخت.
مظفرالدین شاه به هنگام بازگشت از اولین سفرش به اروپا (1318 قمری= 1279شمسی ـ 6سال پیش از صدور فرمان مشروطه) کمال الملک را به ایران فراخواند تا کارش را در دربار ادامه دهد.اما کمال الملک نتوانست با خواستهای شاه جدید کنار بیاید و به عراق رفت و در سال 1321قمری به کربلا وارد شد و چندسالی در بغداد و کربلا... ماند. تابلوهای زرگر بغدادی، فالگیر بغدادی و میدان کربلا و عرب خفته، از رهاوردهای این سفر است.
کمال الملک در سال 1290 شمسی (1329قمری) به ایران بازگشت. در این دوره بود که مدرسه «صنایع مستظرفه» را با هدف تدریس هنر نقاشی تأسیس کرد و «وزارت معارف» در این راه به او یاری می رساند.
پس از کودتای سوم اسفند1299 و قدرت یابی روزافزون رضاخان سردارسپه و رضاشاه بعدی، سنگ اندازی در کار کمال الملک آغازشد.

کمال الملک حاضر نشد با سیاستهای رضاشاه همراه شود و حتی به تقاضای او را برای نقاشی چهرۀ پسر و ولیعهدش، محمدرضا، تن نداد و رضاشاه را به خشم آورد.

وزارت معارف برای همراهی با رضاشاه بودجه مدرسه صنایع مستظرفه را که زیر نظر کمال الملک اداره می شد، قطع کرد و ادامۀ اداره این مدرسه برای کمال الملک ناممکن شد. به ناچار مدرسه یی که سالها برایش خون دل خورده بود رهاکرد. ادامه کار در تهران نیز برایش دیگر امکان نداشت به یکی از روستاهای نیشابور به نام حسن آباد رفت و انزوا پیشه کرد و در همان روستا در 27مرداد 1319 به سن 93سالگی درگذشت و در نزدیکی مزار خیام نیشابوری به خاک سپرده شد.



توهم

توهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم !



باقر رئیس الساداتی


جواد : یقینا اسلام بری از ترور و خیانت به وطن و هم دستی با افرادی هم چون صدام جنایت کار است،اینطور نیست؟

من : چقدر عصبانی هستی دوست عزیز . من نمیخواستم باعث آزار شما بشوم . اما خب مثل این که بد جوری به شما برخورده است. من اول یک مطلب کوچیک در مورد دفاع از مطلبی که در کامنت پیشین نوشتم بگم. شما البته که خود میدانی من بیشتر از شما منتسب به خانواده ای اهل علوم دینی و حوزوی و آخوندی هستم!! بنا بر این با این قشر از اقشار جامعه مان که منحصر به ماهم نیست بلکه در همه جوامع دیگر دنیا هم همی طور است ! دشمنی شخصی ندارم بلکه آنها را قشری از انسانهای اجتماعیی میدانم که برای کسب رزق و روزی خودشان از این شیوه و شغل استفاده میکنند و سیاسی هم نیستند و به قول معروف دین کارند!!!! حالا درست یا غلط ...؟ احتیاج هست به نوشتن کتابها. اما آخوند سیاسی یعنی همه همین بازیگران ۳۵ ساله صحنه سیاسی کشور که دین را وسیله پیشبرد اهداف سیاستهای غیر انسانی خود قرار داده اند و نتیجه هم همین که امروز همه شاهد هستیم. 
اما در مورد سئوالی که از من پرسیدی. بله به درستی اسلام بری از ترور هست ...البته روایاتی را هم میشود پیدا کرد که خود پیغمبر هم در شرایط ویژه ای این شیوه را هم  در مدینه بکار گرفته است ولی درکل جواب شما از طرف من ، آری است یعنی اسلام از ترور بری است و مسلمان حق ندارد به وادی ترور وارد شود به سبب مسلمان بودنش . اگر کسی دست به این کار زده باشد خلاف عرف و تعلیمات اسلم است و باید در یک دادگاه صالح و مردمی و قانونی و ملی  با شرکت قضات تحصیلکرده و آگاه و بی طرف بررسی شود و حکم او بوسیله یک هیئت منصفه هخذ و ابلاغ شود .  
۲ـ خیانت ؟ بله اسلام از خیانت بری است. اول باید مصادیق خیانت تعریف شود  ، همان دادگاه قضائی بی طرف و ذیصلاح وملی ، نه سیستم قضائی ولایتمدار کنونی حکومت آخوندها ، خیانت را بر اساس قوانین مورد قبول جامعه حقوقی بررسی کنند و خائن را به سزای خیانتش برسانند.. ـ
۳ ـ همدستی با افرادی همچون صدام .....جنایت کار..... بازهم دو چیز جدا هست که در این اتهام باید روشن شود. یک همدستی  ..... و دوم جنایت کار بودن صدام و این ها هم البته باید در دادگاه ملی و میهنی و مردمی بررسی شود ...چون همچین دادگاهی بوجود نیامده و هنوز کسی نمیداند همدستی چی بوده و آیا صدام جنایت کار بوده ..جواب این سئوال موکول به آنموقع میشود . در صورت جنایت کار بودن صدام ..البته همکاری و همدستی با او محکوم است . به هر حال این جواب موکول به آن موقع خواهد شد.نگران نباش .یادت باشد که همه اطلاعات شما از سه کانال است : 
۱ ـ  رژیم آخوندهای مرتجع و ضد ملی و بیوطن  ، دوم استعمار ، سوم هم مارکسیستهای توده ای و معلوم الحال.. بنا براین نگران نباش. ضمنا مطلبی را که نوشتی این ادعای شخص شما است و من حاضرم در یک بحث و مناظره روبرو با شرکت هرکس که منصف باشه با شما در همین مباحث شرکت کنم تا با هم بررسی کنیم ببینیم مقولاتی را که از آنها نوشتی چیست 
اگر آدم زیادی تابع احساس شود نمیتواند مسائل را اصولی و منطقی و درست تجزیه و تحلیل کند، بنا براین با داشتن مدارک تحصیلی بالا هم مثلا احتمالا ارشدی !!!!! چاره بلوچستان فقیر و له شده و  بیچاره را لاجوردی و صیاد شیرازی نمیداند ، کشتارهای سبعانه بشار و آوارگی میلیونها انسان بینوائی را که به دنبال زندگی انسانی و عدالت هستند را توجیه نمیکند و برای قاتلین و آدمکشانی که بمب بشکه ای بر سرمردم میریزد هورا نمیکشد و کف نمیزند . این دو روز دنیا ارزش این را ندارد که آدم برای اشغال احتمالی یک پست !!! یا مقام !! پا روی شرف و انسانیت و غیرت و وجدانش بگذارد . آن هم در این موقعیت که دیگر سخت ترین آدمها باالاخره به برکت خونها و جان فشانیهای بی توقع و رشادت های هموطنانش در این سی و اندی سال با پذیرش ناجوانمردانه ترین تهمتها و.... به عمق دجالیت آخوند ها پی برده اند و میرود که انشاالله بزودی بساط دجالیت و فریبکاری در منطقه جمع شود از هوشیاری به دور است که آدم حالا به فکر پست و مقام در این دستگاه جرم و جنایت شود . خدا بزرگ است و دل به این دجالان نبند .هیچ کس از گرسنگی نمرده است ! باید متکی به همت خود بود. الان بشریت نگران داعش و ابوداعش در ایران است . خب این ابوداعش سربریدن و دست بریدن و سنگسار و دار و درفش و شلاق را از ایران شروع کرد تا حالا که در همه منطقه گسترش داده است جوانان ایران در شأن و منزلت ایرانی بودنشان نیست که هوادار داعش  و ابو داعش باشند . بشریت متمدن رو به داعش ندارد رو به دموکراسی و آزادی و انسانیت دارد. سرت را درد نیاورم امید وارم که نه تو و نه هیچ ایرانی دیگری دچار داعشیسم نشود.

گزارش یک شکست خفت بار


گزارش یک  شکست خفت بار !


باقر رئیس الساداتی 



عصر امرو رئیس جمهور ام القرا با سرشکستگی و با حالی مأیوس و سرخورده ، جل و گلیم دجالگریش را بر دوش گذاشت و با سبدی پر از شکستهای خفت بار نیویورک را ترک نمود. او در واقع به هنگام آغاز سفرش به نیویورک ، همچون آن شتری که خواب پنبه دانه میبیند که گهی لف لف میخورد و گهی دانه دانه آنچنان در رؤیاهای خود غرق شده بود که حل تمامی مشگلات نظام را در این سفر میدانست. پیش از آن جلو جلو هیئت مذاکره کننده نخبه و همه فن حریفشان را به نیویورک فرستاده بودند و با توجه به همزمانی مذاکرات اتمی ونشست سالیانه مجمع عمومی !  این هیئت را با شارژ کارشناسان و نخبگان بیشتر برای آماده سازی زمینه های ملاقات ها ، دید و بازدیدها، و جلسات سخنرانی و مصاحبه ها قنی سازی نمود بود!، پیشتر از آن هم طبق معمول سنواتی در این سی و اندی سال از جیب مردم ایران هتل هایی هم رزرو شده بود و جماعتی نون به روز خور، فرصت طلب از میان هواداران وطنی مقیم در آمریکا و کانادا به همراه  گزارشگران شناخته شده رسانه ها را هم برای شام و استماع سخنان او و مصاحبه های آنچنانی  دعوت شده بودند و تحت شعار نا نوشته (عبور از تحریم ها در اسرع وقت!! و به ثمر نشستن مذاکرات اتمی)  برنامه ریزی شده بود ودر یک کلام همه چی کوک شده بود! که این بار رئیس جمهور بتواند نتیجه بیشتر از آن چه که همقطارانش در سالهای گذشته برده بودند را بدست آورد.
 قبل از نشست مجمع عمومی سازمان ملل ، در ایران علاوه بر اوج گیری خیزشها و اعتراضات مردمی و اعتصابات کارگری در مؤسسات تولیدی و کارگاهها و اعتصاب غذا و شورش در زندانها از طرفی و سیر حوادث و جریانات سیاسی و نظامی در منطقه خاورمیانه و جهان از طرف دیگر نیز بر بار این مأموریت میافزود !  موضوع جرم و جنایت های گروه حکومت اسلامی عراق و شام داعش و ائتلاف نزدیک به۴۰ کشور علیه آن به رهبری آمریکا و بیرون نگهداشتن ایران از این ائتلاف و حتی شنیده شدن اظهار نظر هایی مبنی بر این که ایران خود بخشی از مشگلات منطقه است از طرف برخی مؤتلفین ،و دیگر، برکناری نوری المالکی نخست وزیر دست نشانده مقام ولایت عظمی ، گزارش آقای آمانو رئیس سازمان انرژی اتمی در مورد عدم همکاری رژیم در بخشهایی از قرادادهای فی مابین  و صدور بیانیه عفو بین الملل و سازمان دفاع از حقوق بشر مبنی بر محکومیت ایران ! و...قس علی هذااز جمله مسائلی بود که جو سنگینی علیه نظام ایجاد نموده بود
بنا بر این مأموریتی سنگین بر عهده گماشتگان ولایت گذاشته شده بود آنها میبایست با دستهای پر بر میگشتند تا دل مقام ولایت را شاد ، و دلواپسان نظام را از جهنم دلواپسی رها و جوابی هم برای مردم داشته باشند. همه این ها منوط به این بود که در درجه اول مذاکرات اتمی که به قول خودشان به مرحله نفس گیر !! آن رسیده بود تعیین تکلیف شود و به توافق اتمی که ام المسائل و مشگلات نفس گیر نظام شده است دست بیابند، بنا بر این تحریم ها برداشته میشد و نظام آخوند ها به مرحله گل و بلبلی خود میرسید و همه چی درست میشد !!!!؟  آنها به طور ابلهانه ای سعی نمودند که فرصت طلبانه از موقعیت منطقه در رابطه با داعش و پیشنهاد مشارکت در ائتلاف امتیاز اتمی بگیرند، که این به ضد خودش تبدیل شد و دم خروس داعش پروریشان از لای قبای تزویرشان بیرون زد!!. خب این طور نشد و مذاکرات به جایی نرسید و با بهم ریختن میز مذاکره وعدم تشکیل نشست وزرای خارجه دول در گیر مذاکره یعنی ۵ بعلاوه یک،  نشست آینده هم در  ۲۴ نوامبر سرنوشتی نامعلوم پیدا کرد وهیچ تضمینی هم برای رسیدن به یک قرارداد نخواهد بود.یعنی یا جام زهر به تمام و کمال و پذیرفتن عواقب آن و یا چپه شدن تمام عیار میز مذاکره ....  ، ؟
  مشگلات این نظان نگون بخت ولایی اما یکی و دوتا نیست ، شیخ دروغگوو بنفش بسیار دوست دارد که یک پلیتکر تمام عیار جلوه کند و با برگزاری ملاقات ها و نشستهای مطبوعاتی برای خود پزکسیونی بوجود بیاورد و با ژست های سیاستمدارانه، خاطرات مردم از احمدی نژاد و سایر دلقکهای نظام را در سالهای گذشته تعدیل کند. اما غافل از آن که دیگر این حنا ها برای مردم دنیا رنگی ندارد و طبل رسوائی این رژیم مدتها است که از بامشان فروافتاده است. در همه نشستهای مطبوعاتی در مقابل سئوالات پرسشگران مفتضح میشود ،هیچ جوابی برای سئوال خبرنگاران راجع به زندانها و زندانیان بیشمار ندارد، هیچ حرفی برای اعدامهای افسار گسیخته جز توجیهات سخیف خنده دار ندارد!  تعداد شرکت کنندگان ایرانی در مهمانی شامش ، کاهش مییابد و برخی از آن مدعوین هم اجازه نمیدهند که چهرها و تصاویرشان در فیلمها نشان داده بشود و یا آدمهای مشنگی همچون رسول نفیسی است که به بی آبرویی مشهور است ،
باری او برای پاسخ به هر سئوالی جز یک مشت دروغ که حتی ناله و شیون هواداران خودش را نیز درآورده بوده است چیزی در آستین ندارد، او در جواب یک سئوال کننده که از او میپرسد . آقای روحانی آیا حاضرید با اوباما دست بدهید ؟ روحانی در جواب میگوید :ای بابا مشگل ما با دست دادن قابل حل نیست ما باید سر و کله بدهیم مخ بدهیم !!!!! ، هنوز شیرینی و حلاوت ملاقات با دیوید کامرون نخست وزیر بریتانیا در دهان شیخ و مقام عظمی و روزنامه های ولایی و گزارشگران خود فروخته در مدیای استعمار مزه مزه میشد که او یعنی دیوید کامرون در سخنرانیش با ذکر این که رژیم ایران خود بخشی از مشگل منطقه است و حقوق مردم را پایمال میکند، آنچنان گلابی به او و رژیم ولایی اش میزند که او و مقام عظمی را..... پاک، مات و مبهوت میکند 
سخنرانیش در سالن خالی از شنونده مجمع عمومی سازمان ملل برای صندلیهای خالی، به گفته  صدای آمریکا، گیتا آرین ! فقط ده درصد صندلیها پر بود ! و سخنانش نیز حاوی هیچگونه نوآوری و جذابیتی نبود ، کلمات و جملات به غایت آخوندی و منبری و بشیوه روضه خوانان.و به شدت غیر دیپلوماتیک که حتی سمپاتهای حقوق بگیر ولایی خودشان ، در کانادا و آمریکا را نیز به انتقاد واداشت 
اودر کمال بلاهت سوزش خود را از جریان ائتلاف جهانی که اینک نزدیک به ۵۰ کشور مختلف در شرق و غرب رسیده است به نمایش گذاشت و از حزب الله و اسد و حماس و کلیه عوامل جرم و جنایت رژیم در منطقه حمایت نمود و در یک کلام به عیان نشان داد که سخنگوی مقام عظمی است و به نیابت او  در این دوره از نشست مجمع جهانی شرکت کرده بود .از شعار های تعویض و گشایش  درهای بسته شده و اعتدال و پشت سر گذاشتن بن بست ها و عبور از تحریمها و .... هیچ خبری نبود! .
 او در آخرین مصاحبه خود که صدای معترضین شجاع و متهور هواداران مقاومت ایران ، علیرغم کوشش مدیای استعمار ،همه گوشها و نگاهها را به خود جلب نموده بود به جای جمع بندی سفرش ،آه و فغان میکند که ( تروریزم خوب و بد نداریم ) سوزش خود را از حضور دلاوران مقاومت در صحنه را به نمایش میگذارد و در همان مصاحبه با بیان این که رعایت حقوق بشر بر اساس فرهنگ هر جامعه میباشد ( نقل به مضمون ) جامعه ایران و فرهنگ مردم ایران را مورد اهانت قرار میدهد و استبداد و سرکوب را بخشی از فرهنگ ایران و مردمش قلمداد مینماید. او به وضوح نشان میدهد که تا این مقاومت هست ما نمیتوانیم دنیار را رنگ کنیم و این ها همه جا به دنبال ما هستند، و روزگار ما و مقام عظمی را سیاه نموده اند.بهامید تابش آفتاب حقیقت و پیروزی مردم ایران بر رژیم دجالان و فریبکاران 



فنلاند












سیرک بیمارستانی ولایت!!


سیرک بیمارستانی ولایت!!



باقر رئیس الساداتی



در شرایطی که منطقه خاورمیانه و علی الخصوص وضعیت دو کشور عراق و سوریه به عنوان عمق استراتژیک نظام آخوندی میرود که تعیین تکلیف بشود  و منطقه در تب و تاب جنگ سرنوشت ساز بر سر بود و نبود ارتجاع و بنیاد گرایی میسوزد و داعش همچون آبی که در لانه مورچگان دوانده شده باشد ، همه رهبران سیاسی آمریکا و اروپا و منطقه را به تک و تاب و جنب وجوش واداشته است !! . رژیم آخوند ها در ایران اما آن چنان از فرط افلاس و ورشکستگی سیاسی  در بحران مشروعیت داخلی خود از طرف مردم در مانده است که برای ترمیم عدم مشروعیت و محبوبیت خود،برای جلب توجه و محبت طلبی !!؟  دست به کار های ابلهانه و خنده داری میزند که مرغ پخته را هم سخت میخنداند. در زمانی که باید افکار و اذهان جمعی مردم ایران به عنوان اصلی ترین عنصر مربوطه متمرکز بر مسائلی همچون  نتایج مذاکرات بی پایان اتمی ، وضعیت نا بسامان اقتصادی و حل و فصل هزاران بحران  و درد بیدرمان آخوند ساخته و بحران ها و مسائل منطقه ای باشد،  فیلی، بوسیله بیت رهبری به هوا میشود که همه فضای سیاسی کشور را متمرکز عمل جراحی ولی فقیه بیچاره و مفلوک نظام میکند. راستی بیت سرکوبگر و مستبد نظام چه نیازی به جلب محبت و دلسوزی مردم برای دیکتاتور مفلوک دارد . این دیکتاتور توسری خورده مگر تا چه میزان مورد نفرت و انزجار مردم است که نظام میخواهد برای پایین آوردن پتانسیل قیام و سرنگونی خود ،  دل مردم را با ایجاد دلقک بازی های مسخره بدست آورد .  اصولا نیاز آخوندها به تلطیف فضای جامعه ، خود از انقباض جامعه و پتانسیل بالای مردم برای شوریدن و بر انداختن استبداد حکایت میکند !! . چرا نظام ولایت میخواهد حواس مردم پرت باشد.

مطمئنا متولیان نظام آخوند ها از برپائی چنین سیرکی اهدافی را دنبال میکردند وگرنه در سابق از این هم برای این دیکتاتور مفلوک مرضها و بیماریهای عدیده پیش آمده بود که بدون سر و صدا و یا در خفا حتی به معالجه آن پرداخته بودند ، این بار اما برنامه ریزی وسیع و گسترده برای یک عمل ساده چند دقیقه ای پرستات میبایست اهدافی را در بر داشته باشد . برای همین در این یک هفته بیت ولایت هرچه در چنته دجالیت داشت که برای بارها و بارها بکارگرفته بود را بازهم به آزمایش گذاشت. کاسه لیسان معروف و معروفه دربار ولایت را به  صف کردند و به نمایش گذاشتند و برنامه های مختلفی را برای اقشار گوناگون مردمی خارج نظام و طیف های درونی نظام، ترتیب دادند. درونی ها و خودی های خود را به خط کردند و هر کدام را به فراخور وضعیت و مناسباتشان به دور و نزدیکی تخت والی عظمی به حضور برده شدند. برخی را برکشیدند و برخی را توسری زدند، یک مشت دلقک آبرو باخته را به نام هنرمند و شاعر و ورزشکار ، که قبلا هم به کرات از آنها استفاده شده بود را به بالین عظمی زهوار دررفته آوردند به دست بوسی و پا بوسی و پاچه خواری و گوش فرا دادن به روضه ها واراجیف تکراری عظمی و لجن مال کردن شاعران و هنرمندان ملی و بزرگوار. به حضور پذیرفتن خفت بار بخشی از اصطلاح طلبان داخلی همچون اخوی هادی آقا و تو سری زدن به برخی دیگر مثل پشت در نگهداشتن سید خندان خاتمی و قس علی هذا 
علیرغم این همه دجالیت ، اما آن چه که حرف آخر را زد بی اعتنائی اقشار وسیعی از مردمی بود که مدتها است دست این آخوندک های مکار و حیله گر را خوانده اند و کوچکترین وقعی نه تنها به او و مریضی اش ننهادند بلکه مریضی او را وسیله جوکها و هذلیاتی نمودند ساری و جاری در میان خود و خندیدن به ریش و عمامه این جنایتکار. صفحات نشریات اینترنتی آکنده از آرزوی مرگ برای او!!! کامنتهای پر از نفرت و نفرین ، تا جایی که آنها مجبور شدند با خفت و خواری بساط دجالیتشان را جمع کرده و به نمایش مسخره شان پایان دهند.
راستی چه چیزی پشت این فریبکاریها و سیرک بیمارستانی مقام ولایت خوابیده بود و چرا درست زمانی که مسئله منطقه خاورمیانه و علی الخصوص عراق و سوریه ، تیتر اصلی خبری خبرگزاریهای مهم دنیا !! و در رأس مباحث همه روزنامه ها و سایتهای خبری دنیا !!، و رسانه های جمعی دیگر میباشد و رفت و آمد های سیاسی و رایزنی ها در محافل سیاسی دنیا متمرکز بر این منطقه است ، رژیم مفلوک افکارعمومی وطن ما را میخواهد متمرکز کند بر یک بیماری دم دستی و عام، یک عنصر منفور مردم، برای بدست آوردن احساس ترحم و رحمت و شفقت مردم برای او، آنهم به چه طرز لو رفته و مذلت باری!!!.   صحنه سیرک مسخره ای را برنامه ریزی میکنند و یک هفته تمام مردم را سر کار میگذارند که مردم شاهد و ناظر ادا و اطوارهای قدیمی و مبتذل این ولی فقیه زوار دررفته و شاخ شکسته باشند و کاری هم  را نداشته باشند!!!.. به کار مذاکرات اتمی به بن بست رسیده ، ... و ساقط شدن گماشته ولایت ، نوری المالکی از رأس دستگاه سیاسی عراق ...... علیرغم آن همه سرمایه گزاری ولایت امر !! ، کنار گذاشته شدن ایران از ائتلاف و اتحاد و همکاری منطقه ای کشورهای منطقه علیه داعش !! یعنی انزوای مطلق منطقه ای نظام آخوندی !!  و مآلا تعیین تکلیف وضعیت سیاسی و دیپلماتیک و ایجاد دولت ملی درعراق و قرار گرفتن روند کلی سیستم سیاسی عراق زیر نظر آمریکا و خارج شدن آن از کنترل ولایی ایران ،همه این ها در آینده ای نزدیک نیز ساقط شدن دیکتاتور ابله و خونخوار سوریه را به دنبال خواهد داشت !!!؟  رژیم و ولی امر این رژیم چه جوابی برای مردم دارند و چگونه میتوانند این همه شکست و ذلت و زبونی را برای مردم توجیه کنند.
 همه چی حاکی از درماندگی و عقب نشینی و ضعف و ذلت  رژیمی است که خود را ام القرای اسلام میدانست !! اما حالا شیخ نشینهای کوچک منطقه هم پشیزی برای مقام ولایت ارزشی قائل نیستند !!  حال در این یک هفته که حضرت آغا از بیمارستان مرخص شده اند اظهار میدارند که در این یک هفته یکی از مشغولیات ایشان خندیدن به این تحرکات سیاسی در منطقه بوده است . . ایشان جهت تلون مزاج و تفریح بر روی تخت بیمارستان لمیده اند و به آنها میخندیدند و حال میکردند!!،  انگار که ایشان همه آنها را سر کار گذاشته اند و نخ اصلی در دست ایشان است. . او با لودگی توهین آمیزی که از ماهیت خبیث جنسیتی او و همفکرانش نسبت به زنان  بر میآید در یک فرار به جلو احمقانه میگوید که :، همان زنی که همه او را میشناسند در آمریکا که طرف مذاکره با ما است ، قبلا با ما برای ایجاد ائتلاف تماسهای زیادی گرفته بود و ما حاضر نشدیم که هیچ گونه همکارییی با آنها در هیچ زمینه ای داشته باشیم.   من به آنها میخندیدم  زیرا که آنها هیچ غلطی نمیتوانند در عراق بکنند ، ما به آمریکائیها اعتمادی نداریم !! ( نقل به مضمون ) اما.. هنوز مرکب نوشتن طرحات ولی فقیه نظام در روزنامه های دولتی و رسانه های ولایتی وطن خشک نشده سخنگوی وزارت خارجه آمریکا همه حرفهای اورا تکذیب میکند و دروغهای او را بر ملا می نماید و میگوید که هیچ نهاد تصمیم گیرنده ای در آمریکا با ایران صحبتی در این موارد ننموده است و آمریکا نمیتواند با رژیمی که دستش تا مرفق در جنایات بشار اسد در سوریه آلوده است و شریک تمام این جنایات وآدمکشیها و دربدری میلیونها زن و بچه های خردسال است همکاری کند. ایران خود جزئی از مشگل منطقه است. 
ولی فقیه ابله دروغ میگوید!!  و شاید هم به همکیشان و هم پالگیهایش در دولت اسلامی عراق و شام یعنی داعش دارد چشمک و چراغ میدهد که غم مدارید ، همان طور که ما آموزگار شما بودیم و سر بریدن و دست بریدن و هزار هزار کشتن را به شما آموختیم وایدئولوژی بنیادگرایی خون و شکنجه و جنایت را راهنمای شما نمودیم حالا هم غمی نداشته باشید آغوش ما برای شما باز است ، شما فرزندان ایدئولوژیک خود ما هستید همچون برادرتان القاعده و پسرعموهایتان النصره ، حزب الله، بدر ،و دهها گروه بنیادگرای ریز و درشت دیگر .به آغوش ما خوش آمدید.
او با رندی لو رفته میخواهد خود و رژیمش را تافته جدا بافته قلمداد کند و به گوش همپالکی های تروریستش میرساند که به هوش باشید و یادتان باشد که  ایران را ما از ایرانیان دزدیده ایم و آنرا لانه ابو مصعب زرقاویها ...  بن لادن ها... و حماس و حزب الله و النصر و بدر و جیش المهدی و....دهها دسته و گروه تروریست ریز و درشت دیگر نمودیم !!!!   و حال جای شما خالی است که به زودی به آغوش ما خوش آمدید.
اما این بار بعید به نظر میرسد که این شیخکان دجال جان سالمی از خشم مردم ایران و منطقه به جان آمده بدر ببرند. باشد تا صبح دولت این دجالان از خدا بی خبر بدمد و بساط  ظلم و استبداد دجالیتشان به دست مردم و نیروی پیشتازشان مجاهدین بر باد رود اِنَّ مَوعِدَهُمُ اْلصُبْحْ ، اَلَیْسَ اْلصُبْحُ بِقَََریب !


صمد بهرنگی






یاشار دوست اولدوز و عروسک سخنگو گفت: من از پرواز کردن خوشم می آید, هر چقدر که پرواز کنم, خسته نمی شوم. تابستان ها خواب می بینم سوار بادبادکم شده ام و می پرم......
کرم شب تاب گفت: رفیق خرگوش، من همیشه می کوشم تا مجلس تاریک دیگران را روشن کنم, جنگل را روشن کنم, اگر چه بعضی از جانوران مسخره ام می کنند و می گویند: "با یک گل بهار نمی شود. تو بیهوده می کوشی با نور ناچیزت جنگل تاریک را روشن کنی". خرگوش گفت: این حرف مال قدیمی هاست. ما هم می گوئیم: هر نوری هر چقدر ناچیز باشد, بلاخره روشنائی است.
یادش بخیر, اولین کتابی که در اوایل قیام ضد سلطنتی ۱۳۵۷ از صمد بهرنگی خواندم, کتاب الدوز و عروسک سخنگو بود ....ياد صمد گرامی و راهش پر رهرو باد.

صمـد بهرنگـی تیرمـاه ۱۳۱۸ در تبریـز بـه دنیـا آمـد و بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی به دانشسـرای مقدماتـی رفـت و پـس از آن در مـدارس شـهرها و روسـتاهای آذربایجـان بـه تدریـس پرداخت.
صمد بهرنگی فارغ التحصیل رشته ادبیات انگلیسی از دانشگاه تبریز در اواخر دهه سی قصه نویسی و ترجمه برای کودکان را شروع کرد.
اولین داستان او با نام تلخون در سال ۱۳۴۲ در کتاب هفته منتشر شد و پس از آن با انتشار چند داستان دیگر از جمله الدوز و کلاغ ها آثارش مورد توجه قرار گرفت. در مردادماه سال ۱۳۴۷ کتاب ماهی سیاه کوچولو از سوی انتشارت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان با تصویرگری فرشید مثقالی منتشر شد.
ماهی سیاه کوچولو قصه ماهی کوچکی است که به عشق دیدن دریا خطر می کند و سفری دور و دراز را با تجربه های متفاوت برای رسیدن به رهایی آغاز می کند. این داستان در اواخر دهه چهل و سال‌های قبل از انقلاب به عنوان یک داستان علیه حاکمیت معرفی شد و بسیاری ماهی سیاه کوچولو را نماد نسل جوان انقلابی و روشفنکر می دانستند.


Image copyright

صمد بهرنگی که یکی از دغدغه هایش جمع آوری افسانه ها و داستان های محلی در آذربایجان بود، پس از انتشار کتاب ماهی سیاه کوچولو در مرداد ۴۷، در شهریور همان سال، در منطقه خدا آفرین نزدیک مرز شوروی سابق در رود ارس غرق شد.
مرگ او در منطقه ای دوره افتاده این گمان را ایجاد کرد که اتفاقی نبوده و نمی‌توانسته با نقدهای اجتماعی و تفکر سیاسی او بی ارتباط باشد. تا مدت ها، گمان می رفت که صمد بهرنگی توسط حکومت وقت کشته شده است.
تنها در اواسط دهه هفتاد بود که روشن شد صمد بهرنگی، در یک حادثه هنگام شنا در رود ارس غرق شده. جلال آل احمد از جمله کسانی بوده که در تثبیت این نکته که او نه در یک حادثه، بلکه توسط ماموران امنیتی حکومت شاه به قتل رسیده نقشی پررنگ داشته است.

نمایشگاه......




نمــــــــایــــــشگاه !






باقر رئیس الساداتی


در انگلیس که شما باشی اهل هر مشرب و سلیقه ای که باشی چیزهای مورد علاقه خودت را پیدا میکنی. انگلیسیها به 

شهادت تاریخ ، دور و دراز ترین سابقه در رابطه با ارتباطات با سایر ملل دنیا را داشته اند. البته رابطه، رابطه استعماری و 

سلطه بوده اما به هر حال همین مورد باعث شده است که از همه فرهنگها و آداب ورسومهای و مذاهب و همه و همه چیز 

مردم دنیا بیشترین اطلاعات را داشته باشند این امرسبب شده است که در مناسبات اجتماعی شان همه چیز را برای جلب 

توجه ذوق و سلیقه های مختلف در نظر بگیرند. فروشگاههای عظیم و به غایت گران برای عرب جانها و پولهای بادآورده 

نازنینشان!!! چقدر جالبه دیدن این زنهای خلیجی پیچیده شده در برقع و چادر همراه یک دوجین بچه، که با دستهای پر از 

پاکتهای گوناگون از شاپینگهای سوپر مدرن و سوپر گران هرولد و جان لیوایز و سلف ریج بیرون میان و آدم صورتهای این 

ها را حتی نمیبنه!!.یک مجله پول در لندن با ارائه آماری نوشته بود که :

۶۲ درصد خریداران از برند های گران قیمت لندن قطریها هستن . در ردیف دوم سعودی عربها و سوم آمریکائیها و این در 

صورتی است که الان هر پوند ۱.۳۵ یورو هست و شاید ۱.۷۰ دلار. باری موزه های فراوان و مجانی و مراکز علمی و 

دانشگاهی برای ژاپنی ها، چینیها ، و آمریکائیها مراکز تفریحی و پارکها ..الی 

ماشاءالله و نمایشگاههای صنعتی و تاریخی که مطمئنا هیچ عرب و آسیایی را در آنجا نمی بینی.حرف زیاد است و خارج از 

حوصله این نوشتهسری زدم به یک نمایشگاه هواپیمایی که از اولین هواپیماهایی که بشر اختراع کرده و اصلا از زمانی که 

بشر هوس پرواز کرده است را از همه کشورها به نمایش گذاشته بود. نتوانستم همه آنرا ببینم بس که بزرگ بود ولی به فکر 

شما هم بودم . چند عکس از هواپیماهایی که در جنگ عراق و انگلیس در سال ۱۹۴۱ به دستور چرچیل عراق را بمباران 

کردند گرفته ام . این سلسله عملیات ارتش انگلستان بر علیه دولت رشید عالی گیلانی در طول جنگ جهانی دوم بود . عملیات 

های این نبرد از دوم تا سی و یکم ماه می سال ۱۹۴۱ بود که موجب اشغال دوباره عراق توسط نیروهای مسلح بریتانیا و 

بازگشت سلطنت طلب ها و طرفدار ملکه انگلستان ، شاه عبدالله ، به تخت شاهی عراق شد. 

داستان این جنگهای انگلیس و آدمکشیهای وحشتناک آنرا بدست انگلیسیها در کتاب نگاهی به تاریخ جهان از نهرو و ترجمه 

تفضلی بخوانید. که چه کردن با این هواپیماهایشان در آن زمان و استقرارشان در بصره برای کنترل هم خاورمیانه و نفت آن 

و ایجاد دولت یهودی اسرائیل در دل کشورهای مسلمان وآنچه که به سر کشور ما آوردند با کودتا علیه مصدق و......عکس 

رشید عالی گیلانی ، جمهوری خواه عراقی و مخالف سلطه انگلیس.

تجارب تاریخی از مقاومت اسپانیا








تاريخچه

اسپانيا کشوري واقع در شبه‌جزيره ايبري در جنوب غربي اروپا و از اعضاي اتحاديه اروپا است، نام رسمي اسپانيا، پادشاهي اسپانيا و پايتخت آن، مادريد مي‌باشد. حکومت اسپانيا تا۱۹۳۱ مشروطه بود و در آن سال به جمهوري تبديل شد. در ژوئيه ۱۹۳۶ ارتش اسپانيا کوشيد دولت جمهوري اسپانيا را ساقط کند. نتيجه اين عمل جنگ داخلي گستردهاي بود. اين جنگ داخلي در واقع پيش درآمدي است بر جنگ جهاني دوم و تجربهاي بسيارتلخدر تاريخ قرن ما، در حقيقت اين جنگ، نوعي جنگ صليبي آزاديخواهان جهان براي مقابله با فاشيسم بود. آنان با هر عقيده و مرامي از سراسر جهان حتي از ايران، چين، ژاپن و آمريكا به راه افتادند و خود را به اسپانيا رساندند تا آزادي را نجات دهند. كمتر موضوعي در قرن 20توانسته است اينچنين همبستگي بين المللي را برانگيزاند و براي نبرد و جانبازي از سراسر جهان به اسپانيا گسيل كند، عده ايي از بزرگترين روشنفكران، شاعران و نويسندگان جهان در ميان اين داوطلبان بودند:
از آمريكا: ارنست همينگوي و جان دوس پاسوس
از انگلستان: آرتور كستلر و جرج اورول و استيون اسپندر و لويي مك نيس و كريستوفر كادول
از فرانسه: سيمون ويل وژرژ برنانوسو اندره مالرو و سنت اگزوپري
از شوروي: ايليا ارنبورگ
ازشيلي: پابلو نرودا و بسياري از شاعران و هنرمندان و نويسندگان خود اسپانيا مانند لويي آراگون و ژه زه برگامن نويسنده آزاديخواهي كه خود كاتوليك بود.
عده اي از مورخان معتقدند كه اگر دولتهاي غربي در اين مرحله به فكر سركوب فاشيسم مي افتادند شايد دنيا با فاجعه جنگ جهاني دوم روبرو نميشد اما دوسال تمام اروپا در برابر تهديد مداوم جنگي كه هيتلر از نظر فني توانائيش را نداشت عقب نشيني كرده بود.. ...!!
سالهاي 1917تا 1931 سالهاي بحراني اسپانيا است، زندگي گران پس از جنگ اول و آثار جنگ، اختلافات فاحش طبقاتي را حادتر ميكند، جنگ، توده ايي رابه نيستي و معدودي را به اوج ثروت ميرساند. اوج نارضايتي عمومي آثار خود را در ماه مه در يك جنبش نظامي متبلور ميكند. افراد پياده نظام ”شوراهاي اداري” را براي مبارزه با نظام هزار فاميل تشكيل ميدهد. طرفداران خودمختاري، رفرميستها، راديكالها و سوسياليستها خواهان احضار مجلس نمايندگان ميشوند، در بارسلون اجتماع غير قانوني مركب از 80 نماينده مخالف دولت تشكيل ميشود و خواهان قانون اساسي مي گردد. اين اجتماع سركوب و پراكنده ميشود، دولت كه بحراني بودن وضع را درست برآورد نكرده بود در ماه ژوئيه با يك جنبش سوسياليستي كه جايگزين حركت پراكنده سابق بود درگير ميشود، اعتصاب شهرهاي والانسيا، سانتياگو و بيلبائو را فرا ميگيرد. در 13 اوت اعتصاب همگاني سراسر اسپانيا را فرا ميگيرد. ارتش دو روز بعد در 15 اوت اعتصاب كنندگان را با مسلسل درو ميكند، در شمال و كاتالان, معدنچيان با نيروهاي اعزامي به يك نبرد واقعي دست ميزنند.
قيام سراسري موقتا سركوب ميشود و دولت موقتا از نو نظم را مستقر ميكند. رهبران سوسياليست دستگير ميشوند و رژيم اسپانيا به مدت 5 سال در تشنجات مرگ به حيات خود ادامه ميدهد. در فاصله سالهاي 1917 تا 1923 به مدت 6 سال اسپانيا شاهد 6 بحران عمومي و 30 بحران قسمتي ميگردد، نابساماني اوضاع هر روز بيشتر ميشود و اعتصابات و جنبش سنديكايي كارگران هر روز وسيعتر ميگردد. سال 1929 سال بحران جهان صنعتي است اما كشاورزان زودتر به حركت درميآيند. در اندلس سالهاي 1918 تا 1921 سالهاي بلشويك ناميده ميشود. درسال 1921 تروريسم بيداد ميكند، شرايط براي اعمال فشار و سركوبي و استقرار فاشيسم فراهم ميشود و ژنرال ”پريمودي ريورا” قدرت را بدست ميگيرد و ديكتاتوري بر قرار ميگردد. در فاصله 1923 تا 1930 ديكتاتوري حكومت ميكند. در سال 1925 حكومت نظاميان به غير نظاميان بدل ميشود و در سال 1927 به تشكيل مجلس مشورتي اقدام ميكند و در سال 1929 طرح يك قانون اساسي را ميريزد ولي همه اينها نه تغييري در ماهيت ديكتاتوري و نه تغييري در طرز حكومت وي ميدهد. مسئله ارضي كه مهمترين مسئله اسپانيا است بكلي فراموش ميگردد. رژيم براي فريب كارگران به اقداماتي متوسل ميشود، اما در عوض اعتصاب قدغن ميشود، رهبران ملي و نمايندگان دانشجويي همه تبعيد ميشوند، وضع آنچنان بحراني ميگردد كه صاحبان صنايع و سرمايه هاي مالي و خارجيان ديگر حاضر به ادامه قمار بر سر حكومت ژنرال نميشوند، حتي بخشي از ارتش (توپخانه) ناراضي است و تلاشهايي براي كودتا صورت ميگيرد، وضعيت اقتصادي از قبل، يعني ازبحران جهاني سرمايه داري خرابتر ميشود، واحد پول پزتا تنزل ميكند ژنرالها دست از حمايت ديكتاتور ميكشند، ”ژنرال پريمو دي ريورا ”بناچاردر 30ژانويه1930 كناره ميگيرد و كمي بعد در پاريس ميميرد.

سقوط رژيم سلطنتي و استقرار جمهوري
حكومت نيمه ديكتاتوري ژنرال برنگوئر براي مدت موقتي (حدود يك سال 1930 تا 1931 ) ادامه مييابد، بعد از سقوط ديكتاتور، احزاب قديمي حيات خود را از سر ميگيرند. جناحهاي مختلف ضد سلطنت، منشور ”سن سباستين” را براي استقرار جمهوري امضا ميكنند. در اين منشور معتدلين، راديكالها، رهبران احزاب جوانتر، كاتالانهاي جمهوريخواه و سوسياليستها شركت دارند. ماه نوامبر 1930 ماه تلاطم هاي بزرگ اجتماعي است، رهبران تبعيدي به اسپانيا باز ميگردند، تظاهرات دانشجويي اوج ميگيرد. دستجات نظامي مستقر در ”جسا” منتظر نمي مانند و خود در 12 دسامبر اعلان جمهوري كرده و به سمت ”هوسكا” حركت مينمايند، در ”آيربي”با مقاومت روبرو شده و دوتن از رهبران جوان اين شورش جمهوريخواه سروان گالان و سروان گريك، تير باران ميشوند، رهبران كميته جمهوري هم به زندان انداخته ميشوند، احزاب از شركت در انتخابات رژيم نيمه ديكتاتوري سرباز ميزنند و ”برنگوئر” در مقابل مشكلات جاي خود را به آخرين كابينه سلطنتي ميدهد. در انتخابات شهري 12آوريل برخلاف انتظار حكومت وقت مترقي ترين جناح چپ در اغلب حوزه ها پيروز ميشود. دو روز بعد در 14آوريل 1931در بارسلون، ايبر وسن سباستين جمهوري اعلان ميشود. شاه آلفونس سيزدهم بدون استعفا فرار ميكند اما از حقوق سلطنت صرفنظر نكرد، كارگران در لذت استشمام آزادي بخود نويد اميد آينده ميدهند، روشنفكران، جمهوري خواهان قديمي در مقابل اين انقلاب بدون خونريزي، به پختگي سياسي اسپانيا تهنيت ميگويند، اما تجارب چند سال جمهوري نشان از حوادثي ميدهد كه در آينده خواهيم ديد.

جمهوري (1931-1936 )
جمهوري با كوهي از مشكلات در دو سال اول خود درگير بود، مجلس انتخابي ماه مه 1931 نماينده اكثريت جمهوريخواه و سوسياليست بود، خواست توده هاي ميليوني اسپانيا و حاصل ساليان دراز مبارزه از بطن آثار رژيم كهن سر برآورد، بنظر ميرسيد كه پارلمانتاريسم خالص پيروز شده است. نام اسپانيا به جمهوري كارگران تغيير پيدا كرد، مجلس واحدي پيش بيني شد و وزراء در هر لحظه مسئول بودند، حق راي براي زنان و سربازان شناخته شد، اولين رئيس جمهور انتخابي آلكالازامورا در حفظ توازن بين نيروها نقش حساسي بازي ميكرد. جمهوري ائتلافي از نيروهاي مختلف ملي با تمايلات گوناگون بود، بازتاب اين تمايلات در جنبه هاي مختلف زندگي اسپانيا بزودي منعكس شد.
عمده ترين مسائلي كه جمهوري ميبايست جوابگوي آنها باشد عبارت بود از:
-مسئله ارضي
مسئله ارضي از عمده ترين مسائل اسپانيا بود، نيمي از خاك اسپانيا متعلق به 50 هزار نفر از اعيان و اشراف بود و رفرم ارضي تنها رفرم بنياني بود كه جمهوري انجام آن را رسماً تقبل كرد، ولي به علت تركيب ائتلافي دولت، با خواسته‌هاي گوناگون، توافق قطعي بر سر چگونگي رفرم تا 15 سبتامبر 1932 به تعويق افتاد، ولي تصميمات موقتي مانند منع اخراج اجاره كاران و جلوگيري از جابجايي نيروي كار اتخاذ شده بود. در ماهيت رفرم كمونيستها طرفدار شعار: ”زمين از آن كسي است كه روي آن كار ميكند”، سوسياليستها طرفدار زمين متعلق به دولت، بهره برداري از آن در اختيار سنديكاهاي كشاورزي” و ليبرالها خواهان ”مالكيت فردي” و كاتوليكها خواهان ”مالكيت خانوادگي و پرداخت غرامت” بودند. بالاخره رفرم ارضي در 15 سپتامبر 1932 به تصويب رسيد و موقتا فقط بر نواحييي كه عمدتا بزرگ مالكي در آنجا بيشتر وجود داشت عمل ميشد.كودتاي شكست خورده نظامي ”سن جرجيو” در ماه اوت 1932 بر عليه جمهوري به اجراي طرح شدت لازم را بخشيد و خلع مالكيت بزرگان اسپانيا، بدون پرداخت غرامت صورت گرفت و دستمزدها كه در حدود 30 سال به ميزان 3 پزوتا ثابت مانده بود به 5 پزوتا افزايش يافت.
-كليسا
مذهب در كليسا هميشه از مرتجعترين دستگاههاي حامي دولت بوده است و به همين جهت حل مشكل كليسا از مبرمترين وظايف جمهوري بود. عبور از كليساي قديم به يك سيستم بازتري نظير فرانسه و جدايي مذهب از دولت يك جهش براي جمهوري محسوب ميشد. كاتوليك هاي ليبرال كه در دولت نماينده داشتند جدايي از كليسا را پذيرفتند ولي قطع رابطه فقط كافي نبود، جمهوري خواهان در نيروي كليسا خطراتي احساس ميكردند، به همين جهت كليسا و مؤسسات مذهبي را شامل قوانين محدود كنندهاي كرد و رئيس جمهوري اعلام كرد كه اسپانيا ديگر كاتوليك نيست، اقدامات افراطي بعضي از گروهها چون آتش سوزي كليساها و..... بهانه كافي را بهدست مقامات كليسا و مرتجعين براي تحريكات ضد جمهوري ميداد. اين عمليات براي عده اي پيروزي و براي عده ا ي ديگري تجاوز غير قابل تحمل به آزادي محسوب ميشد، اسقفها خيلي زود به اعتراض پرداختند و از سوي جمهوري مورد تعقيب قرار گرفتند. بدين ترتيب كليسا براي ضربه زدن آماده و با ديگر مرتجعين در توطئه ها شريك ميشد.
-ارتش
دستگاه ارتش، دستگاه سركوبي خلقهاي اسپانيا بود و نظاميان بويژه ”گارد سيويل” خطر ناكترين قسمت ارتش بود. براي مقابله با اين وسيله سركوبي سلطنت طلب اقداماتي صورت گرفت، ولي ماهيت رفرميستي جمهوري مانع فيصله قطعي شد. براي كاهش قدرت ارتش، 10هزار نفر از سلسله مراتب ارتش بازخريد و بازنشسته شدند ولي اين عده كماكان سلطنت طلب باقي ماندند. جمهوري چون از قدرت گارد سيويل نگران بود از منحل كردن آن بيم داشت ولي براي كنترل آن دست به تشكيل گارد ديگري به نام گارد ضربت نمود. عدم قاطعيت در مقابله با گارد سيويل به لطمات گرانباري از طريق شركت اين گارد در ائتلاف مرتجعين منجر شد كه بعد تبديل به اهرم سركوب جمهوري و مردم شد.
-مليتها
مليتها با مبارزات پيگير خود در استقرار جمهوري سهم عمده اي داشتند و از طريق نيل به نوعي خودمختاري در امورات داخلي خود خواهان شكوفايي فرهنگ خود بودند. ولي اعلان جمهوري مليتها از حدود منشور سن سباستين تجاوز ميكرد، به هر صورت اختلاف در كادر مذاكرات انجام شده در چهار چوب منشور حل ميگردد به اين ترتيب حق خودمختاري براي مليتها برسميت شناخته ميشود.
-آموزش، پرورش
به رغم اينكه از 24ميليون مردم اسپانيا 12ميليون نفر بيسواد بودند اما مشكل ديگر و مهمتر در درجه اول جدايي سيستم آموزش از نفوذ كليسا بود كه فقط 600هزار محصل ديني داشت، اقدامات لازم مي بايست از سطح ابتدايي ترين مراحل آموزشي آغاز گردد، امري كه با كمبود امكانات مواجه ميشد. در سطح دبستان 27هزار واحد تازه ضروري بود ولي فقط اعتبار بناي 7هزار واحد وجود داشت كمبود معلم و آموزش دهنده نيز مشكل عمده ديگري بود در سطح دبيرستان و دانشگاه بايستي ابتدا از سيستم قبل رهايي مييافت و از نمونه مؤسسات آزاد كشورهاي پيشرفته الگو برداري ميشد.

اقدامات جمهوري و عكس العمل جبهه ارتجاع
در چنين وضعيتي عكس العمل از جانب سرمايه داران داخلي و خارجي و كليسا و بزرگ مالكان و.... قابل پيش بيني و سريع بود، از همان اوائل سال 1931 و اعلان جمهوري فرار سرمايه ها شروع شد. به دليل عواملي نظير كندي اجراي رفرم ارضي، بحران عمومي سرمايه داري، عدم قاطعيت در مبارزه بي امان با نيروهاي ارتجاعي، كم كم موجبات نارضايتي توده هاي كارگر، دهقان را از طرفي و بوجود آمدن جبهه بنديهاي مرتجع را بر عليه جمهوري از سمت ديگر فراهم كرد. گارد سيويل با خودرأيي كامل به كشتار دهقانان دست ميزد.
كينه عميق مردم از گارد سيويل هر روز بيشتر ميشد و آنها را گاه به رودرويي مستقيم مي كشاند. اوج اين كشاكش در شهر”ويهجاس” در ايالت آندلس اتفاق افتاد. سركوب يك كودتاي آنارشيستي 21 قرباني بجا گذاشت كه از آن ميان 15 نفر بدستور گارد ضربت تير باران شده بودند، دهقانان نا اميد از رفرم ارضي كه كند انجام ميشد از سال 1923 از جمهوري بريده و به آنارشيستها پناه بردند. دولت در مقابل جنبش كارگري آنارشيستي به اقدامات حاد متوسل ميشود، در ژوئيه 1931 اولين قربانيان كارگر در سويل به خاك ميافتند و در سپتامبر همين سال فرماندار بارسلون تضمين هاي ليبرال قانون اساسي را با قانون دفاع از جمهوري معلق ميكند. شورش در 1933 به كاتالان كشيده ميشود، ارتش شورش را در هم ميشكند و رهبران قيام تبعيد ميگردند. در ژانويه 1933فدراسيون آنارشيستي ايبري ( FAI) در صدد اعتصاب عمومي تازه اي برميآيد و آن را با هيجان و اعتراض دهقانان مي آميزد. جبهه گيري بر عليه رئيس جمهوري شدت ميگيرد، سوسياليستها شرايط را براي همكاري با وي مناسب نمي بينند و رئيس جمهور منفرد، در انتخابات سال 1933 بيش از نيمي از نمايندگان خود را از دست ميدهد. كناره گيري آنارشيستها از انتخابات به سهم خود به نفع نمايندگان دست راستي ها كمك ميكند. جمهوري مؤتلف رفرميست اسپانيا كه معتقد بود بدون جوابگويي فوري بخواست توده هاي دهقان و با مبارزه آشكار بر عليه قويترين بخش سنديكايي كارگري آنارشيستي قادر به اجراي رفرمهاي لازم خواهد بود، چراغ عمرش خاموش ميشود. جمهوري در مبارزه با آنارشيستها و سنديكاي كارگري آن دچار ناكامي شده و اپوزيسيون بر عليه وي و نمايندگان طرفدارش در مجلس كه متشتت شده بودند بالا ميگيرد.
لروكس يك عوام فريب ضد سوسياليست با داشتن رأي 150 نماينده در مجلس به نخست وزيري ميرسد، در همين دوره تعداد نمايندگان دست راستي به 200 تن افزايش مييابد و به اين ترتيب دوره دوساله اول جمهوري پايان ميگيرد. در دوره دوساله جديد ارتجاع خود را براي خشن ترين عكس العمل ها و از بين بردن دستآوردهاي دوسال اول جمهوري آماده ميكند. ائتلاف فاشيستها، نظاميان، ارتجاع مذهبي و..... بر ضد جمهوري بالا ميگيرد. توطئه نظاميان از همان آغاز جمهوري، از سال 1931 آغاز ميشود و كودتاي ”سن جرو” رئيس سابق گارد سيويل در 10 اوت 1932 بعد از حادثه ”آرندو” در راس واحدهاي مستقر در سويل در بارسلون عقيم ميماند ولي خود اين كودتا هشدار باش توطئه هاي آينده است. بعد از اين شكست است كه ائتلاف راست به راه قانوني مبارزه برميگردد. دستور كار اين ائتلاف مبارزه با قانون اساسي و مبارزه با توده اي كردن اداره امورات كشور است. نحوه ارتباط در اين ائتلاف همان است كه در دوره اسپانياي سياه وجود داشت: در بالا منافع زمين داران و در پايين سنت و مذهب. مردان كليسا افكار روستائيان و توده هاي راي دهنده زن را بسيج ميكردند و نقش رابط اين تركيب را كنفدراسيون دست راستيهاي خود مختار به رهبري فاشيست معروف ”خيل روبلس” پسر ديكتاتور سابق بهعهده داشت. اين مجموعه با تعدادي سازمان نوپاي فاشيستي تقويت ميشد، يكي از اين سازمانها با الهامات هيتلري بود كه برنامه آن ضدليبراليسم، ضد ماركسيسم، ضد يهود و خواست آنها بازگشت جبل الطارق و طنجه به اسپانيا بود.
”فالانژ” سازمان فاشيستي كمي بعد از گروههاي كوچك سلطنت طلب تشكيل ميشود. برنامه آنها نه راست نه چپ نه سرمايه داري و نه سوسياليسم، انقلاب در طريقه زندگي و توسل به قهرمانان.

دوره دوم جمهوري نوامبر1933
در چنين فضايي است كه دومين دوره دوساله جمهوري كه با روي كار آمدن“ لروكس“ و تصاحب قدرت از طرف راستها، آغاز بكار ميكند. مرتجعين كه به نظر ميرسد از قدرت خود مطمئن هستند براي جلوگيري از تفرقه خود به جمهوري ملحق نميشوند و لروكس هم عملا آب به آسياب آنها ميريزد در همين اثنا فاشيست معروف ”خيل روبلس” اعلان ميدارد ما هر گاه بخواهيم قدرت را بدست خواهيم گرفت، انتخابات جديد برگزار ميشود، دست راستيها و ميانه روها با هم متحد ميشوند و احزاب چپ را شكست ميدهند، حزب تازه كاتوليك به رهبري خيل روبلس نمايندگان زيادي را به مجلس ميفرستد.
در اين هرج و مرج لروكس مجبور به استعفا ميشود و بحران شدت ميگيرد، تعداد بيكاران تا 600 هزار نفر بالا ميرود كه 400 هزار نفر آن كشاورز هستند، فدراسيون كشاورزان به حركت در ميآيد و تركيب هيئت‌هاي قضاوت بر عليه كشاورزان تغيير ميكند و فرمان تخليه زمينهاي موقتا اشغال شده صادر ميگردد، در ماه مه1934 از زمينهاي مصادره شده ”بزرگان اسپانيا” رفع تصرف شده و اينچنين دستاوردهاي دوساله اول جمهوري از بين ميرود. دهقانان براي مقابله به ”اعتصاب خرمن” دست ميزنند و دولت با قوه قهريه اعتصاب را در هم ميشكند، سركوبي اقليتهاي ملي كار را به انقلاب ميكشاند، در انتخابات شهري كاتالان اكثريت چپ پيروز ميشود و در باسك نيز آشوب آغاز ميشود. در مقابل وضع متشنج مجددا ”لروكس” كابينه اي تشكيل ميدهد و به عنوان اولين اقدام، سر وزير خود را از سازمان فاشيستي ”خيل روبلس” انتخاب ميكند. در مقابل قدرت گرفتن فاشيسم رئيس جمهور آسانا، براي دفاع از جمهوري همه را فراميخواند، جز ائتلاف راست، هيچ رجل سياسي حاضر به همكاري با كابينه جديد لروكس نميشود. در كاتالان و آستوري دوشهر صنعتي اسپانيا يك انقلاب واقعي رخ ميدهد قيام در كاتالان در ماه اكتبر 1934بوقوع ميپيوندد و دربارسلون اعلام تشكيل دولت به رهبري لوئيس كومپانيس ميشود. و در استورياس قيام يكپارچه كارگري انجام ميگيرد، در مادريد اعتصاب عمومي اعلام ميشود، ولي جنبش كه از بالا شروع شده بود زود درهم شكسته ميشود، دولت راست براي مقابله با اين قيام به فرانكو لژيون خارجي متوسل ميشود سه تا چهار هزار نفر كشته و هفت هزار نفر زخمي و تعداد زندانيان به 30 هزار نفر ميرسد. از علل شكست، عدم يكپارچگي سنديكاهاي كارگري با گرايشات منحرف آنارشيستي را ميتوان نام برد و به اين ترتيب جنبش كاتالان با مداخله ژنرال ”باتل” در هم شكسته ميشود و رهبران جنبش دستگير ميشوند، اين سركوبي موقعيت نخست وزير دست راستي ”لروكس” را در مادريد مستحكم كرده و سازمان فاشيستي ”فالانژ” آن را تحسين كرده و جيل روبلس پسر ديكتاتور قبلي به جمهوري! مي پيوندد.
ويژگي قيام در آستورياس، كه از پايين در ميگيرد بر عكس بر وحدت انقلابي كارگران مسلح قرار دارد، آنارشيستها، كارگران سوسياليست معدن و كمونيستها كه اينك قدرت را در جنبش بتدريج بدست ميگيرند، در كادر اتحاد كارگري اختلافات خود را كنار گذاشته و روز 5 اكتبر سر به شورش برميدارند. مركز جنبش در معادن ”ميرز” قرار دارد، سربازخانه هاي دولتي سقوط كرده و كارخانجات اسلحه سازي ”تروبيا” و ”وگا” بدست كارگران ميافتد. ”اويدو” از طرف 8 هزار كارگر معدن اشغالي ميشود. نيروهاي دولتي مقابله كرده و بمباران هوايي آغاز ميگردد. شهر به مدت 9 روز در يك نظم بسيار سخت انقلابي بسر ميبرد، براي درهم كوبيدن جنبش، گارد سيويل و ارتش وارد صحنه ميشوند، واحدهاي مراكشي ارتش كه در دست مرتجع ترين نظاميان بوده اند، بهرهبري ژنرال ”لوپز اوچوآ” وارد صحنه نبرد ميشوند و از عمليات شديد آنها انقلابيون مجبور ميشوند در دهات و كوهستانها پراكنده شوند. رهبران جنبش، فعالين و زنان با قهرماني قابل ستايشي در خط مقدم نبرد اين عقب نشيني را تسهيل ميكند و اين دوره از مبارزه و نبرد 15 روز به طول ميكشد، به اين ترتيب اسپانيا كمون پاريس را تكرار ميكند و توده هاي كارگري با ارادهاي قاطع و عملي قهرمانانه نيت انقلابي خود را در دفاع از جمهوري و دستاوردهاي آن بارز ميكنند. به رغم اين قهرمانيها ارتجاع موقتا پيروز ميشود و دوره سياه جمهوري آغاز ميشود.

دوره سوم جمهوري (اكتبر1934تا فوريه 1936 )
از ويژگيهاي حكومت دوساله فاشسيتها و دست راستيهاي اسپانيا ركود اقتصادي و لغو كليه دستآوردهاي دوساله جمهوري است. كارگران اخراج ميشوند و دستمزدها سقوط ميكند، اخراج دهقانان اجاره دار دسته دسته در كاتالان آغاز ميگردد. رفرم ارضي متوقف ميشود، دهقانان در مقابل اين ضربات نارضايتي خود را از جمهوري فراموش كرده و دسته دسته به ”جبهه خلق” ميپيوندند. از سوي ديگر تدارك مرتجعين عليه جمهوري و براي محو كامل آن بيشتر بالا ميگيرد. رئيس جمهور وقت ”آلكالا زامرا” كه قدرت گرفتن راستها را ميبيند لروكس را در دسامبر 1935 خلع كرده و كابينه جديدي تشكيل ميدهد تا پارلمان را منحل كرده و انتخابات جديدي ترتيب دهد. تظاهرات فاشيستي ”خيل روبلس” بالا ميگيرد، وي خواهان پست وزارت جنگ شده و با رئيس ستاد ارتش خود ژنرال فرانكو به بند و بست ميپردازد و تدارك كودتا بوسيله اين دو برنامه ريزي ميشود. انتصاب اعضاي حزب فالانژ ”خيل روبلس ”در پستهاي پليس مسلح در جاهاي مختلف و جريان يافتن مبارزات انتخاباتي تحت نام او با تصاوير بسيار بزرگ بارتفاع ساختمان 4 طبقه از وي كه در جاهاي مختلف نصب شده و مزدورانش از مقابل آن رژه ميروند هم حاكي از برنامه كودتا از جانب اين دارو دسته است. در ماه ژوئيه و اوت 1935 ”جبهه توده اي” براي مقابله با هرگونه تجاوز ارتجاع تشكيل ميشود. اين جبهه سنديكاها و احزاب چپ را در بر ميگيرد و آسانا در راس آن قرار ميگيرد.
يكبار ديگر در طول اين 6 سال جمهوري انتخابات ميشود با اين تفاوت كه امكانات چپها به علت تصميمات سركوبگرانه راستها بسيار كم ميشود، زيرا اغلب اعضاي احزاب چپ بزندان ميافتند، شهرداريها منحل ميشوند و امكان مبارزه انتخاباتي بسيار محدود ميشود، راستها قوانين انتخابات را به نفع خود دستكاري ميكنند. به رغم همه اين سركوبي و تضيقات و فشار و محدوديت، اكثريت آراء انتخابات نصيب ”جبهه توده اي” ميشود و مرتجعين در انتخابات شكست ميخورند.
در فوريه 1936 كه انتخابات تازه برگزار ميشود نتيجه به قرار زير است: جبهه ملي متشكل از سلطنت طلبان، زمينداران سنت پرستان، حزب كاتوليك و بعضي نيروهاي مستقل با 3 ميليون و 780 هزار راي به 143 كرسي دست مييابند. ميانه روها با 680 هزار راي به 54 كرسي دست پيدا ميكنند و جبهه خلق متشكل از اتحاد جمهوريخواه، چپ كاتالان، سوسياليستها و كمونيستها با 4ميليون و 170 هزار راي به 256 كرسي ميرسند، آنارشيستها هم كه با پارلمانتاريسم مخالفند شركت نميكنند اما تحريم نميكنند، نتيجه اينكه آسانيا از چپ جمهوريخواه دولت جديد را تشكيل ميدهد، بلافاصله پس از انتخابات، دهقانان اجاره كار اخراجي به زمينها بازميگردند و رفرم ارضي خودبخود از سر گرفته ميشود، عكس العمل مردم در مقابل ارتجاع كليسا بسيار شديد است و كليساها و ديرها و.. .. مورد حمله قرار ميگيرد، دهقانان مستقيماً رودررو ي گارد سيويل قرار ميگيرند و در شهرها مردم خواهان آزادي زندانيان سياسي ميشوند..
اين وضع براي مرتجعين غير قابل تحمل است و توطئه آنان عليه انقلاب ادامه يافت، مردم خواستار دستگيري فرانكو و جودد شدند ولي دولت به تبعيد آنان به جزاير قناري بسنده ميكند. جبهه خلق با اجراي رفرم هاي جمهوري و وضع قوانين جديد برنامه جبهه ائتلافي جديد را به نفع طبقات زحمتكش پيش ميبرد.

شورش نظاميان و آغاز جنگ داخلي (1936تا 1939)
در 18 ژوئيه 1936 شورش نظاميان در ميگيرد كه توسط حكومتهاي فاشيستي آلمان و ايتاليا و مرتجعين داخلي، كليسا، فئودالها و سرمايه داران داخلي و نيز بطور غيرمستقيم از انگلستان حمايت ميشد. ماهها قبل از اين افسران در تدارك توطئه بودهاند، رهبري اين نظاميان با مسئول تبعيدي آن يعني ژنرال ”سن خورخو” است، وي از طريق يكي از سياسيون مرتجع اسپانيا بنام ”كالوو سوتلو” با خارج ( آلمان، ايتاليا و حتي انگلستان ) و نيز در داخل با احزاب فاشيستي در ارتباط است. قرار بر اين بود شورش در ماه مه صورت گيرد اما بعد به ماه ژوئيه موكول ميگردد، اما مرگ ”كالوو سوتلو” تاريخ آن را به 18 ژوئيه تغيير دادند. ژنرالهاي تبعيدي از طرف جمهوري يعني ژنرال گادد در ”باله ريس” و فرانكو در جزاير قناري، بعد از اتخاذ اقدامات لازم محلي به نقاط حساس استراتژيك، يعني به بارسلون و مراكش عزيمت ميكنند، ارتش مراكش كه مستعمره اسپانيا بود وسيله مطمئن مرتجعين از 17 ژوئيه آماده عمل ميشود. در شهرها نيروهاي نظامي مختلف، گارد سيويل، پليس، نيروهاي جمهوري، هريك براي كنترل اوضاع وارد عمل ميشوند ودر هر شهر يكي از آنها بنابر موقعيت خود كنترل شهر را بدست ميگيرند.ارتش براي اولين بار از سربازها نيز تشكيل شده است (ارتش سلطنتي اسپانيا از افسران تشكيل شده بود) به همين دليل در مادريد، والنسيا بارسلون بمحض اينكه امكان آن فراهم مي شود, ارتش به توده ها مي پيوندد، بيش از چهار پنجم واحدهاي نيروي دريايي، ملوانان و افسران جزء، بعد از تيرباران روساي شورشي خود، خود برجاي آنها مستقر ميشوند. خلق انبوه انبوه به ميدان آمده است وجبهه يي متشكل از نيروهاي زير را سازمان ميدهد.

نيروهاي جبهه جمهوري
از چهارده هزار افسر ارتش اسپانيا 2 هزار نفر به دولت جمهوري وفادار ماندند. از گارد سيويل كه مابه ازاء ژاندارمري و شهرباني بود هم همين ميزان باقي ماند. - آنارشيست ها: كه بزرگترين گروه سياسي آن دوران بودند با بيش از دوميليون عضو در كنفدراسيون ملي كارگران گرد آمده بودند، آنان در كنگره شان رسما اعلان كردند كه خواهان برقراري كمونيسم بي قيد و شرط هستند و به تعليمات باكونين وفادار بودند كه ميگفت: ”هر اعمال قدرتي فساد مي آورد و هر اطاعتي از قدرت زبون ميكند. ” - اتحاديه كل كارگران: يك و نيم تا دو ميليون كارگر با تمايلات سوسياليستي يا كمونيستي در آن عضو بودند.رهبري اين اتحاديه با لارگوكاباليرو سوسياليست چپ بود. - حزب كمونيست اسپانيا: اعضاي اين حزب در سال 1936 فقط سي هزار نفر بودند و در مجلس هم بيش از 14 نفر نماينده نداشتند اما تشكيلات منظمي داشت و متكي به نفوذ اتحاد شوروي بود دردسامبر 1936 در اثناء جنگ اعضاي آن به 200 هزار رسيد. كمكهاي شوروي به نفوذ آن مي افزايد. - حزب كارگري اتحاديه ماركسيستي: كمونيست هاي غير استاليني و طرفدار تروتسكي بودند، (تروتسكي آنهارا از خود ندانسته و آنهارا سرزنش كرده كه توده انقلابي را نتوانستند تربيت كنند و از لحاظ سياسي سردرگمند.)- اسكرا: حزب استقلال طلب كاتالان - ارسكادي حزب استقلال طلب باسك ـ و بريگادهاي بين المللي: شامل 35 هزار نيروي داوطلب از 53 كشور جهان.
علاوه بر اين آنها ازحمايت معنوي طبقات اجتماعي متوسط هم برخوردارند، زيرا هم جمهوري براي آنان مساوات به ارمغان آورده است و هم استقرار اسپانياي سياه متشكل از كشيشان و نظاميان را براي خود كابوس قديمي ميبيند.
اسپانياي سياه البته هنوز از بين نرفته است، ژنرال مولا سلطنت طلبان قديمي را بسيج ميكند، ديرها به شورشيان پناه ميدهند و عمل شورشيان را چون جنگهاي صليبي موعظه و تاييد ميكنند، احزاب دست راست براي اشغال مجدد موقعيتهاي از دست رفته خود آماده ميشوند، آنان از ”خيل روبلز” مايوس شده در كنار گروههاي فاشيست قرار ميگيرند، يك جنگ واقعي شهري در ميگيرد، مرگ ناگهاني سن خورخو، فرانكو را بسمت رئيس عمليات جنوب ارتقاء ميدهد. تلاشهاي وي براي كنترل جبل الطارق با مقاومت نيروي دريايي به شكست مي انجامد، موسوليني به كمك فرانكو ميشتابد، نيروي هوايي ايتاليا با بمباران و كشتار مردم راه را براي فرانكو بازميكند، به اين ترتيب خط ارتباط جنوب ـ شمال بين نيروهاي شورشي فرانكو و ژنرال مولا بعد از كشتارهاي دسته جمعي شهرهاي سر راه برقرار ميشود. اشغال ”باد اژوز” بوسيله ستونهاي مراكش بفرماندهي”ياجوي” فقط بعد از كشتار همه مردم شهر ممكن ميگردد. در مادريد سه بار محاصره و سه بار حمله همه جانبه افسران شورشي با مقاومت قهرمانانه مردم و بريگادهاي بينالمللي كه افرادش نمونه كامل ايمان به خلق و عشق به آزادي هستند روبرو شده و هربار به شكست ميانجامد. در ماه فوريه 1936 حمله شورشيان به”جاراما” به كمك نيروي ضربت ايتاليا و همچنين حمله نيروهاي موتوريزه ايتاليا براي اشغال ”گوادالاجارا”، بامقاومت و حمله متقابل مردم در هم شكسته ميشود و بعد از آن راه حمله به مادريد بسته ميشود. خلق با همه توان خود و با اراده اي محكم و عشق به حقانيت مبارزه خود برعليه ديو فاشيسم و فرانكوي دژخيم نبرد را ادامه ميداد، مادريد و هر شهر ديگر تا حد ماوراي قدرت خود مبارزه ميكرد آنگاه كه نيرويي نميماند فاشيسم بر جنازه آنها از دروازه شهر ميگذشت. جمهوري مصمم بود تا با تكيه بر تودهها از شرف انساني دفاع نمايد.
” فرناندو والرا” رئيس جمهور اسپانيا در 7 نوامبر1936 پيامي تحت عنوان ”مادريد، مادريد” به مناسبت حمله و ورود فاشيسم به مادريد به خلق اسپانيا فرستاد:
”وقتي خلقي اراده كند كه آزاد باشد هيچكس و هيچ چيز نميتواند آزادي وي را سلب كند و اسپانيا ثابت كرده است كه ميخواهد آزاد باشد. در مادريد هر خانه ايي به ماواي قهرمانان بدل خواهد گشت در صحنه نبرد خلق مقاومت ميكند و مي رزمد، زماني فرا خواهد رسيد كه نيم ميليون انسان تشنه آرمان و سراپا شور غيرت و عاشق نبرد از قلبهاي خود ديوار غير قابل عبوري برافرازند، خلق مادريد! تو به جهانيان نشان خواهي داد كه فقط آن كس شايسته زندگي است كه بداند براي آزادي چطور كشته شود، اينجا مادريد مرز جهاني آزادي و اسارت از هم تفكيك ميشود. اينجا مادريد است كه پدران ميتوانند سينه هاي برهنه خود را براي حمايت ميهن و فرزندانش در مقابل مهاجمين بوطن سپر كند! ”
در اين جنگ خلق اسپانيا متحد و يكپارچه بر عليه ارتجاع داخلي، فاشيسم هيتلري و ايتالياي موسوليني، بر عليه سرمايه هاي خارجي، كليساي مرتجع اسپانيا و حاميان فرانكوي فاشيست، بر عليه خيانت دموكراسي! فرانسه و انگليس ميجنگيد و در كنار خود فقط از همراهي آزاديخواهان جهان كه در ”بريگادهاي بين المللي” متشكل شده بودند برخوردار بود.

بريگادهاي بين المللي نماد همبستگي بين المللي
در جنگ داخلي اسپانيا كه به قول ارنست همينگوي ”براي خدا و براي شيطان ميجنگيدند” واحدهاي بريگاد
بين المللي در كنار توده هاي مردم اسپانيا براي آزادي، حقيقت، اعتلاي انساني ونفرتي بي پايان از ديو فاشيسم جنگيدند. از اولين روزهاي شورش نظاميان در روزهاي پس از 18 ژوئيه زمانيكه گروه ژنرالهاي فاشيست با حمايت هيتلر و موسوليني بر عليه جمهوري شوريدند و ميپنداشتند كه ظرف چند روز آنرا در هم خواهند شكست، ضد فاشيستهاي آلمان، ايتاليا و لهستانيهاي پناهنده به فرانسه و بسياري از فرانسويان و آزاديخواهان سراسر جهان و نيز تمام ضد فاشيستها و بسياري روشنفكران سراسر جهان كه مقدوراتشان اجازه ميداد براي دفاع ازجبهه خلق اسپانيا به جمهوريخواهان پيوستند. از ماه اكتبر 1936 داوطلبان مختلف از 53 كشور منجمله از ايران كه عده آنها مجموعا به 35 هزارنفر ميرسيد در كادر بريگادهاي بين المللي براي مبارزه با فاشيسم به اسپانيا رفته و در كنار خلق اسپانيا قرار گرفتند.
اين عده با آنكه هنوز آمادگي كامل نداشتند در سهمگين ترين ميدان هاي نبرد شركت كردند و با نثار خون خود همبستگي واقعي بين المللي راعملا نشان دادند. داوطلبان بريگاد بين المللي از همان ماه نوامبر 1936 در نبردهاي سخت و قهرمانانه دفاع از مادريد شركت كرده و مادريد را نجات دادند، عليرغم كمي نفراتشان، در ميدانهاي بزرگ نبرد مانند ”گوادالاژارا” و”برونتي”و ” تروئل” نقش عمدهاي ايفا نمودند. عده بسياري از آنها بعد از بازگشت، و با آغاز جنگ جهاني دوم در ميهن خود با فاشيسم جنگ را ادامه دادند.بسياري از آنان گروه گروه به فرانسه رفته و در كنار خلق فرانسه بر عليه اشغالگران فاشيست هيتلري جنگيدند. تاثير آنها مخصوصا در افكار عمومي جهان بسيار زياد بود و مظهر تعهد قهرمانانه ضد فاشيسم بودند و تقريبا يك سوم آنها در نبردهاي مختلف شهيد شدند.
از سوي ديگركمكهاي آلمان هيتلري و ايتالياي موسوليني علاوه بر سلاح و اعزام نفرات آموزش ديده و متخصص، هزينه نيمي از 70 هزار مزدور جنگ را نيز ميپرداختند. ژنرال فرانكوپس از مرگ ژنرال هايي مانند: سن خورخو و كالووسوتلو، جويس آنتونيو، و مولا در مقام رهبري شورش نظاميان قرار گرفت و به درخواست كليسا، ملاكين، سرمايه داران خارجي تن داد به همين خاطر شانس اين را داشت كه خود را در رأس جبهه فاشيسم نگه دارد، وي با جلب رضايت خاطر مرتجعين و با واگذاري مقامات محلي به فاشيست هاي جوان و تدارك تسلط ارتش بر اركان زندگي اسپانيا، مقدمات حكومت ديكتاتوري خود را آماده مينمود و با موافقت آنها در اكتبر 1936 به مقام ژنراليسم و در اوت 1937 به رهبري دولت فاشيست انتخاب شد. در نبرد كاتالان درسال 1937 ارتش جمهوري و توده هاي مردم براي دفاع از حيثيت انساني بر عليه فاشيسم فرانكو وجب به وجب و خانه به خانه جنگيدند، اين نبرد خون پاك 80 هزار كاتالاني را بر زمين ريخت وكاتالان را از هجوم فاشيست نجات داد اما وقتي كه نيروهاي موتوريزه و هواپيماهاي خارجي وسيعاً به سركوب مردم پرداختند در 26 ژانويه 1938 سقوط كرد. بارسلون از طرف نيروهاي شورشي اشغال ميشود و 400 هزار پناهنده از مرزهاي ”پيرنه” وارد فرانسه ميشوند اين عده مبارزه خود را برعليه فاشيسم در طول جنگ دوم جهاني در كنار خلق فرانسه ادامه ميدهند. در سرزمين باسك به عينه همين صحنه ها تكرار ميشود. شهرهاي دورانگو و گرنيكا بشدت از طرف هواپيما هاي آلماني بمباران ميشوند و چون باسك كماكان ميجنگيد نيروهاي ايتاليايي نيز وارد عمل گرديدند و به سركوب وحشيانه و بمباران مردم پرداختند.

علل شكست جمهوري و پيروزي فاشيسم 1939
جمهوري نوزاد سست بنياد در واقع از درون و بيرون در معرض تهديد بود. آنچه باعث شكست آن و پيروزي فاشيسم شد در دو عامل داخل و خارجي خلاصه ميشود:
از نظر خارجي و در صحنه بين المللي به رغم همبستگي درخشان بين المللي آزاديخواهان، برجمهوري، ضربه هايي وارد شد، در فرانسه لئون بلوم رئيس دولت سوسياليستي ف

داعش . دولت اسلامی

داعــــــش 
دولت اسلامی !

باقر رئیس الساداتی




امروزه کمتر کشوری در خاورمیانه و اروپا و آمریکا را می توان یافت که در امور سیاسی و حتی اقتصادی و اجتماعی به شکلی از پدیده داعش متأثر نباشد.اغلب دول و مردم ساکن در کشورهای منطقه  به نحوی درگیر این پدیده شده اند . در میان مردم منطقه کسی را نمیتوان یافت که احساساتش نسبت به عملکرد ها و جنایات وحشیانه و ضد انسانی این گروه حکومت اسلامی  و پسرعموهای جنایت کارشان یعنی شیعیان وحشی تحت حکومت عراق که از جانب بخشی از دولت عراق حمایت میشوند نیز جریحه دار نشده باشد. کشورها و احزاب و سازمانها هرکدام به انداره بزرگ و کوچکی و به فرا خور دوری و نزدیکیشان به این جریانات تحلیل و تعریف خاص خود را از این رویدادهای ارائه میدهند و بر اساس آن خط مشی و استراتژی خود را تنظیم میکنند. بدیهی است که آنها دخالتها و اقدامات خود را با سمت و سوی حفظ منافع ملی اشان تنظیم میکنند.  آنها وسایل و ابزار های لازم را برای آنالیز جریان های بازیگر صحنه در اختیار دارند از قبیل ماهواره ها و سیستم هایی که تحرکات منطقه را رصد میکنند و یگانهای اطلاعاتی و جاسوسی و در اختیار داشتن سازمانها و مراکز تولید اطلاعات و جمع بندی این اطلاعات بدست آمده، اقدامات لازم را انجام میدهند 
اما مسائل موجود کنونی در منطقه از آنچنان پیچیدگیی برخوردار است که حتی سازمانهای اطلاعاتی ذیربط دولتهای بزرگ هم گاهی در تحلیل و تفسیر آن  ها دچار اشتباهات فاحشی هم میشوند و در نتیجه استراتژی اشتباهی را هم اتخاذ میکنند که نتایج فاجعه باری نظیر آن چه که امروز بر سر مردم مظلوم منطقه آمده است را پدید آورده است. به عنوان مثال . منتقدین سیاستهای دولت اوباما چه در آمریکا و چه در میان کشور های دوست و مؤتلف با آمریکا ، انگشت بر روی همین مورد میگذارند و داعش را نتیجه تخریبی استراتژی مماشات ، ارزیابی مینمایند.چه کسی میتواند منکر شود که عامل اصلی همه این جرم و جنایتها آن رژیمی است که از روز ابتدای موجودیتش تا به حال ، بقای خود را در صدور ایدئولوژی بنیادگرایانه اش به همه منطقه خاورمیانه میداند. رژیمی که دکترینش تغییر جهان و مدیریت آن است و هدف و مقصود خود را چنین قرار داده است. 
عدم ارزیابی واقع بینانه و درست نه تنها گرهی از مشگل حل نمیکند ، بلکه مشگلات عدیده دیگری هم بر آن میافزاید.
داستان داعش و مسائل عراق داستانی خلق الساعه و فی البداهه نبوده است، داستانی است با سبقه ۱۰ سال از آغاز پیدایشش  . آن طور که مدارک و مؤاخذ نشان میدهد ، داعش ورژن تکامل یافته گروه ( جماعة توحید و جهاد ) به سرکردگی ابومصعب الزرقاوی در عراق و بیعت آن با اسامه بن لادن سرکرده سابق القاعده است . این گروه در سالهای ابتدایی موجودیت خود میتوانست وسیله بسیار مناسبی برای اجرای منویات آخوندهای ایران مبنی بر ایجاد بحران در  عراق و سد کردن روند دموکراسی  در این کشور باشد. رژیم آخوندهای ایران نمی توانست تحمل کند که در همسایگی ایران کشور مهمی همچون عراق که بعد از ایران مهمترین مرکز شیعه و بقاع ائمه شیعه و حوزه های فقه و شریعت شیعه هم هست دموکراسی و مردمسالاری برقرار شود. بنا بر این فرصت طلایی هرج و مرج در عراق را مغتنم شرده علاوه بر تجهیز و آموزش و سازماندهی گروهها و سازمانهای شیعی وکرد عراقی وابسته به خود،  با دعوت الزرقاوی و آموزش افرادش در ایران و تأمین سلاح و مهمات و پول ، آنها را بهترین کاندید برای بحرانسازی در عراق بکار گرفت . ریشه تمامی بحرانهای عراق دخالتهای آخوند های ایران در این کشور است و بس. . برای همین در سالهای اولیه ابو مصعب و همراهانش آموزشهای لازم را هم در ایران میدیدند و رفت و آمد های وسیعی هم به ایران داشتند . اما به مرور با مرگ ابومصعب و گسترش عملیاتهای خرابکارانه و تروریستی آنها، بدین طریق عراق میشود سکوی پرتاب و عملیات بنیادگرایی ولایی ایران بسوی جهان اسلام . در سال ۲۰۰۶ شورایی در بطن سازمان جماعة توحید و جهاد شکل میگیرد بنام  ( شورای مجاهدین عراق ) که رهبری آنرا عبدالله رشید البغدادی به عهده دارد* . از این نقطه به بعد سایر کشورهای کوچک و بزرگ منطقه نیز که خود و منافعشان بوسیله رژیم ایران مورد تهدید قرار گرفته است،  برای خنثی کردن این فعالیتهای مخرب ، و همچنین اجرای مقاصد منطقه ای خود با کارت این گروه وارد بازی خود در عراق و سوریه میشوند . 
این راست است که مبارزه و تلاش مردم و عشایر به جان آمده عراقی به خصوص اهل تسنن و روشنفکران و دانشگاهیان و زنان در مقابل ظلم و استبداد مالکی، مهره آخوند های ایران به بن بست رسید .  آنها پس از تحمل ده سال رنج و محنت و مبارزه مسالمت آمیز سیاسی  برای آزادی و دموکراسی ، همه فعالیتهای دموکراسی خواهانه شان بوسیله ایادی رژیم دست نشانده آخوند های ایران خنثی میشود و سهمشان از جامعه زندان و شکنجه و تبعید و تخریب و ایزولیزاسیون سیاسی   .به همین دلیل بخش بزرگی از مردم در ابتدا با این گروه از در تشکیل اتحاد و وحدت در آمدند و در ابتدا همه باهم به موفقیتهای عظیمی هم دست یافتند که بارز ترین آن کنارگذاشته شدن مالکی از رأس قدرت بود و دیگر جلب توجه مردم دنیا به مسائل بغرنج مردم عراق.
 اما بعد از گشودن شهرها و استانهای عمدتا سنی نشین و هم مرز با سوریه ، داعش که از انسجام و سازماندهی قابل و کار آیی برخوردار بود از کنترل خارج شد و راه خود را از عامه مردم عراق جدا کرد و کرد آن چه را که امروز مردم جهان شاهد و ناظر آن هستند. و پیش آمد آن چه که امروز در جریان است. از این ببعد سیر حوادث و اتفاقات از کنترل بسیاری خارج شد .ودولتهای مماشاتگری غربی که چشم خود را بر جنایات بی حد و حصر باندهای ولایی در عراق و سوریه بسته بودند . با پدیده شگفت انگیزی روبرو شدند به نام داعش .
همین روزهای اخیر سازمان عفو بین الملل اعلام داشت که شیعیان بنیادگرای تحت حمایت دولت عراق آن چنان جنایاتی در سنی کشی در بغداد و شهرهای مجاور آن انجام میدهند که آشکارا نسل کشی و جنایت علیه بشریت است. آنها علنا با شعار رهبر ما خامنه ای است از جامعه سنس عراق سر میبرند و گروگان میگیرند و باج خواهی میکنند و با اخذ باج حتی آنها را میکشنا و بچه ها و زنها را هم میکشند. اما تمرکز افکار جهانی بر جنایات داعش ، پرده بر روی این حقایق و وقایع تلخ ضد انسانی کشیده است و این صدا شنونده ای ندارد. رژیم آخوند های ایران متخصص در سوء استفاده از چنین موقعیتهایی است. در طول ۸ سال جنگ خانمانسوز در هیاهوی جنگ و تمرکز افکار مردمی به جبهه ها و خارج از کشور هزار هزار جوانان را کشت ، شکنجه ها و شکنجه گاههای قرون وسطیی بر پا نمود ، روزنامه ها را بست ، سر برید ، دست و پا قطع نمود و هر صدايی را در حلقوم خفه نمود. حال همان تجربیات را در عراق بکار گرفته است. قاسم سلیمانی مأمور اجرای منویات ولایت درعراق و سوریه قدم به قدم استراتژی بنیادگرایان نشسته در ام القرا را پیش میبرد .

 اما آن چه که به ما مردم و ملتها در همه جای دنیا مربوط است این که بتوانیم اوضاع و احوالات و پیچیدگیهای موجود در این حوادث و اتفاقات و سمت و سوی آنها را بدرستی درک بنمائیم تا تأثیر گذار باشیم .  بنا بر این بسیاری از ما بدون آن که اطلاعات و جمع بندی و تجزیه و تحلیل واقعی از آن چه که اتفاق افتاده و میافتد در بازتابهای خود مبلغ و یا تکذیب کننده ای میشویم که نه تنها کمکی به حل مشگلات نمیشود بلکه باالعکس وسیله ای میشود در راستای اهدافی که بازیگران نیاز به آن دارند و باعث دادن آدرس عوضی به مردم نیزمیشود.از قضا آخوند های حاکم بر وطن خود ما یکی از اصلی ترین بازیگرهای  صحنه خاورمیانه  در جهت صدور ارتجاعشان میباشند . آنها طی ۳۰ سال بحران آفرینی چه در داخل و چه در خارج از کشور با دردست داشتن همه امکانات کشوری به بزرگی و عظمت ایران، خود تبدیل به سیاست بازان  قهاری شده اند که همه رذالت های حکومتهای پلیسی و توتالیتر و دیکتاتورهای سلف خود را یک جابه کار میگیرد تا با شیوه از این ستون به آن ستون فرج است چند روزی بر عمر ننگین خود بیفزاید. غلیان احساسات و عواطف انسانی در برابر این همه نامردمی و جنایت قابل فهم است ، این که مردم منطقه ای ناجوانمردانه در زیر ضرب قرار گرفته اند و همه ما از صمیم قلب برای آنها متأثریم و با همه وجود خواهان کمک و یاری رساندن به آنها هستیم قابل فهم است، ما خود درگیر استبداد آن چنان بنیادگرایانی هستیم که الحق و الانصاف مرشد و معلم تمامی این گروههای ریز و درشت تروریست و آدمخوار است. ملاهای ایران علاوه بر این که در همه حالات آتش بیار معرکه بوده اند، اسد خائن را ساپورت کرده اند،دست  حزب الله را بر جان و مال مردم بیگناه آزادیخواه سوریه باز گذاشته اند، سپاه مهدی و لشگر بدر ..حکیم و قرارگاه خاتم الانبیا و کتائب و خراسان و... ... دهها گروه ریز و درشت کرد و عرب و تشکیل گروههای مزدور از افغانها و ارسالشان به سوریه و..غیره و ذالک دیگر در منطقه  را در آستین دارد . از جیب مردم ایران خاصه خرجی مینماید که هیچ ! ، با جو سازیهای ماهرانه به دنبال متمرکز کردن توجهات عمومی مردم به بیرون از خود است . میخواهد که حواص مردم به عمق فاجعه دزدیها و غارت ها و مصائب وحشتناک اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی و اجتماعی و.... تضاد های جناحههای داخلی خود و.... معطوف نشود . رژیم همواره تمرکز مردم را به بحرانهای بیرونیی که خود عامل اصلی آنست معطوف میکند. جنگ بی ثمر ۸ ساله به ابتکار شخص دجال بزرگ از همین سنخ بود و مردم ایران هرگز فراموش نمیکنند که چه فجایعی در غیاب مردم به جنگ رفته!  در ایران به وقوع پیوست . چه قتل عامها ، چه غارتها و چه نخبه کشیها و ترورها و جنایتهای سیاسی. 
بنا بر این هوشیاری سیاسی حکم میکند که ما با توجه به این که فاقد ابزار لازم برای آنالیز آن چه که در منطقه در جریان است و با توجه به این که حاکمیت استبدادی و روش های ضد مردمی نظام آخوند ها را به خوبی میشناسیم ، مشعل مبارزه برای آزادی و رهایی خانه خود را هرچه محکمتر و پر فروغ تر در دستان خود بفشاریم و لحظه ای از دشمن ضدبشر در خانه خودمان غفلت نکنیم. همت کنیم در بازپس گیری  خانه خود از غاصبان و عاملان همه نابسامانیهای ایران و منطقه .
فنلاند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*
در تاریخ دوشنبه 19 آوریل 2010 میلادی، نظامیان آمریکایی و عراقی طی یک عملیات نظامی در منطقه الثرثار، محلی را هدف قرار دادند که ابوعمر البغدادی و ابوحمزه المهاجر در آن حضور داشتند، پس از درگیریهای شدید میان دو طرف، در آن محل  دو سرکرده تروریستها به هلاکت رسیدند و تصویر اجساد آنها در رسانه ها منتشر شد، یک هفته بعد، این گروه تروریستی در بیانیه ای هلاکت البغدادی و المهاجر را رسما اعلام کرد و پس از حدود 10 روز، مجلس شورای دولت اسلامی عراق و شام ابوبکر البغدادی را به عنوان جانشین ابوعمر البغدادی و الناصرالدین الله سلیمان را به عنوان وزیر جنگ خود انتخاب کرد.با روی کار آمدن ابوبکر البغدادی، دامنه عملیات و حملات این گروه تروریستی مجددا وسعت گرفت و همزمان با آغاز بحران در سوریه، عناصر این گروه در سوریه نیز فعال شدند.