جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۶ شهریور ۳۱, جمعه

همسایه های ما !



همسایه های ما  !




فنـــــــلانـــدیها !

خانم پیر همسایه بغلی ما بعد از ۱۵ سال هنوز نمیتواند اسم من را درست تلفظ کند و ..... را باگّیری میگوید . او که بر عکس بسیاری از فنلاندیها کمی خارجی جوشتر و بسیار تمیز و جمع و جور کن و منظم و موقر است ، گاهی شاید هم به رسم کنجکاوی اعمال و حرکات من را که اغلب در حیاط خانه مشغول کارهای باغچه و جمع و جور کردن و سامان دادن باغچه ها و چمن ها هستم را زیر نظر دارد . در این آخرین کنجکاوی اش متوجه میشود که من پس از جمع آوری کردن برگهای زرد پیردرخت بلوط وسط حیاط ، آنها را هل میدهم به زیر بوته ها و درختچه های یاس حول و حوش باغچه و کار را به قول خیاط های مشهدی قلفتی ( قابلمه ای ) و به قول خودمان روسی کاری ول میکنم و میسپارم به امان خدا.او طبق معمول که باز به قول ما مشهدیها نوخوت ( نخود )توی دهنش نم نمیکشه و باید زود تا یادش نرفته تذکر های فنلاندی مآبانه اش را بدهد کار خودش را ول میکند و با شتاب میآید نزدیک دیوار چوبی مرزی بین حیاط ما و خودش و میگوید ،( باگّیری ) باز که تو داری برگها را میچپونی زیر درختچه ها….. و این مطلب را طوری ادا میکند که انگارعمراً به من می گفته و من لجوجانه به حرفش وقعی نگذاشته و همان کار خودم را میکنم . او در ادامه طبق روال همیشگی مثل اغلب فنلاندیها که وقتی میخواهند یک چیزی و یا مطلبی را توضیح بدهند ، با این جمله شروع میکنند که ما فنلاندیها این کار را نمیکنیم و یا ما فنلاندیها اینجوری نمیخوریم و یا این جوری فلان و بهمان ….. میکنیم و یا نمی کنیم ، یعنی این جمله ( ما فنلاندیها ) را اغلب در اول مطالبشان میآورند و یا به صورت دیگر، میگویند ، در فنلاند ! ما چنین و چنان میکنیم ..…یا نمی کنیم ..! باری او در حالی که دستهایش را همراه با بیلچه ای که دردست داشت به کمرش زده بود با مهربانی ادامه داد که ما فنلاندیها هیچوقت برگها را زیر درختچه ها قایم نمیکنیم در فنلاند آدم برگهایش را پس از این که جمع کرد میریزد در کیسه ای و میبرد در محلی که برای همین کار برای جمع آوری برگهای پاییزی درست کرده شده . !!!!!! و تا آمد که ادامه بدهد در فنلاند….! من زودتر با گفتن این که آنلی مواظب باش به اون چوب تکیه نده که داره میفته حواس اورا از ادامه در فنلاند و ما فنلاندیهایش پرت کردم و رفتم برای ادامه کارم اما او همچنان به طرحاتش ادامه میداد که ….. چون تو الان زحمت کشیدی آنها را جمع کردی ولی تا بعد از ظهر دوباره باد میآید و باران و باز این برگها در سطح حیاط و باغچه پراکنده میشوند و کار تو میشود دوباره و چند باره کاری !! .ما در فنلاند اینکار را نمیکنیم …!!!! او هیچ غرض و مرضی نداشت و واقعا صمیمانه میگفت و این قدر هم برای من شرقی شاید عقل قائل نبود که شاید من موقتا این ها را جمع کردم تا بروم و کیسه ای بیاورم و برگها را سرجمع کنم تا به مرور کیسه پر شود و بعد منتقلشان کنم به محلی که در ته حیاط خانه ام برای همین کار درست کرده ام .اصلا برای همین که باد آنها را نبرد و پراکنده نکند میدادم زیر بوته های یاسی که دور باغچه نشسته هستند . او همین کار من را دیده بود و فکر کرده بود که ما شرقیها کار همیشگیمان قایم کردن تضادها و لاپوشانی کردن واقعیات و ماست مالی کردن هرکار و گذراندن موقت خرمان از پل است و فاقد عقل اساسی کاری و درستکاری . از خانم آنلی همسایه مهربان همیشه تشکر میکنم و با خنده و به رسم خودش که در این نزدیک سی سال زندگی در فنلاند کمی از آن را یاد گرفته ام برایش توضیح میدهم که حتما این کار را میکنم و خوبست که فنلاندیها کاری نمیکنند که دوباره کاری و چند باره کاری در خودش داشته باشد و کارشان را اساسی انجام میدهند و به قول ما ایرانیها استخوان را لای گوشت نمیگذارند و خدا پدرش را بیامرزد که باز بی تناقض تذکری میدهد .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر