جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۵ اسفند ۱۴, شنبه

مگسها ! Finland


تیس تیس مدسینا !




تیس تیس مدسینا !

( با پوزش از فمینیست ها ، یک طنزه فقط ) 
مادر بزرگ همیشه این داستان را به شوخی و خنده با لفظ بسیار شیرین مشدی برای سه تا خاله های من که اون موقع خیلی جوون بودن و دم بخت ، تعریف میکرد ، که میگن یک مادری سه تا دختر دم بخت داشت . دخترا اما هر سه نفرشان مشگل سرزبونی صحبت کردن داشتن و اختلال در ادا کردن و تلفظ بعضی حروف . هر کس که میومد برای خواستگاری ، همین که دخترا شروع میکردن به حرف زدن ، خواستگارا یخ میکردن و پا میشدن و میرفتن . . والدین دخترا دیگه به تنگ اومده بودن و فکر میکردن که دخترا رو دستشون باد کردن و بیخ ریششون موندن . آخرش مامانه با دخترا قرار گذاشتن این بار که خواستگار اومد اونا اصلا حرف نزنن و ساکت باشن. گذشت و گذشت تا یک روز یک خانواده خواستگار برای دخترا پیدا شدن . وقتی که خواستگارا نشسته بودن و دخترا شربت برای خواستگارا آوردن ، یک هو چندتا مگس حمله کردن به  لیوان شربتا . مگسا بد جور شلوغ کرده بودن دختر اولیه که از حمله مگسها طاقتش طاق شده بود کاسه صبرش لبریز شد و با عصبانیت گفت ، تیس تیس مدسینا !! یعنی میخواست بگه کیش کیش مگسا گفته بود تیس تیس مدسینا . دومی یک هو متوجه میشه که یک مگس افتاده توی شربتا با هول و ولا داد میزنه که ، لندس را بگیل دل بتسینا . میخواسته بگه لنگش را بگیر از داخل لیوان درش بیار . سومی که میبینه این دوتا گاف دادن و حرف زدن ، یک هو بر میداره با غرور میگه ، سکر و حمد هدا مو که دب نتسینا میخواسته بگه که شکر و حمد خدا که من حرف نزدم . با این وصف هر سه تا گاف داده و اشکال زبونشون را به خواستگار نشون دادن . حالا قضیه ما هست و داستان این آقای ترامپ . یکی اگر سیم اینو از برق بکشه و این ، این قدر حرف نزنه شاید بشه یک جوری قالبش کرد !!!؟ اما دست بردار نیست دب زیاد میزنه خداییش . ببخشید منم ژبونم گلفت .


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر