جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۴ شهریور ۱۹, پنجشنبه

ویلپنت میعادگاه مقاومت



ویلپنت میعادگاه مقاومت !


باقر رئیس الساداتی

ویلپنت میعادگاه مقاومت !

ویلپنت بار دیگر شاهد تجمع و خروش شمار هزاران  هزار عاشقان آزادی و رهایی شد، با شکوه و غرور آمیز .همه از یک خانواده ، خانواده مقاومت و حامیان مقاومت در مقابل با استعمار و دست پروردهای فاشیستشان در منطقه از بشار و مالکی، تا پدرخوانده بنیادگرا و تروریست پرورشان ، ولی فقیه و آخوندهای دین فروش ایران. ویلپنت میعادگاه سالیانه عاشقان ایران و مزرعه آگاهی و آزادی ، برای خلقهای منطقه از آفریقا و آسیا بگیر تا یاوران مقامت در اروپا و آمریکا ،
آن چه که قبل از هرچیز در این همایش بزرگ انسان را دچار شگفتی و حیرت میکند نمایش قدرت سازماندهی و بسیج مردمی مجاهدین است ! انچنان که شخصیتهای سیاسی حاضر در این همایش عظیم از کشورهای اروپا و آمریکا و آفریقا و آسیا به وضوح شگفتی خود را به زبان میآورند .آنها که خود اغلب از میان لیدر ها و رهبران احزاب مختلف در اروپا و آمریکا هستند در سخنرانیهای خود بیان میدارند که علیرغم این که در چارچوبه وطن خود میباشند ، در هیچ مراسم و آکسیون انتخاباتی و یا سیاسی و مذهبی نمیتوانند تا این میزان انسان را با تعلقات مختف گرد هم بیاورند ! آنها اذعان میکنند که اگر چه هیچ گونه مزاحمت و تهدید سیاسی و پلیسی و مانع و رادعی بر فعالیتهای سیاسی اشان وجود ندارد در عین حال هرگز قادر به برگزاری چنین تجمعی نبوده و نخواهند بود ، چه نیروی عظیمی ، با چه شور و عشقی ،
به راستی کدام نیرو و با چه دینامیزم و مکانیزمی قادر است چنین جمعیت عظیمی را از سرتا سر قاره آفریقا و آسیا و اروپا و آمریکا در این مکان جمع آوری نماید . چه مقدار از ایمان وعشق به وطن و شور انقلابی باید به کار گرفته شود تا بتوان چنین تضاد عظیمی را حل نمود. در نهایت این فقط مجاهدین هستند و بس و نیروی عظیم ایدئولوژی رهائی بخششان که مردمی از نژاد ها و فرهنگهای و زبانها و دینهای مختلف را به راحتی در زیر یک شعار مشخص آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی برای همه،  گرد میآورد.
 بی گمان به همین دلیل مشخص هم هست که رژیم ولایت فقیه ۳۳ سال آزگار هرچه در چنته دجالیت خود از کشتار و شکنجه و زندان ، ترور و بمباران بود بکار گرفت و میگیرد برای اضمحلال این تشکیلات و رهبری هوشمند و بی مانند آن. در این مورد شاید باید مقالات و کتابها نوشته شود تا ایرانیان بدانند که دارای چه گنج سیاسیی در این برخه از تاریخ خودشان دارا هستند و امیدوار باشند که اگر چه رژیم ولایت و خلافت و مماشات گران حامی اش لاف قدر قدرتی میزنند اما دیری نخواهد پایید که بوسیله همین مقاومت سرفراز مردم ایران رهسپار زباله دانی تاریخ خواهند شد . این عزم جزم مقاومت است که در این همایش عظیم مورد تأیید هزاران هزار حامیان خود قرار دارد .
 ویلپنت امسال هم همچون سالهای گذشته همایشی بود علاوه بر افشای جنایات روز افزون ملایان حاکم بر وطن ، از اعدام و شکنجه و زندان تا جنگ افروزی ها و تجاوزات خارجی رژیم در عراق و سوریه و افغانستان و کشتار مردم محروم منطقه ، مدرسه ای بود با محتوی آموزشی عشق به مردم ، و آموزش از خودگذشتگی و مسئولیت پذیری، با آموزگارانی از جنس فدا و ایثار !!  
در ویلپنت بیشتر از یکصد هزار شرکت کننده با تمام قوا ، با شور و هیجان و احساساتی پاک و بی نظیر این هشدار مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت را مهر تأیید زدند که :  دشمن اصلی مردم ایران و تمام منطقه، رژیم ولایت فقیه است و باید سرنگون شود".  تنها همین حقیقت مسلم هم هست که تا وقتی که این رژیم نحس و نجس نه تنها هموطنان خودمان بلکه مردم منطقه را به گروگان گرفته است و همچون بختکی بر زندگی آحاد مردم منطقه آوار شده است ، مردم منطقه هرگز تجربه یک زندگی مسالمت آمیز و فارغ از استبداد و زورگویی را نخواهند دید.
مجاهدین و مقاومت ایران در جریان ۳۳ ساله مبارزه جانانه اشان با رژیم ضد بشری آخوندی،با به جان خریدن  فداکارانه ، سخیف ترین تهمت ها ، ماهیت غیر انسانی حاکمیت و ولایت فقها را برملا  کردند و به خوبی خطری که از جانب این رژیم ، جامعه جهانی را تهدید میکند را برای همه دنیا همچون روز، روشن نمودند. آری مجاهدین در نهایت اخلاص و فدا نشان دادند و بارز نمودند که امروزه سمت و سوی کلیه تلاشهای رهایی بخش و دموکراتیک در کانونهای شورش اعتراضی ، در عراق و سوریه و در سراسر خاورمیانه، برای همه نیروهای دموکراتیک و ضدارتجاعی،باید مقابله با بنیادگرایی و رژیم ولایت فقیه به مثابه معضل اصلی نه تنها منطقه خاورمیانه بلکه خطر جدیی برای جهان فردا!! داشته باشد
 . راستی مادّةالمواد و رمز و راز این همه شکوه و عظمت ،در همایش ویلپنت چه میتواند باشد!! چه دینام و چه موتوری چنین تحرک عظیمی را شکل میدهد جز فدا و ایثار و از خودگذشتگی نسل مبارزی که سالیان سال است پرچم مبارزه و مقاومت را به یمن و برکت ایدئولوژی و رهبری ذیصلاحش مسعود ،  خستگی ناپذیر بر دوش گرفته و سر فرازانه از کوره گدازان انواع ابتلائات و آزمایشات عبور داده است !؟، این همه مردم را چه چیزی جز اعتمادشان به همین مقاومت و ایمانشان بوعده خدا مبنی برعزم و اراده اش به پیروزی سرکوب شدگان و ستمدیدگان به یکدیگر جوش میدهد و گره میزند
 
تا چه میزان باید دست مریزاد گفت به مجاهدین و مقاومت سترگشان در پی ریزی این تجمع عظیم مردمی !  چگونه میتوان از کنار این همه شکوه و جلال مردمی این مقاومت گذشت و به صدها مجاهد جان برکفی که فداکارانه در امر مبارزه از همه تعلقات خود گذشته اند و جانشان را در طبق اخلاص تقدیم مام وطن برای آزادی و رهائیش نموده و مینمایند آفرین نگفت . چگونه میتوان به آن مربی و آموزگاری که چنین شاگردان فداکاری را تقدیم مردم ایران  و مام وطن نموده است تبریک نگفت !! چگونه میتوان ترس و حشت و ذبونی و خواری و ذلت دشمن را از مراسم سالیانه ویلپنت دید و قدم در راه اعتلای هرچه بالا بلند تر شدن مقاومت بر نداشت !!  آری این خلقهای جان به لب رسیده از ظلم و استبداد هستند که کنجکاوانه به مریم رجوی گوش میکنند و هر بند از سخنان اورا که با فریاد تأیید میکنند و برای او از صمیم قلب کف میزنند پرچمها و تمادهای مقامت را به جنبش در میآورند و همراه با مجاهدین صمیمانه سرود مقاومت را زمزمه میکنند و شکوه همبستگی و اتحاد خلقهای استبداد زده منطقه و حامیان را نمایش میگذ  . گوش کنید این صدای مریم است  که در مورد اعدام جنایتکارانه و ناجوانمردانه مجاهد خلق غلامرضا خسروس..........بیان میکند : 

این ( این اعدام ) نشان می دهد که رژیم تا چه اندازه در مقابل سازمان مجاهدین آسیب پذیر و شکننده است و اعدامهای فزاینده در ایران، گواه این حقیقت است که هیچ مذاکره و معامله یی با این رژیم نباید حقوق بشر را تحت الشعاع قرار دهد. اتخاذ تدابیر مؤثر بین المللی برای توقف اعدامها و بایکوت کامل این رژیم نامشروع که هیچ حرمتی برای کرامت انسانی و برای التزامات و قانون بین المللی قائل نیست، بیش از هر زمان دیگر ضرورت دارد. تأکید می کنم سران این رژیم باید به خاطر جنایت علیه بشریت محاکمه شوند آنها بقای حاکمیت نامشروع خود را در سرکوب و شکنجه و اعدام می بینند. سکوت در مقابل روند فزایندهٴ اعدامها که در دوران روحانی ابعاد بی سابقه یی گرفته، به هر دلیل که باشد نقض ارزشهای جهانشمولی است که همه اعضای ملل متحد به آن متعهدند و شورای امنیت نگهبان آن می باشند.
 
دموکراسی در کشورهای این منطقه، طناب دار این رژیم است و به همین دلیل هر چه بتواند به تفرقه، آشوب، تروریسم و خونریزی در این کشورها دامن می زند. این است که در امان ماندن هر یک از کشورهای خاورمیانه از این بلاهای شوم در گرو فاصله گرفتن هر چه بیشتر از ملاهای ایران است.
. بنابراین استراتژی ملاها گسترانیدن دیکتاتوری و بنیادگرایی و انحصار طلبی تحت نام اسلام در کل منطقه است. دموکراسی در این منطقه، کما این که صلح در خاورمیانه، طناب دار رژیم  ایران است 

آقا...... سلام علیکم !

آقا ..سلام علیکم !!




باقر رئیس الساداتی

آقا سلام علیکم.

من با عجله از روی  کاناپه فایبرگلاس سفید با دیزاین ایتالیا و مواج درازی که  در یکی از شاپینگهای مدرن و بسیار شیک شمال شهر زیبا و توریستی پراگ که دراز کشیده بودم و به خاطر عمل جراحی کمرم نمیتوانستم به خوبی بنشینم ، بلند شدم و مرتب نشستم و به صاحب صدا که مردی هم سن و سال خودم با فاصله یکی دوسالی بیشتر یا کمتر بود جواب دادم: السلام علیکم اخی.... و بلافاصله ادامه دادم که : « کیف حالکم » و منتظر جواب او. او که مردی نسبتا چاق،  سبزه و  با پیراهن سفید و شلوار سیاه اتوکرده ، مرد مرتب و مؤدب وعادیی به نظر میرسید و ایضا عرب وش،! به جای جواب دادن به من ، بر و بر ما را نگاه میکرد و منتظر عکس العمل بیشتر ما بود. محمدآقا دوست من که از جنوبیهای ایران است در حالی که به گوشیهای فرورفته در گوشهایش که شنوائی کم شده اش را جبران میکرد ، ور میرفت جلو آمد و با نوعی تعجب که چرا من که عرب نیستم جواب او را داده ام  و این وظیفه مهم را به او واگذار نکرده ام شروع کرد به عربی با او صحبت کردن. من و جعفرآقا بچه ناف تهران! هم مؤدبانه مشغول نگاه کردن آنها !. اما مرد سلام کننده با کمال تعجب با اشاره دست و دهنش به ما فهماند که عرب نیست و عربی هم نمیداند. ما سه نفر رفیقان هم سن و سال و همسفر با نگاههای استفهامی به یکدیگر، دنبال فهم قضیه بودیم که  ظاهرا مسئولیت ادامه مذاکرات با تازه وارد، به عهده من گذاشته شد، که انگلیسی ام کمی بهتر از آن دو بود. از مرد تازه وارد پرسیدم که :  « میتوانم کمکی بکنم  » و چه میخواهد ؟. او بازهم اشاره کرد که نمی فهمد و انگلیسی هم بلد نیست. ما به یکدیگر نگاهی رد و بدل کرده و کم بود که خندهمان بگیرد!!  ما که خود طبق معمول حوصله مغازه گردی نداشتیم در این پایین ترین طبقه شاپینگ ، خلوت و بدون رفت و آمدجا خوش کرده بودیم ، کمی استراحت میکردیم!!  حالا یک رفیق دیگر هم مثل خودمان که احتمالا از خرید همسرش جا خالی کرده و به این پناهگاه آمده خوش آمد گفتیم و با زبان بین المللی اشاره، تعارفش کردیم که بنشیند . اما او همچنان ایستاده و مطالبی را به زبان چکی و یا روسی و یا یک زبانی میگفت که ما حتی کلمه ای از آنرا نفهمیدیم. ما هم با مهربانی و ابراز خوشرویی ایرانی ، انقلابی  !!تعارفی کردیم و با اشاره که بیا و بیاسای!!!  که حالا سوته دلان گرد هم آییم!!.  بعد که دید ما حرفهای اورا متوجه نیستیم دست در جیبش نمود و مقداری اسکناس بیرون آورد و کلمه چنج را چند بار تکرار نمود. ما تازه فهمیدیم که او دلال چنج پول است و از ما میخواهد که پول هایمان را چنج کنیم. جعفرآقا، که مادر خرج (مسئول خرج ) بود گفت که ما پانصد کرون ( واحد پول چک ) داریم ولی کم است تا فردا بعد ازظهر که آخرین روز است نمی کشد! اما این که چنج کنیم یا نه را به مشاوره گذاشت. من مثل یک انسان کار کشته و خبره و وارد رو کردم به طرف و گفتم چند چنج میکنی حاجی! و او که آمادگی کامل داشت گفت اگر صد یورو بدهید با اشاره و ماشین حساب کوچکش نشان داد که ۳۰۰۰ کرون به ما خواهد داد. !! ما که هر سه نفر، کار کشته!!؟ و خبره !!؟ و موسفید و زبل !! و بسیار سفر و حضر رفته ، مشدی و تهرونی و جنوبی و... و بودیم!!!؟ و به همه علی الخصوص فرزندان دلبند!! هم همیشه سفارش میکردیم که در مسافرتها مواظب خالی بند ها باشند و فریب نخورند با کارکشتگی خاصی فورا عقلهایمان را روی هم ریختیم و متوجه شدیم که حد اقل  ۳۰۰ کرون دستمان جلو است!! ( چون در صرافی هر یورو در آن روز ۲۷ کرون بود ) ولی مادرخرج ! میگفت که ما فقط فردا را داریم و ۵۰ یورو بس است. ما بازهم آرسن لوپن وار با ایما و اشاره مقصودمان را به ا و فهماندیم که فقط ۵۰ یورو چنج میخواهیم!!  و او با ناز و کرشمه حاضر شد که پنجاه یورو ما را بپذیرد و ۱۵۰۰ کرون با نارضایتی! به ما بپردازد. من ۵۰ یورو از کیفم به او دادم و او سه اسکناس نو و تا نشده پانصدی با طمانینه و متانت  خاصی به ما داد. جعفرآقا برای گذاشتن اسکناسها در کیفش، کیف را از جیبش در آورد و در حین گذاشتن اسکناسها در کیف ، متوجه شد که اسکناسهای گرفته شده با اسکناس پانصد کرونی داخل کیفش متفاوت است !!! او که اهل ناف تهران است و با لهجه زیبای تهرانی صحبت میکند فورا گفت اکی ! حاجی این اسکناس که فرق میکونه و متفاوته !! مرد عرب وش با آمادگی کامل برای چنین پرسشی بدون فهم صحبت های جعفرآقا ! با خونسردی با زبان اشاره گفت که آن پانصد کرونی چاپ ۲۰۰۴ است و این اسکناسهای من چاپ ۲۰۱۴ برای همین متفاوتند. ما از جایی که در مناسبات صادقانه و راستی و درستی پرورش یافته بودیم و گمان بد به کسی نمیتوانستیم داشته باشیم !! آن هم از مرد معنونی!! چون آن مرد ! قبول کردیم و جعفرآقا اسکناسها را بدون بررسی بیشتردر کیفش گذاشت و هر چهار نفر خوشحال از معامله صادقانه ای که انجام داده بودیم !! . مرد که ما را زیادی خوشحال دید تعارف و تشویق کرد که مقدار زیادتری چنج کنیم اما مادرخرج گفت که نه همین مقدار کافی است !!!
میبایست برای صرف غذا به طبقه پنجم میرفتیم که حالا خانمها هم در آنجا منتظر ما بودند. طبقه پنجم اختصاص داشت به رستورانهای مختلف ، خانمها تصمیم گرفته بودند که کنتاکی بخورند اما من و محمدآقا یک نوع پیتزا و پای پنیر سفارش دادیم. تا غذای ما آماده شد و بر روی میز قرار گرفت من باید پول آنرا پرداخت میکردم و غذارا برداشته و به نزد جعفر و خانمها در ردیف میز و صندلیهای کنتاکی بنشینیم. حسابدار فیش پرداخت را به من داد و من یکی از اسکناسهای جدید ۵۰۰ کرونیی را که چنج کرده بودیم و از جعفر گرفته بودم! به او دادم و با طمآنینه ضمن آن که سایر وسایل سرو غذا را در سینی قرار میدادم منتظر دریافت بقیه پول بودم. حسابدار که دختر بلوند جوان و شیک پوش و  مؤدبی بود با نگاهی به اسکناسی که من بدستش داده بودم گفت این پول چک نیست این پول روس است ، این روبل روسی است. من با ناباوری گفتم که اشتباه میکند و دختر شریک خود را صدا زد و حواشی اسکناس را خواندند و خندید و گفت که این پول بلاروس است ( انگار او میدانست که چه کلاهی سرمان رفته بود ). من بلافاصله با نبوغ ذاتیی که دارم!!! همچون مستر پوارو!! فهمیدم که سرمان کلاه گذاشته شده و برای این که جعفرآقا هم در مخمصه نیفتد بلافاصله به طرف او رفته و به او جریان را گفتم برای این که ممکن بود که برای او به عنوان تقلب مشگل ایجاد بشود . جعفرآقا هم با یورو پرداخت ! اما من و جعفرآقا و محمدآقا شدیدا دچار شوک شده بودیم و اگر کاردمان میزدند خونمان در نمیامد!!. نه بابت ۵۰ یورو که بسیار ناچیز بود بلکه برای این که فکر نمیکردیم بعد از ۶۰ سال زندگی و این همه تجربه و سفر و حضر به این سادگی هر سه نفر فریب بخوریم. خانمها هنوز چیزی از قضیه نمیدانستند. محمد که هنوز در جلو میز حساب رستوران پیتزايی ایستاده بود همچون ببر زخم خورده در حالی که بر روی دست های خود بر روی نرده های دور راهرو خم شده بود، مانند یک کارآگاه ماهر چشم ها را ریز کرده و از بالا یکی یکی طبقات را به دنبال مرد عرب وش و فریبکارمیگشت. من که بدجوری حالم گرفته شده بود با سرعت پله ها را با کمر دردناکم همچون ستوان کلمبو ! دوتا یکی پایین رفتم و هر طبقه را دور میزدم تا بیرون از مرکز خرید و خیابان و حتی ایستگاههای تراموا و اتوبوس را چک کردم اثری از او نبود. همچون جانی دالر هزار نقشه برای  دستگیری مرد خائن فریبکار در سرم میچرخید و لی به خودم هم هشدار میدادم که او مطمئنا تنها نبوده است و آنها به صورت تیمی عمل میکنند و شکار های خود را انتخاب و تحت نظر میگیرند و در موقع مناسب او را به دام میاندازند. اما من حالیم نبود و میخواستم همان طور که حالم را گرفته بود حالش را بگیرم!!   اما انگار که آب شده بود و به زمین رفته بود.
با یآس و نا امیدی به مرکز خرید برگشتم و محمدآقا  و جعفرآقا را دیدم که همچنان مشغول چک گوشه و کنار و زوایا هستند درست مثل پلنگ صورتی و مرد شکارچی !! فقط موزیک متن آن کم بود . آنها را صدا زدم و گفتم برویم به اطلاعات پاساژ و ... در راه محمدآقا که بد جوری زنجیر میجوید و رگ جنوبیش بد جوری جنبیده بود گفت اگر گیرش بیارم میزنم توی گوشش پدر سوخته را !!!! و وقتی که برای او گفتم که آنها تیم هستند و حرفه ای و به راحتی آدم هم میکشند ناگهان گفت اه من نمیدونستم پس ولش کن بریم !!!.. ولی من اصرار کردم که به پلیس اطلاع بدهم. 
سکوریتی پاساژ را پیدا کردم و قضیه را به آهستگی و کلمه به کلمه و با ادا و اطوار برایش تعریف کردم اما او گفت که مسئولیتی ندارد و رفت دنبال کار خودش. حالا چطوری بالا برویم و چطوری برای خانمها آنرا تعریف کنیم که پیراهن عثمانش برای ما نکنند !!. قرار شد که برای حفظ آبرو! قضیه سیکرت بماند و به عیالات گفته نشود. جعفرآقا و محمدآقا رفتند بالا و من هم برای شستن دستهایم با حالی بد و افسرده و ناراحت به دستشويی رفتم . بازهم همچنان تمام زاوایا و گوشه ها را دنبال یارو میگشتم حتی در توالت. بعد از برگشتنم سر میز دیدم واویلا خانمها سخت در حال خنده و دست انداختن ما هستند و این که گفتیم نباید شما مرد ها را به حال خود و تنها بگذاریم!!!! و شما کار دست خودتان میدهید!!! خلاصه با هر بدبختیی بود چند لقمه ای خوردم اما کم کم حالمان جای خود آمده بود و صحنه در حال عوض شدن و بگو و بخند از دسته گلی که بآب داده بودیم. هر کدام گوشه ای از داستان را با آب و تاب و خنده برای جمع تعریف میکردیم و از قیافه عرب وش و فریبکار مردک!! تا جست و خیزهای از روی زرنگ بازی و حیله گری خودمان.
ناگهان چراغی در ذهن خانمها بدرخشید و گفتند که آه پیدا کردیم شما خراب کردید و حالا ما جبران میکنیم !!؟  حالا درست است که باختید اما بروید این ۱۵۰۰ را که هنوز هم نمیدانیم چی بودند روبل یا چیر دیگری چنج  کنید حد اقل مقداری بر میگردد !!! ما مردها هم خوشحال از این همه درایت ا!!!  برای این که بیشتر هم مورد شماتت قرار نگیریم فورا برخاسته و به طبقه دوم به صرافیی دولتیی که آن جا بود مراجعه وهر سه اسکناس پانصدی را روی میز او قرار دادیم . او آنها را برداشت و زیر و رو کرد و با نگاهی پرسشگرانه به ما زل زد. من با نوعی بی خیالی گفتم ... توچنج!!!! او ضمن این که اسکناس ها را به جای قراردادن در کشو میزش آنها را پرت کرد توی جا سیگاری روی میزش....  هم نا مردی نکرد و یک سکه نیم کرونی از زیر شیشه محافظ جلوش هل داد به طرف من !. با تعجب گفتم : همین !!؟ و او گفت که نه بقیه اش را برگردانید چون قیمت این کاغذها ۱۰ تا ۱۵ پنی هست!!!! بعد از ما پرسید که آنها را از کجا آورده ایم و من با شرمندگی داستان را نقل کردم و او هم نصیحت کرد که دیگر جز از صرافی رسمی و یا دولتی پول چنج نکنید.
بعد۵۰ پنی را برگرداندیم و اسکناسها را پس گرفتیم برای یادگاری  .اما از آن روز تا به همین امروز انگیزه شده است برای شوخی و خنده در بین ما دوستان همسفر و همراه و ایضا اکسپرت در امور سفر و حضر!!!!!!؟



۱۳۹۴ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

سخن دیپلوماتیکی.!

 دیپلوماتیک ..!

دیپلومانیک !

در نشست خبری اوباما با دو نفر از نمایندگان یهودیان آمریکا یکی از دونفر نماینده از اوباما سئوال میکند که شما چطور به رژیمی اعتماد میکنید که رهبر آن هم اکنون و در همین شرایط حساس در مقابل دوربین ها به شخص شما و پرچم آمریکا و مردم آمریکا توهین میکند و در سخنانش عبارات سخیف و توهین آمیزی نسبت به شما به کار میگیرد ، آیا این شما را نگران نمیکند . اوباما بعد از چند لحظه ای تأمل پاسخ میدهد .، من اعتقاد دارم که آمریکا قدرتمند ترین کشور روی زمین است بودجه نظامی سپاه ایران چیزی نزدیک ۱۵ میلیارد است اما بودجه نظامی مادهها برابر بیشتر است . آمریکا و مردم آمریکا من را انتخاب نموده اند و به من این مأموریت را داده اند که از منافع آنها و منافع سرزمینشان دفاع و حراست کنم . من به فکر حفظ منافع ملی آمریکا هستم و باید نگران این باشم که این منافع صدمه نبینند، این که رهبر ایران به من توهین میکند ، این البته همگان میدانند که برای مصرف داخلی است و برای افکار عمومی مردم کشورش میگوید وگر نه او خوب میداند که چه کرده است ( نقل به مضمون ) . من آن چه را که به خودم برمیگردد با منافع ملی آمریکا قاطی نمیکنم . آمریکا و دوستان و هم پیمانان آمریکا در منطقه منافعی دارند که این منافع باید حراست شود .و امروزه حراست این منافع از حمایت از توافق اتمی با این رژیم میگذرد.

توافق اتمی... جان کری !


توافق اتمی ..!





در مورد سخنان جان کری  وزیر خارجه آمریکا در فیلادلفیا !

جان کری وزیر خارجه آمریکا در سخنرانی توجیهی خود برای توجیه توافق اتمی در فیلادلفیا مطالب جالبی میگوید . میگوید این توافق در راستای نقشه راه برای دهه آینده آمریکا در خاورمیانه میباشد او ضمن بر شمردن مزایای این توافق مبنی بر بستن دست و پای رژیم ولایت و کلاهی که در مورد برداشتن تحریم ها متناسب با راستی آزمایی رژیم انجام خواهد گرفت، برای راضی کردن منتقدانی که هراسشان از رسیدن پول به دست رژیم و حواله آن به سمت ترور و تروریسم حزب الله بود گفت چه پولی ، پولی دست ما نیست !! گفت که پولهای این رژیم دست آمریکا و در اختیار بانک های آمریکا نیست بلکه بیشتر در نزد بانکهای چین و هند و آنها هم این پولها را احتمالا به دست این رژیم نخواهند داد بلکه معاملاتی و کارهای دیگری خواهند کرد. اما جالبترین قسمت این سخنرانی پاسخ به کسانی بود که نگران دوستان آمریکا در منطقه بودند. او گفت که ما به اسرائیل که ۳ میلیارد فقط خرج گنبد آهنی اشان کرده ایم و پیشرفته ترین سلاحها و هواپیماهارا هم جلو جلو به آنها داده ایم !! میماند دوستان عربمان ، ما هر چقدر سلاح که خواسته باشند از هر نوع در اختیارشان میگذاریم . برنامه ترتیب میدهیم که پیش رفته ترین سلاحها را برای حفاظت خودشان از ما خریداری کنند. . و علاوه بر آنم اصلا بنا نیست که تحریم های تسلیحاتی رژیم ایران خدشه ای بردارد . تحریمهایی برداشته میشود که رابطه ای با تسلیحات و تجهیزات جنگی نداشته باشد. این توافق در راستای برنامه نقشه راه دهه آینده آمریکا است !!!!!! خدا عاقبت مردم منطقه خاور میانه را با این رژیم و آن نقشه راه ختم به خیر کند.

حافظ و امیر تیمور گورکانی


حافظ و امیر تیمور گورکانی

دو يار زيرك و از باده كهن دو مني
فراغتي و كتابي و گوشۀ چمني

من اين مقام به دنيا و آخرت ندهم
اگرچه در پيَم افتند هر دم انجمني

ز تند باد حوادث نمي ‌توان ديدن
درين چمن كه گلي بوده است يا سمني

ببين در آينۀ جام نقشبندي غيب
كه كس به ياد ندارد چنين عجب زَمني

ازين سَموم كه بر طرف بوستان بگذشت
عجب كه بوي گلي هست و رنگ نسترني

مزاج دهر تبه شد در اين بلا حافظ
كجاست فكر حكيمي و رأي بَرهَمني؟

«تندباد حوادث»، «سَموم» (بادكشنده) و «بلا»يي كه حافظ در اين غزل از آن ياد مي‌كند، اشاره به يغماگري و كشتاري است كه امير تيمور گوركاني در سراسر ايران ‌زمين و سرزمينهاي پيرامون آن به راه انداخته بود. تيمور از سال771 هجري قمري كه بر سمرقند چيره شد تا سال807 كه در اُترار (شرق رود سيحون) درگذشت، پيوسته در كار لشكركشي در شرق و غرب دنياي آن روزگار بود. از سال773 تا 781 چهار بار به خوارزم لشكر كشيد تا سرانجام آن شهر را به تصرف درآورد و هزاران تن را در آن ‌جا از دم تيغ گذراند. در سال785 بر سيستان چيره شد و سپاه او «هرچه در آن ديار بود از سيم و زر… تا پوست و پلاس به باد غارت و تاراج بردادند و از سرهاي بريده مناره‌ ها ساختند» (ظفرنامۀ شامي، ص92) و دو هزار اسير را زنده زنده در ديواري جاي دادند. در 6ذيقعدۀ 789هجری قمری (6شهریور766شمسی)، تيمور به گناه قتل چند مغول فرمان داد همۀ مردم شهر اصفهان را قتل ‌عام كردند.

نظام‌الدين شامي، مورّخ دربار تيمور، كه در تمام جنگها همراه او بود، در كتابش ـ ظفرنامه ـ (ص105) دربارۀ اين قتل‌عام نوشت: «به موجب دفتر و نسخه، هفتاد هزار سر آدمي جمع كردند. (تيمور) فرمود تا از آن سرها مناره‌ ها… ساختند».

امير تيمور چند هفته پس از قتل عام اصفهان در ماه ذيحجه789 قمری (دسامبر1387ميلادي) به شيراز لشكركشي كرد. زين‌العابدين پسر شاه شجاع مظفّري، حاكم شيراز، به بغداد گريخت و شهر بدون مقاومت به تصرّف نيروهاي تيموري درآمد. در اين تاريخ حافظ هنوز زنده بود و سه سال پس از آن در سال792 درگذشت.

سه سال پس از درگذشت حافظ، در روز 15جمادي‌الاخر795 (فوريه1393ميلادي) تيمور دوباره به شيراز يورش برد. اين‌بار شاه منصور مظفّري با سپاهي اندك در برابر مهاجمان به مقابله ايستاد و سه‌بار به تيمور دست يافت و حتي ضربه‌ يي به او زد ولي نتوانست او را از پاي دراندازد و يك‌بار تيمور از بيم جان به ميان حرمسراي خود گريخت و خود را در بين زنان حرم پنهان كرد.

سرانجام شاه منصور، مردانه، در حين پيكار جان باخت و تيمور پس از تصرف شيراز فرمان داد شهر را غارت كنند و همۀ اعضاي خانوادۀ آل مظفّر را از بين ببرند. تعداد كشته‌ شدگان اين خانواده را 70 تن نوشته‌ اند.

تيمور، در سال (801هجري) به هندوستان لشكرکشی كرد. او كه خود را پیشوای دینی مسلمانان می دانست، لشكركشيهاي خود را با نام «غَزا» و براي گسترش و تقويت دين اسلام ياد مي‌ كرد و با همين توجيه صدهاهزار تن را كشت و اموال آنها را غارت كرد و اسيرهاي جوان را به بردگي گرفت. نويسندۀ «ظفرنامۀ شامي» در اين‌باره نوشت: «به روايت اقلّ صدهزار هندوي بي ‌دين به تيغ جهاد بگذرانيدند. از آن جمله مولانا ناصرالدين عمر، كه يكي از زمرۀ ارباب عَمائم (=عمّامه داران) بود، پانزده هندو در خيل داشت و با آن‌كه هرگز گوسفندي ذبح نكرده بود(=نکشته بود)، در آن روز امتثال فرمان را، (تيمور فرمان داده بود كه هر يك از لشكريانش دست‌كم يك هندو را بكشد) هر پانزده تن را طعمۀ شمشير غَرّا (=نیکو و بُرّنده) ساخت».

تيمور در سال 803چند شهر از سرزمينهاي عثماني را به تصرف خود درآورد. در همين سال چهار هزار ارمني را زنده به گور كرد و بيست كلّه‌ منار در نزديكي حلب و دمشق برپا ساخت. در سال804 بغداد را به تصرف درآورد و به سپاهيانش فرمان داد هر يك دو تن را سر ببرند. در همين سال ميرانشاه، پسر تيمور، پس از سرنگون كردن حكومت شروانشاه، قلعۀ آلينجا (نزديك نخجوان)، مركز فعاليت حروفيها، را تصرّف كرد و فضل ‌الله نعيمي استرآبادي، رهبر آنها، را به دست خود گردن زد. تنش را پس از گرداندن به دور شهر تبريز براي تيمور فرستادند و تيمور فرمان داد آن را بسوزانند. سپاهيان تيمور در آذربايجان پيروان فضل‌ الله نعيمي را قتل عام كردند.

سرانجام تيمور به هنگامي كه روانه «جهاد با كفّار چين» بود در 17شعبان 807، پس از 36سال لشكركشي و يغماگري و غارت به نام دين، درگذشت. به نوشتۀ خواندمير، مؤلّف کتاب «حَبيب‌السِيَر»، (جزء اول از جلد سوم، ص21) تيمور «در راه چين ميلِ تَجرّع (=جرعه‌جرعه نوشيدن) كرده، چند روز پيوسته مي از دست ساقيان نوش‌ لب مي‌ گرفت… دو شبانه‌روز ديگر، صاحبقِران والاگهر چنان به عرق مشغول نمود كه اصلاً ميل طعام نفرمود. در روز چهارشنبه (10شعبان 807) مرضي صعب روي نمود. هيچ دوا نافع نيفتاد. صاحبقران سعادتمند به يقين دانست كه حال نوع ديگر است، از جميع مَنهيات (=كارهاي ناروا) توبه فرمود و به كسر (=شكستن) آلات مَناهي (=نهي شده‌ها) اشارت نمود و اشارت عِلّيه صدور يافت كه مولانا هيبت ‌الله… به بالينِ همايون به تلاوت قرآن مجيد و تكراركلمۀ توحيد (=لااله الی اللّه) مواظبت نمايد».

۱۳۹۴ شهریور ۱۳, جمعه

مظفرالدین شاه و سفرهایش



مظفّرالدین شاه قاجار و سفرهایش !












مظفّرالدین شاه قاجار، که پس از ناصرالدّین شاه به پادشاهی رسید، مانند پدرش شیفته سفر به فرنگ بود. او سه بار به اروپا رفت. برای تأمین هزینه سفرهایش از روسیه یا انگلستان وام می گرفت و در ازای آن امتیازی به آنها واگذار می کرد. شاه هزینه اولین سفرش به اروپا را با گرفتن 23میلیون و پانصد هزار روبل وام از روسیه در ازای واگذاری عایدات گمرکات ایران به آن کشور، تأمین کرده بود. شاه مدت هفت ماه از کشورهای روسیه، اتریش، سوییس، آلمان، بلژیک، فرانسه و در بازگشت از ترکیه (عثمانی) دیدن کرد.
شاه در این سفر به علت مرگ ملکه ویکتوریا نتوانست به انگلستان برود. اما در دومین سفرش که از 22فروردین 1282شمسی آغازشد و شش ماه به طول انجامید، توانست به انگلستان سفر کند.
مظفرالدین شاه در 28مرداد1281 شمسی (20اوت 1902) و ادوارد، پادشاه انگلیس در عرشه کشتی تفریحی اش در «پورتموث» از او استقبال کرد. عکس زیر یادگار این استقبال است:
تاجالسّلطنه, دختر ناصرالدين شاه و خواهر مظفرالدين شاه در خاطراتش درباره اولین سفر مظفّرالدين شاه به فرنگ مينويسد:
«در اين ايام (ذيقعدۀ سال 1317ق) صحبت مسافرت برادرم به فرنگستان بود و مشغول مذاكرۀ استقراض بودند. خيلي به سرعت، تمام پول مملكت و ذخيره هاي پدر را, از پول [و] جواهر, برادرم به مصرف رسانيد. در مدت يك سال تمام نوكرها و اجزاي "لات" او داراي پارك و عمارت و پولهاي گزاف شده بودند و اين بدبخت مال ملت بيچاره را در ميان ده دوازده نفري تقسيم كرده بود.
بالاخره, با اقدامات مجدّانه, بي غرضانه, خالقانه [و] صميمانه [!] اتابك اعظم (امين السلطان) يك وجه گزافي از خارجه قرض, و مسافرت فرنگ تهيه شد. و در اينجا, اين اتابك اعظم و شخص اول مملكت... يك مبلغ گزافي خود از اين استقراض فايده برد، مابقي را هم سايرين نوش جان كردند... پس از اين كه ميليونها به مصرف رسيد, خيلي به طور احمقانه مراجعت كردند. و از تمام اين مسافرت, حاصل و نتيجه [يي] كه براي ايرانيان به دست آمده, مبالغ گزافي قرض, بدون اين كه در عوض, يك قبضه تفنگ يا يك دانه فشنگ براي استقلال و نگاهداري اين بيچاره ملت آورده باشد, يا يك كارخانه, يا يك اسباب مفيدي براي ترقي و براي تسهيل زراعت يا فلاحت يا ساير چيزهاي ديگر.
پس از اين مسافرت اتابك معزول و امين الدوله صدراعظم شد... ليكن, چندي نگذشت كه [امين الدوله] مطرود و معزول و به ”لَشت نشا“ تبعيد شد [و] عين الدوله صدراعظم شد. ”صدراعظمي“ و ”وزارت“ در دورة سلطنت برادر عزيز من, خيلي شبيه تعزيه شده بود, كه دقيقه به دقيقه, تعزيه خوان رفته, لباس عوض كرده, برمي گردد. هيچ مطمئن نبود كسي از صدارت يا وزارت يا حكومت.
اين برادر عزيز من, به حرف يك بچۀ دو ساله, يك صدراعظمي را فوري معزول, و به حرف يك مقلّدي, يك وزيري را سرنگون ميكرد. ازجمله, قوام الدولۀ بدبخت را سوار الاغ, وارونه, كرده, از شهر به شميران بردند, براي اين كه اتابك با او بد بود و ميل داشت او را معزول كند از وزارت ماليه. وزير ماليه كه سوار خر, وارونه بشود و از شهر به شميران برود, خوب مقياسي است براي وضع امورات و براي فهم ترتيبات دربار هرج [و] مرج, بي قانوني.
هركس مسخره بود, بيشتر طرف توجه بود؛ هركس رذل تر بود, بيشتر مورد التفات بود. تمام امور مملكتي, در دست يك مشت اراذل اوباش هرزة رذل, مال مردم, جان مردم, ناموس مردم, تمام, درمعرض خطر و تلف. تمام اشخاص بزرگ عالي عاقل, خانه نشين, تمام مردم مفسد بيسواد نانجيب, مصدر كارهاي عمدة بزرگ... تمام مردمان با حس وطن دوست مآل بين, در خانه هاي خود نشسته, شبانروزي را به حسرت ميگذرانيدند. تمام پسرهاي خود را حاكم ولايات نموده, خون [و] مال مردم را به دست اين مستبدّين خونخوار داده بود. در حقيقت, براي اين ملت بيچاره, اين سلطان چاه عميقي بود كه انتها نداشت و تمام پول ايران, سهل است, طلاهاي روي كره را اگر درو ميريختند, پر نمي شد...».
(خاطرات تاج السلطنه, به كوشش منصوره اتحاديه ـ سيروس سعدونديان, نشر تاريخ ايران, چاپ دوم, 1362ش, ص88).



(گزارش سوء قصد به مظفرالدین شاه در پاریس در روزنامه «پتی ژورنال، 19اوت1902)
Manocher Bigham's photo.




نفرات نشسته در این عکس، از چپ به راست، عبارتند از: جرج پنجم، ولیعهد انگلستان؛ مظفرالدین شاه؛ ملکه الکساندرا؛ ادوارد هفتم، پادشاه انگلستان؛ پرنسس ویکتوریا. اتابک امین السلطان نیز در پشت سر مظفرالدین شاه دیده می شود.


(تاج السلطنه در نوجوانی)



(آذین بندی یکی از خیابانها در روسیه در استقبال از مظفرالدین شاه)


جنگ زمستانی فنلاند ! Suomen talvisota






به بهانه هفتادمین سالگرد جنگ جهانی دوم .


Suomen talvisota


جنگ زمستانی  فنلاند  ۱۱.۳۰ ۱۹۳۹ ـ ۱۳.۰۳.۱۹۴۰

http://www.talvisota.fi/taistelut



باقر رئیس الساداتی



  اکنون ۷۰ سال از جنگ جهانی دوم میگذرد .و بعد از این جنگ جهان سوز  ، اگر چه با بوجود آمدن سازمانی به نام سازمان ملل متحد درسال  ۱۹۴۵ به جای جامعه ملل قبل از جنگ،  و تعمیم آن از ۵۱ کشور مؤسس به ۱۹۳ کشور عضو در سال ۲۰۱۱،  تلاش می شود که از وقوع جنگهایی همچون دو جنگ جهانی گذشته جلو گیری شود، اما این نهاد بین المللی با همه خوبیهایش مانع از جنگها و تجاوزات و دخالتهای قدرت های بزرگ علیه منافع خلقها و ملتها نشد!  که هیچ ، بلکه در مواردی وسیله ای هم شد برای پیچیده ترشدن مناسبات استعماری بین دول صاحب سرمایه و قدرت و ملتهای بپاخاسته طالب آزادی و عدالت اجنماعی  . به عنوان نمونه میتوان از مبارزات و وقوع جنگها در آسیای جنوبی و آفریقا و آمریکای لاتین یاد کرد. اما وقوع  جنگ جهانی دوم هم در غیبت یک نهاد منسجم بین المللی نبود !  بلکه ، در آن زمان هم جامعه ملل ! وجود داشت که خود از عضویت ۵۸ کشور از جمله ایران در سال ۱۹۲۰ تشکیل یافته بود.  مطلب من وقوع یک جنگ جانانه و دفاع انقلابی مردم فنلاند در مقابل هجوم ارتش سرخ برای بلعیدن این کشور و ضمیمه  کردن آن به همراه کشور های دیگر همسایه چون استونی و لیتوانی و......به خاک کشور شورا ها است 

 وقتی که استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی برای حل مسئله تهدیدات آلمان برای لهستان و اعتراض و اولتیماتوم دول انگلیس و فرانسه به آلمان پیشنهادهای ارائه نمود، این پیشنهادات از طرف دول مزبور با بی اعتنایی مواجه شد ، استالین به جبران جدی نگرفته شدن کشور شورا ها از طرف دول بریتانیا و فرانسه ، با دولت آلمان نازی ،سر مسئله لهستان قرارداد منع تعرض متقابل
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF_%D8%B9%D8%AF%D9%85_%D8%AA%D8%AC%D8%A7%D9%88%D8%B2
 و عدم دخالت و تعرض در درگیری های طرفین با کشور و یا دولت ثالث ایجاد کرد ، این قرارداد خاطر رهبر آلمان را از جبهه شرقی خود آسوده نمود و با خیال راحت تری برنامه هایش را در مورد لهستان به اجرا گذاشت . و این امر در نهایت آغاز و شروع جنگ جهانی دوم شد . اما از آنطرف درواقع چراغ سبزی را هم به رهبر شوروی برای گسترش اقدامات کشور گشایانه شوروی و حمله به سرزمینهایی که قبلا در جریان ضعف روسیه در جریان جنگهای داخلی اش به استقلال دست یافته بودند از جمله فنلاند را بلافاصله آغاز میکند. 

بهانه استالین برای هجوم و ضمیمه کردن فنلاند به شوروی آن بود که  نگران نفوذ غرب به منطقه اقتصادی شوروی از این ناحیه یعنی از فنلاند است. به این خاطر از فنلاند خواسته شد که اولا شهرهایی در خطوط مرزی که شوروی ادعای آنرا داشت به شوروی برگردانده شود و در ثانی به شوروی اجازه داده شود تا یکی از بنادر مهم فنلاند را به نام هانگو برای ساختن یک پایگاه دریایی در اختیار ارتش سرخ قرار بگیرد !. دولت فنلاند با هیچ یک از درخواست های غیر منطقی و زورمدارانه  فوق موافقت نمی نماید . در این صورت دولت استالین که جلوتر از این ها هم از جامعه ملل متحد اخراج شده بود ! بدون هیچ اعلان جنگی با هدف اشغال تمام عیار فنلاند و بر گرداندن این کشور عضو جامعه ملل را به خاک روسیه ، ارتش سرخ را با ۴۰۰ هزار سرباز و ۱۵۰۰ فروند هواپیما و ۱۵۰۰ تانک به فنلاند گسیل داشت و ابدا انتظار نتیجه  و دریافت چنین پاسخ دندان شکنی از فنلاندیها را نداشت . داستان بر میگردد به سی ام نوامبر ۱۹۳۹  یعنی سه ماه پس از شروع جنگ جهانی دوم . فنلاندیها در مجموع ۲۶۵ هزار سرباز۲۷۰ فروند هواپیما و ۲۶ دستگاه تانگ داشتند و در جنگی حدود یکسال علیرغم خشونت بی حد و حصر مهاجمان سرخ و گستردگی پهنه جنگ از خلیج فنلاند تا اقیانوس منجمد شمالی از خاکشان دفاع نمودند.
 در نهایت بنا به گفته یک ژنرال ارتش سرخ ۲۲۰۰۰ مایل از خاک فنلاند به تصرف شورویها در میاید که به قول او درست به آن اندازه بود که بتوانند اجساد سربازان خود را در آن دفن کنند  
 اشغال شهرهای مرزی فنلاند، مهاجرت ۴۰۰۰۰۰ هزار سکنه فنلاندی این شهرهارا به شهرهای مرکزی تر فنلاند به دنبال داشت . فنلاندیها در مناطقی از جمله مناطق شمال شکستهایی را هم به ارتش سرخ وارد کردند .
در طول جنگ، ارتش سرخ  شوروی ۲۷۰۵ حمله بمب افکنهای خود به ۵۱۶ هدف در خاک فنلاند را در تاریخ جنگی خود ثبت کرده است . آنها حدود ۱۲۰۰۰ بمب فقط بر سر مردم یکی از شهرهای فنلاند ریختند در این حملات هزاران هزار مردم غیر نظامی کشته شدند.
 تاکتیکهایی بکار گرفته شده فنلاندیها گاهی بسیار زیرکانه بود، از جمله در جنگ های هوایی و پدافند های صد هواییشان  توانسته بودند چند هوایمای جنگی محدود انگلیسی و هلندی خود را از دید بمب افکنهای ارتش سرخ مخفی کنند و در عوض ماکتهایی را ساخته بودن که نیروهای هوایی ارتش سرخ را فریب داده و آنها این ماکتها را بمباران میکردند و در هنگام بازگشت مورد حمله شکاریهای فنلاندی  کمین کرده قرار میگرفتند و سرنگون میشدند به این ترتیب نیروی هوایی ارتش سرخ کارآیی خود را از دست داده بودند.
 در مجموع  نیروی هوایی فنلاند و واحد های پدافندی  ضد هوایی آنها بیش از ۴۵۰ هواپیمای شوروی را ساقط کردند  و ۳۰ فروند آن را هم به غنیمت در آوردند . رشادت . قهرمانیهای  فنلاندیها در دفاع از کشورشان  در روی زمین هم  به خصوص در نواحی سرد و پر برف شمالی علاوه بر آن که دشمن را به ستوه آورده بود باعث بر انگیختن اعجاب همگان نیز شده بود و همین رشادت ها و پایداریها بود که تحسین و حس کمک به آنها و حمایت عمومی انهارا در مردم جهان زنده کرده بود.
بسیاری از مردم کشورهای اروپا یی کمکهای انسانی و خود را و دولتهای آنها کمک های سیاسی  و ارتشها کمک های تسلیحاتی از قبیل هواپیما و چندین عراده توپ وتانک های جنگی اگر چه کمی دیر! اما به هر حال به آنها ارزانی نمودند.. کمکهای تسلیحاتی به خصوص هواپیما خیلی دیر به دست فنلاندیها رسید تا جایی که در نهایت آنها در نوبت های دیگری در طول جنگ دوم جهانی بکار گرفته شدند اما این حمایت ها روحیه سربازان و مردم فنلاندی را تقویت نموده بود. بخشی از احترام و مرتبت فنلاندیها در تزد مردم جهان به سبب همین پایداری و مقاومتشان در برابر زورگویی استالینیستی میباشد.
مشهور است که یک  تک تیرانداز فنلاندی بنام سیمو هایا بدون سلاح خاص و مدرن ، فقط با سلاح معمولی خود توانسته بود بیش از ۵۰۰ سرباز ارتش متجاوز را از پای در بیاورد  !  روسها بهاو لقب مرگ آور سفید را داده بودند !! او در مصاحبه اش فقط عشق به میهن و دفاع از وطنش را در مقابل متجاوزان تنها انگیزه اش بیان کرده بود 

تلفات ارتش سرخ به حسب آمار های مختلف حدود ۱۲۵۰۰۰ کشته و مفقودالاثر، ۱۸۰۰۰۰ زخمی و ۵۰۰۰ اسیر و نابودی  ۳۵۰۰ تانک  

این جنگ به جنگ زمستانی در تاریخ فنلاند معروف شد از جمعیت ۳.۷۰۰۰۰۰ نفری فنلاند در مجموع نظامی و غیر نظامی ۹۷۰۰۰ نفر کشته شدند و قهرمانانی از مردم فنلاند با جانفشانیهای خود از فنلاندستان شدن کشورشان بوسیله ارتش شوروی جلوگیری نمودند. 
بگذریم داستان دراز است ، در همان سالها با سه سال تأخیر یعنی ۱۷ سپتامبر ۱۹۴۲ساعت ۵.۳۰ صبح  مردم تبریز در ایران ما ، با صدای غرش هواپیماهای ارتش سرخ بر فراز شهرشان از خواب بیدار شدند ساعاتی بعد شاهد بمبارانهای فرودگاه تبریز و ساعاتی بعد هم شاهد ریزش اطلاعیه های اتحاد جماهیر شوروی از هواپیماها ی ارسالی برای مردم ، ناظر بر این که به موجب قرار داد  ۱۹۲۱ فی مابین ایران و کشور شوراها ، دوست مردم ایران یعنی ارتش سرخ ، خود را متعهد  میداند به دفاع از ایران در مقابل تمایلات تجاوزکارانه هیتلر که هم بر ضد مردم ایران و هم بر ضد ملل اتحاد شوروی میباشد . بنا بر این اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیای کبیر متفقا اقدام کرده و خطر تهدید فاشسم را نسبت به ایران و اتحاد شوروی بر طرف خواهند نمود.. 
به اختصار این که در نهایت ، در پایان جنگ جهانی دوم این ارتش سرخ  جا خوش نمود و از تعهد خود در عهدنامه تهران مبنی بر خروج از ایران سر باز زد و شرایطی را بوجود آورد که بی شباهت به اقدام این ارتش در ضمیمه کردن کشورهای اروپای شرقی و لیتوانی و استونی و فنلاند.....نبود !!؟
   . اشغال ایران با اشغال فنلاند فقط یک تفاوت داشت و آن این که در فنلاند با وجود کوچک بودن و کم جمعیت بودن ، حماسه جنگ زمستانی پیش میآید  ولی در ایران فرار و از هم پاشیدگی ارتش قدر قدرت رضاشاهی را در هنگام ورود ارتش سرخ به تهران را داریم . با پایان یافتن جنگ ،انگلیسیها دمشان را روی کولشان گذاشته و در ظاهر امر رفتند اما ارتش شوروی علیرغم  پیمان و تعهدشان مبنی بر خروج از ایران ! نه تنها خارج نشدند بلکه تا تهران هم جلو آمدند و ارتش قدر قدرت رضاشاهی هم جا را خالی کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند و شد آن چه که شد و باید در صفحات تاریخ مطالعه کرد . و دید که اگر اخم و تخم عموسام نمی بود چه پیش میآمد،  بلشویکهای روسی آیا اعلان موجودیت ایرانستان را مینمودند یاخیر . هر چه ممکن بود پیش بیاید جز جنگ زمستانیی همچون آن طرف مرز خرسهای سرخ یعنی فنلاند.





جنگ زمستانی فنلاند ! suomen talvisota