هیولایی که سقط شد !
هیولایی که سقط شد !
هیولای دیگری درشرف سقط شدن و رهسپار اسفل سافلین است. هیچوقت ، هیچ زمان فراموش نمیکنم که در سال ۶۲ به بند ۴ زندان وکیل آباد آمد برای افتتاح بند جدیدی که مقابل بند ۴ برای زندانیان سیاسی ساخته شده بود و این در حالی بود که امام رذالت پیشه اش برای سوار شدن بر موج انقلاب مردم وعده داده بود که زندانها را برچیند و دانشگاه بسازد . زندانیان را در حیاط زندان جمع نمودند تا این آدمخوار بیاید و زوزه بکشد. او درابتدا خبر پایان ساخت ۴ زندان جدید در مشهد ، کرمان ، و دوجای دیگر که فراموش کرده ام را داد و بعد هم خط و چوخط کشی برای زندانیان. در پایان پرسید کسی چیزی برای گفتن دارد . یکی از نوجوانان مجاهد زیر اعدام را ۴ بار برای اعدام برده و او را نیمه جان کرده باز از طناب پایین آورده و به زندان برگردانده بودند. از او اطلاعاتی را میخواستند که او با آن همه جوانی اش سر خم نکرده بود و زیر انواع شکنجه ها مقاومت نموده و از اطلاعاتش حفاظت نموده بود و آخرین چاره را در اعدام های مصنوعی و شکستن روحیه او دیده بودند . از او پوست مانده بود و استخوان . تازه پشت لبهایش سبز شده بود و کرک سیاهی بر صورتش نشسته بود .یادم نمیرود دستش را بلند کرد و از ته صف سعی نمود که بایستد و با صدایی اگرچه ضعیف اما مصمم و شیوا آوا داد که به این مزودوران بگویید که من اطلاعات دیگری ندارم و آنها ۴ بار من را نیمه اعدام کرده اند و گفته اند اینقدر ادامه میدهیم که زجر کش بشوی .به آنها بگویید که حکم من را اجرا کنند. و این هیولا خندید و گفت کسی دیگری نیمه جان نیست....... و فردا که جعفر را بردند دیگر هرگز کسی برگشتن او را ندید و این خود مزدوران دادستانی و دادستان ناظر زندان بودند که بیشتر و بیشتر بور شدند خوار و ذلیل .

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر