جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۶ مهر ۲۵, سه‌شنبه

فیلم نه - No


فیلم نه - No

نه - No

باقر ریس الساداتی

images.jpg
فیلم سینمایی   ( No نه ) ، داستان تغییر و تحول در جامعه ای است که مردم آن خسته از ۱۷ سال حکومت ترور و وحشت دیکتاتوری نظامی است ، داستان مردم به جان آمده ای که با جسم و روح خسته از فساد ، استبداد و اختناق  در انتظار روز هایی است که بتواند با دلی خوش و فارغ از رنج بیکاری و فقر و بی آیندگی زندگی بی دردسری در کنار خانواده خود بنا نهد .انسانهایی خسته از دروغ ، خسته از وعده و وعید های بی پشتوانه از هرطرفی ، چه چپی چپ و چه راستی راست !
کارگردان این فیلم داستان و سناریویی را به تصویر میکشد مبتنی بر چگونگی تغییر و تحولی که در نهایت منجر به پیروزی مخالفین و منتقدین دیکتاتور میشود .سوژه داستان،  رفراندوم  سال ۱۹۸۸درکشور شیلی است که ۱۷ سال است از سال ۱۹۷۱ تحت نظام دیکتاتوری فاشیستی آگوستینو پینوشه است   ، مبارزات چپی ها و سوسیالیستها باعث ایجاد فشار سازمانهای مدافع حقوق بشر و سایر مجامع بین المللی به دیکتاتوری پینوشه است برای ایجاد یک فضای باز سیاسی و در نهایت تن دادن پینوشه و شرکای حکومتی اش از احزاب دست راستی  به یک رفراندم « آری یا نه » ،
محاسبه دیکتاتور و احزاب حامی اش مبتنی است بر ترس و وحشت مردم از بهم خوردن نظم موجود و امکان به خطر افتادن امنیت اجتماعی کاذبی که حاکم نموده بودند، از طرفی و از طرف دیگر تشتت و تفرقه فراگیر در میان نحله های مختلف اوپوزیسیون و دوری آن از توده های مردم ! در نتیجه کسب راحت و آسان رأی آری برای ادامه ۸ سال دیگر ماندن در قدرت از طرف طیف عظیمی از مردم خسته و آشفته ای که در انتظار آرامشند و در نتیجه یک کودتای دیگر این بار اما به اصطلاح بدون خشونت وخونریزی!!!؟
در نقطه مقابل اما نحله های مختلف اوپوزیسیونی که هر کدامشان صاحب تنی خسته و مجروح در مبارزه و جنگ و گریز ۱۷ ساله با این دیکتاتوری و مردمی که سهمشان،  شهید و مفقودالاثر ، هزاران شکنجه شده و زندان دیده در هر خانواده . و حالا هم رویارویی تعیین سرنوشت سیاسی کشور برای  ۸ سال دیگر در این رفراندوم پیش رو ، ادامه دیکتاتوری با پینوشه  ( آری )  یا آزادی و رهایی بدون پینوشه  ( نه ) .
جنبش مردمی تا چه میزان باید با تکیه به تجربه و علم و هنرمبارزه ، شرایط و نظم موجود را زیر علامت سئوال ببرد و حیله های بعضا موجه فاشیستها را نقش بر آب نماید . در چنین شرایطی است که احزاب و سازمانهایی که به مرور زمان حتی از دور خارج شده بودند و بعضا حتی مضمحل شده بودند دوباره جان تازه ای میگیرند و دور هم جمع میشوند و عمده ترین آنها  احزاب سوسیالیست و سوسیال دموکرات و رادیکال،  در درجه اول بین خود اتحادی فراگیر ایجاد مینمایند و جنبش و کمپین  « نه به دیکتاتور » را به عنوان اولین خشت بنای جنبش،  پی ریزی نمودند .
در مرحله بعدی فیلم ، بیننده به راحتی متوجه میشود که رهبران کمپین «‌ نه به دیکتاتور » در شور و مصلحت جویی خود ، توسل به شیوه های سنتی چپ در مبارزه پیش رو را برای رویارویی با فاشیستهای قدرتمندی که همه ارکان جامعه را در اشغال خود دارند  مناسب نمیدانند . آنها با جامعه ای روبرو هستند خسته از تحمل شدائد و رنج و حرمان های ناشی از جنگ ۱۷ ساله با دیکتاتور . جامعه ای که اکنون میخواهد صدای دیگری را بشنود صدایی که پیام امید و نشاط برایشان دربر داشته باشد پیامی نو ، بی داد و فریادهای مرده باد و زنده باد ! پیامی امیدبخش و رو به فردا و آینده  .
این جا است که شرایط حکم میکند کار را به دست خود این مردمی که میدانند چه میخواهند و چه نه ! بدهند و از میان همین مردم کار بدستانی پیدا میکنند که در نهایت با کاردانی و خردمندی خود تمام محاسبات دشمن را نقش بر آب میکنند. از جمله نقش جوان متخصص در امور تبلیغات و کارگردان تولید تیزر های تجارتی و تبلیغی به نام ساوودرا
ساوودرا الزاما نه ایدئولوژی چپ دارد  و نه سیاستمدار به معنی اخص آن است . از جمله انسانهای اجتماعیی است که مخاطبینش را همراه با نیازمندیهایشان خوب میشناسند و هنرشان ، در رساندن پیامشان به مخاطبین خود ، به شکل و شمایل مردمی و درست آن است ، یعنی سپردن کار به دست خود مردم . به همین منظور رهبران جنبش مدیر اجرایی جوان و کار آمدی را برای هدایت کمپین بخش تبلیغات خود استخدام میکنند که در پایان فیلم بیننده میبیند که مفهوم ( کار بدست کاردان دادن ) یعنی چه .
ساوودرا عنصری سیاسی نیست !‌نه چپی است و نه هم راستی و نه هم انقلابی  !  اما یک انسان است با عواطف و علقه های انسانی و وابسته به همسر و فرزندش !! اما در ارتباط با جامعه ! و خو گرفته با منشی آزاد و ملاحظات انسانی . او همراه با تیم همکارانش با تکیه به جامعه شناختی خاصش موفق میشود که برنامه های تبلیغاتیی را طراحی کند که مخاطبین به راحتی میتوانند با آن ارتباط برقرار نمایند و به پیام ( نه به دیکتاتور )  جنبش ، پاسخ موافق بدهند و برای این کار آرم و پرچمی را با طیف رنگین کمان به نشانه موجودیت همه نحله های مختلف کمپین « نه به دیکتاتور » را برای کمپین بر میگزیند و در میان بهت و حیرت فاشیستهایی که فکر میکردند نبض جامعه در دست آنها است و به هر شکلی میتوانند با مردم رفتار نمایند و با ایجاد ترس و بدبینی و خدعه و نیرنگ  از صندوقها  پیروز در بیایند پرچم پیروزی جنبش را به اهتزاز درآورد.
جنبش« نه به دیکتاتور» در پنجم اکتبر ۱۹۸۸ با ۵۵.۹۹٪ نه در مقابل ۴۴.۱ ٪ آری به  پیروز شد و آقای پاتریکیو آیلوین منتخب کمپین «‌نه به دیکتاتور »  در یک انتخابات دیگر در دسامبر ۱۹۸۹ با کسب ۵۵.۱۷ ٪ آرا در مقابل پینوشه به ریاست جمهوری شیلی انتخاب شد .و تاریخ در شیلی ورقی دیگر خورد و دیکتاتوران به زباله دان آن رهسپار شدند.

۱۳۹۶ مهر ۲۴, دوشنبه

به یاد پدر بزرگ !



به یاد پدر بزرگ !

باقر رئیس الساداتی

هنوز که هنوز است نمیتوانم بفهمم که آن روز در مراسم تدفین و به خاکسپاری  پدر بزرگ خانم بریتا چرا این قدر من گریه کردم ، در این که انسان نازک دلی هستم ، اری هستم ! در این که به قول پدرم که همیشه میگفت اشکم سرمشکم !! هست ! خب شاید میشود گفت  !  اما این گریه بی پایان و عجیب برای خودم قابل توجیه نبود آنهم در آن موقعیت میان مردم ساده دل روستایی که به قول سکرتر بخش پناهندگان  در کمون آن روستا خانم بریت تا آن موقع در روستای خودشان خارجیی ندیده بودند آن هم خارجی کله سیاه ! ولی برای حضار جای شگفتی بسیار بود .همه آرام ایستاده بودند عهد و عیال مرحوم ، دوستان و آشنایان دور و نزدیک ، همسایگان و خلاصه همه آرام و متین و گلی در دست ، مراسم را البته با حزن و تأسف نگاه میکردند و قدری متفکر ، ولی جز من که کمتر از یک
kasnas.jpg
سال است که به عنوان پناهنده به این روستا برای زندگی آورده شده بودم ،  کسی گریه نمی کرد . گریه های من اگر چه توأم با سکوت بود و نه عر کشیدن اما همان فلوش و فلوش کردن و تکان خوردن شانه هایم کافی بود که نظر جمع حاضر را معطوف به من بکند تا به قبر رفتن مرحوم پیرمردی که ۹۰ سال در همین روستای بهشت گونه جنوب غربی فنلاند یعنی دراگسفیارد زندگی کرده بود .

راستی  در حالی که فرزندان و اقوام این مرحوم  راحت ایستاده و به ابدیت پیوستن پدرشان را نظاره میکنند ، این مرد کله سیاه در بین جمعیت به شدت بور و چشم آبی  چه کاره است و چه نسبتی با این مرحوم داشته است که این طور گریه میکند ؟ سئوالی که شاید اغلب حضار از خود مینمودند.
این جمع حاضر در این مراسم اما ،  نمی دانستند که درست دو روز قبل در ایران پدر بزرگ مهربان من هم فوت نموده بود ومثل همین روز و همین لحظات اقوامم در مشهد در حال تدفین و به خاکسپاری اویند و جای من به عنوان اولین و محبوب ترین نوه پدربزرگم خالی است .
stock-photo-dragsfjard-finland-september-dragsfjard-cemetery-328864175.jpg
چه احساس غریبی پیدا نموده بودم ،‌باور کنید به عینه پدر بزرگم را میدیدم که با دستهای خودم به خاکش میسپارم ، باور کنید پاک فراموشم شده بود که در کجا هستم و هزاران کیلومتر فاصله را اصلا و ابدا حتی حس هم نمیکردم ، هیاهوی جمعیتی را که در صحن حرم امام رضا جمع شده بودند و با شعار های خود آخرین وداع را با پدر بزرگ مینمودند را انگار در تمام وجودم حس میکردم ودر همان حال و هوای ابراز احساسات در میان آن جمع حاضر در مراسم ، آن چنان اشک میریختم و گریه میکردم که فضای آرام و خفته در سکوت این قبرستان کوچک و زیبای روستایی را تحت تأثیر قرار داده بود . حضار و اقوام مرحوم از دست رفته ، از مرحوم خود  فراموش کرده و من را تسلی میدادند و این که من شرقی تا چه میزان رقیق القب و مهربانم که برای یک فنلاندی مرحوم شده که هیچ شناخت و آشنایی با او نداشته ام مهربانانه به این شدت میگریم و محزونم  .

بعد ها اما در یک میهمانی در منزل خانم بریتا و خانواده مهربانش ، برای او توضیح دادم که جریان از چه قرار بود ! و شگفتا که این بار نوبت بریتا بود که او بگرید و اظهار افسوس و تأسف و نفرت  از ظلم و استبداد حاکم بر کشوری که می بایست مهد تمدن و آزادی و رفاه باشد ، محزون برای انسانهایی که حق حضور در مراسم تدفین عزیزانشان را هم ندارند .برای بریتا و همسر و دو فرزند جوانشان تعریف کردم که پدر بزرگ ، هم در مدت زندان بودنمان سعی نموده بود که کمک کند و هم بعد از بیرون آمدنم از زندان . برای آنها هم تعریف کردم که آخوند ها اموال و خانه و اموال ناچیز مان را به خاطر پناه دادن به مبارزین مجاهد ، مصادره کردند ، و من و همسرم را هم از دانشگاه و مدرسه اخراج نمودند و این پدر بزرگ بود که در دوران سرگردانی و بیکاری ، کمک های مؤثری به من و خانواده ام می نمود  ، شگفت این که او اغلب سعی داشت به من تفهیم کند که اعمال یک مشت آخوند قدرت طلب فاسد ربطی به اسلام و روحانیت ندارد ! او نیک میدانست که من و همسرم از خط مشی سازمانی حمایت میکنیم که روحانیت در حاکمیت ایران را سد راه تکامل و اصلی ترین دشمن ایران و ایرانی و جامعه بشری میدانست. اما با توجه به این که خود در زمره روحانیت بود هرگز نه خمینی را تأیید نمود و نه انتقادی به مبارزه ما با این ضد بشر داشت .   


۱۳۹۶ مهر ۱۲, چهارشنبه

همه پرسی در کردستان !




همه پرسی در کردستان !




همه پرسی در کردستان !

باقر رئیس الساداتی

به کاک جمال همه پرسی در کردستان را تبریک میگویم و او که انتظار آن را از من نداشت با تعجب نگاهی به من میکند و با یک جور محافظه کاری میگوید آخر میدانی آقا باقر کردها جنگ طلب نیستند و اهل جنگ نیستند فقط دچار بد رژیمی در عراق شده اند! . و انگار که من از عراق هیچی نمیدانم……. ادامه داد که این شیعه ها در عراق خیلی کرد ها را اذیت میکنند آقا باقر ، کرد ها مجبور شدند و…... . فورا می فهمم که از موضع محافظه کاری! محض دارد با من صحبت میکند اما دلیلش چیست هنوز نمیدانم ، شاید که فکر میکرد من اصلاح طلب و یا از ناسیونالیست های به قول آنها شونیست فارس هستم و سلطنت خواه و از این که در کردستان عراق همه پرسی شده است نگران کردستان خودمان و یک پارچگی ایران و در عین حال همزمان مشتری او !!، او ضمن حفظ مواضع خود هوای من را هم به عنوان مشتری باید داشته باشد و احتمالا به قول بازاریها ، رم نکنم و برای خرید آتی به بقالی رقیب او نروم . دقیق نمیدانم که خود کاک جمال با کدام یک از نحله های مبارز کرد ایرانی بوده است ! اما گمانم بر این بود که از هواداران یکی از سازمانهای مترقی و مبارز کرد بوده باشد .
کومله ، دمکرات ، مجاهد ، فدایی ، توده ای و واله و شیداهای سلطنت پرست  یا هوادار هر گروه و دسته ای که باشیم به هر حال بر اثر زندگی طولانی در تبعید آنهم در کشورهای دموکراتیک حد اقل های مناسبت های دموکراتیک را از محیط زندگی خود آموخته ایم که مثلا از کسی نپرسیم که شما هوادار چه گروه و حزب و دار و دسته ای هستی ، یا دنبال چه طرز تفکر و دین و آیینی و.... ایمانت چیست ، چقدر پول داری و درآمدت چقدر است و این جور اطلاعات شخصی .
اما آنچه که ما را به هم مربوط میکند مبارزه با دشمن مشترکی است که هر کدام از ما برای این مبارزه روش خاص خود را انتخاب نموده ایم. روشها متفاوت است اما دشمن مشترک . به اضافه این که  خوشبختانه اگر جهانی شدن در این ور دنیا یعنی در غرب معنی و مفهوم برداشتن مرزها و گسترش اقتصاد و صنعت و پیشرفت در عرصه های علم و آموزش و این جور مقولات است ! جهانی شدن اما در قسمت ما یعنی برداشتن مرزها برای گسترش جنگ و خونریزی و تجاوز و ترور و خیانت و جنایت است آنهم به روش های بدیع و نوین و هرچه خشن تر و رذیلانه تر .نقش استعمار هم خب البته همیشه بوده وهست !! ، اما در مورد این برخورد محافظه کارانه کاک جمال قدری میبایست تأنل نمود .
من که خود مصاحبه مسئولان و رهبران مشهور ترین احزاب و سازمانهای مترقی در کردستان با فرناز غازی زاده ( قاضی زاده ) در برنامه اخبار بی بی سی را هم  دیده بودم و حمایت ضمنی آنها از حقوق مسلم مردم کردستان عراق در برنامه همه پرسی شان و تأثیر آن بر مناسبات کردهای ایران و آینده آن  .  بنا بر این موضع این سازمان ها را راجع به این پدیده و همچنین آینده کردستان ایران میدانستم که از قضا من هم خود را با برخی از آن مواضع نزدیک و هم نظر میدیدم .
به کاک جمال میگویم اتفاقا کردهای ایران  و منطقه خاورمیانه از رشید ترین و مبارزترین و آزادیخواه ترین مردم وملل و اقوام هستند . بهایی که کردها برای آزادی و عدالت پرداخته اند اگر بی نظیر نباشد کم نظیر هست ،بالاترین رشد را در آگاهیهای سیاسی و اجتماعی دارند و همیشه در راه اهداف مترقیانه مبارزه برای دموکراسی و آزادی و دفاع از حقوق مدنی خود پیشگام و پیشرو بوده اند و برای تحقق آن همیشه آمادگی پرداخت بهای آن را هم داشته اند و این را تاریخ مبارزات این مردم به خوبی نشان میدهد.این که دشمنان آزادی و حقوق بشر ،همیشه جنگ مسلحانه را به آنها و سایرآزادیخواهان تحمیل نموده گناه و تقصیر کرد ها نیست بلکه این ارتجاع و عوامل استعمار در منطقه بوده اند که آنها را وادار به دست بردن به سلاح برای احقاق حقشان نموده است ، حالا شما چرا رزمندگی و جنگاوری مردمتان را برای  آزادی انکار میکنی.
کاک جمال را در یک حالت بهت می بینم ، او گویی انتظار چنین حرفهایی را از من نداشت و با ناباوری خنده ای کرد و گفت آخر همه فکر میکنند که کردها جنون جنگ کردن و اسلحه بدست گرفتن دارند و کرد را به مثابه یک فرد مسلح روانی تصویر میکنند و مردم از جنگ میترسند.
میگویم چه کسی واقعا از جنگ خوشحال است ، کدام مردمی مجنونی از قتل و آدمکشی و آتش و خون لذت میبرند ، چه کسی از خرابی شهرها و بر باد رفتن زحمات خلقهایی که با زحمت و پول نسلهای گذشته و حال خود آنها را ساخته اند خوشحال میشود ، اما وقتی که کارد به استخوان میرسد ، وقتی دشمن ضد بشری هیچ راهی را جز جنگ برای آزادیخواهان و عدالت طلبان باز نمیگذارد چاره چیست. مگر نمی شنویم که مرتجعین فریاد میزنند که آدمکشی امان در سوریه و عراق برای محافظت خود در داخل مرزهایمان است . مگر نمی بینیم که هر روزه در ملأ عام گروهی دار!! میزنند تا ترس و رعب را در جامعه نهادینه کنند !،مگر نمیبینیم با زندانیان چه میکنند ، مگر دهها هزار جوان و پیر و زن و مرد را به جرم آزادیخواهی دم تیر ندادند ،مگر جنایتی هست که این جانیان مرتکب نشده باشند ، مگر نمیبینیم که همه راههای مسالمت جویانه به بن بست رسیده است و عقب مانده ترین اقشار مردم بیشترین حاکمیت را بر گرده توده مردم دارند ، مگر چاره ای برای یک فرد دموکراسی خواه و متمدن باقی مانده است .واقعیت این است که جنگ هیچ بدیی ندارد بلکه نعمتی است برای حق طلبان و آزادیخواهان.
کاک جمال گل از گلش باز میشود و میگوید راستش آقا باقر من فکر نمیکردم که شما این قدر آزادیخواه باشی!!!؟ (‌من عین جملات کاک جمال را میگویم ) ، واقعیت همین است ، وقتی چاره ای نیست جنگ بهترین راه حل است نباید تسلیم شد جنگ رهایی بخش و آزادیخواهانه عین شرف انسان و انسانیت است و ما کردها البته که تا احقاق حقمان و آزادی و عدالت خواهیم جنگید و کوتاه نخواهیم آمد. کرد های ایران البته برای آزادی میجنگند و هدف جدایی طلبانه ندارند و هرگز هم نداشته اند مگر این که بازهم مجبور شوند و ببینند تنها راه احقاق حقوقشان استقلال باشد وگر نه آنها هرگز به جدایی نمی اندیشند.
میگویم البته که ما همه دست به دست هم میدهیم و جرثومه و امالفساد موجود منطقه را به زباله دان تاریخ رهسپار خواهیم کرد و در دوران پسا آخوند البته که باید بوسیله نمایندگان شورای خلقها با تکیه به تجربه کشور های مترقی و پیشرفته ، سیستم نوینی برای تقسیمات کشوری پی ریزی شود که همه خلقهای ساکن در ایران به حقوق ملی و منطقه ای خود نایل بیایند.وقتی که مردم یک کشور از آزادی و عدالت و قانون تراز انسانی برخوردار نباشند چه فرقی برای آنها دارد که کشورشان یک امپراطوریی باشد که یک برش مرز چین و بر دیگرش مرز اروپا !! ،  . زندگی در یک روستای کوچک اما دموکراتیک و آزاد و قانونمدار و عاری از ستم طبقات هزار بار به آن امپراطوری جهل و جنایت چه از نوع اسلامیش و چه شاهنشاهیش میارزد و تازه مردم دنیا هم به دنبال همچین روستایی راه میافنتد و نه آن امپراطوری جهل و جنایت .برنجمان را میخریم و خدا حافظ با کاک جمال.

۱۳۹۶ مهر ۱۱, سه‌شنبه

زنان در رهبری در نیم قرن اخیر !






زنان در رهبری در نیم قرن اخیر !




باقر رئیس الساداتی
سکان داری رهبری سیاسی خانم آنگلا مرکل در یک دهه از آغاز قرن بیست و یکم در آلمان یک بار دیگر توجهات را به نقش زنان در دنیای سیاست در نیم قرن اخیر یعنی قرن بیستم  جلب میکند و نشان میدهد که در صحنه آزمایشات سیاسی دامنه تأثیر گذاری سیاستهای برخی از این زنان مرزهای ملی خود را نیز درمینوردد و ابعاد جهانی پیدا میکند . از نقش زنان در میان انقلابیون و فیلسوفان و سیاستمداران خرد و ریز که بگذریم ، رهبرانی همچون خانم ایندیرا گاندی ، مادر هند  ( ۱۹۱۷ - ۱۹۸۴ ) ، گلدا مایر ، مادر بزرگ اسرائیل  ( ۱۸۹۸۰- ۱۹۷۸) و مارگارت تاچر، بانوی آهنین  (۱۹۲۵- ۲۰۱۳ ) معروفترین این زنان در نقش رهبری سیاسی کشورشان بودند. این زنان رهبر، دیوار انحصار تأثیر گذاری سیاست را بوسیله مردان سیاسی جهان با قدرت و بعضا تدبیر فرو ریختند و نشان دادند که زنان رهبر نیز در برخی موارد دست کمی از مردان نداشته اند منتهی در ابعادی کوچکتر و خفیف تر .
Indira2.jpgخانم ایندیرا گاندى، ( مادر هند ) ، دختر جواهر لعل نهرو بود ، که مجموعا ۱۵ سال در دو دوره ، از ۱۹۶۶ تا ۱۹۸۴حکومت کرد ، و همان سال ۱۹۸۴بوسیله دو محافظ فرقه گرای سیک خود ترور شد ،او سکان رهبری یکی از بزرگترین و پر مشغله ترین کشورهای جهان یعنی هند را بدست گرفت ، از همان اوایل انتخابش به نخست وزیری هند به عنوان چهارمین نخست وزیر از کنگره ملی، ابزار رهبری داهیانه خود را  بر خرد گرایی و حل مشگلات عظیمی سوار کرد که جامعه آشفته آن موقع هند گرفتار آن بود . او با ارائه دو برنامه ده و بعد ها ۲۰ماده ‏اى اصلاحات معروف خود و تأیید آن توسط کمیته کار حزب ، توانست در عین مخالفتهاى سندیکالیستهاى کنگره، در ژوئیه 1969 چهارده بانک تجارى را ملى اعلام کند. کشاورزی را توسعه دهد ،و چرخ  صنایع را با پیمان مودت ۱۵ ساله ای که در 9 اوت 1971با شوروى آن زمان برقرار نمود شتاب دهد، سطح زندگى مردم روستاها را با اصلاحات ارضی ارتقاء دهد و براى اصلاح وضع شهرنشینان و دهقانان تهى دست نیز با طرح کنترل جمعیت و ثابت نگهداشتن قیمت ارزاق عمومی و ایجاد مشاغل صنعتی بکوشد، اگرچه خانم گاندی بر اثر مقاومت های سفت و سخت مرتجعین زمان خودش نتوانست به همه اهداف مترقی خود برای پیشرفت هند جامه تحقق بپوشاند اما او یعنی ایندیرا، مادر و مظهر آزادى و استقلال سرزمین پهناور هند و مایه شرف و افتخار تاریخ این سرزمین محسوب میشود.
330px-Golda_Meir_03265u.jpgخانم گلدا مایر ، مادر بزرگ اسرائیل ! نیز از جمله اولین زنان نشسته در مقام رهبری در یکی از جنجالی ترین کشورهای منطقه خاورمیانه یعنی اسرائیل ، در این نیمه دوم قرن بیستم بود . او حدود ده سال در مقام وزیر خارجه رهبری دیپلماسی اسرائیل را در زمان جنگهای اعراب و اسرائیل به عهده داشت و بعد از آن هم ا ز سال 1969 تا 1974 چهارمین نخست وزیر اسرائیل بود.
اگر چه سیاست های گُلدا مایر، کمک مؤثری به موجودیت اسرائیل در مقابله با اعراب بود اما توسل او به شیوه های غیر انسانی و خشن و کشتار های بیباکانه و ترور وسیع رهبران اعراب و فلسطینیها ، انتقاد های وسیعی را حتی بوسیله خود اسرائیلیان از او به دنبال داشت و چندی بعد منتقدان وی، او را مسئول خسارت و جنایت های جنگی و کشتار هایی می‌دانستند که وجدان بشری را متأثر مینمود.و بعد ها کمیته مسئول رسیدگی به مسائل جنگی وی را مقصر آوارگی هزاران هزار فلسطینی و کشتار دسته جمعی آنها  دانست.
330px-Margaret_Thatcher.pngخانم مارگارت تاچر سومین رهبر زن در این نیمه دوم قرن بیستم بود اومعروف به بانوی آهنین (Iron Lady)،از تأثیرگذارترین رهبران سیاسی نیمه دوم قرن بیستم و  نخستین نخست وزیر زن تاریخ بریتانیا بود. خانم تاچر از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۰ دو پست رهبری حزب محافظه کار و پست نخست وزیری را همزمان به عهده داشت. سیاست کلی خانم تاچر برای سامان دادن به وضع نامطلوب سیاسی و اقتصادی آن موقع انگلستان بر کاستن از نقش دولت و تقویت بخش خصوصی بنا شده بود. برنامه های او بعد ها به  تاچریسم با محتوی اقتدار و محافظه کاری رادیکال ،  به عنوان تنها راه حل معضلات و مسائل جامعه انگلیس در زمینه ،اقتصاد و سیاست و نظامی و….. معروف شد..تضعیف اتحادیه های کارگری و سرکوب کارگران، خصوصی سازی وسیاست تقویت بازار آزاد ،مخالفت با نوسازی صنایع و رواج مؤسسات و بنگاههای مالی و بورس تجاری که منجر به بیکاریهای گسترده مردمی شد از دست آوردهای سیاسی او بود . مارگارت تاچر معتقد بود :
ٌاعتقادات درست و عمیق را هیچگاه نباید فدای توافق و مصلحت کرد ٌ
" این وظیفه ماست که امور خودمان را خودمان حل و فصل کنیم و به دیگران هم کمک کنیم. زندگی یک مشغله دو طرفه است ."
مارگارت تاچر یک سیاستمدار با اعتقاداتی بسیار محکم بود که چه بد و چه خوب از این اعتقادات کوتاه نمی آمد.

۱۳۹۶ مهر ۴, سه‌شنبه

انتخابات در آلمان !



انتخابات در آلمان !





انتخابات در آلمان !
باقر رئیس الساداتی
انتخابات در آلمان و پیروزی خانم مرکل برای چهارمین بار در این انتخابات یک بار دیگر جایگاه زنان را به مثابه رهبران سیاسی و اجتماعی در جهان امروز برجسته نمود . برای من فارغ از نگاه یک تحلیلگر و مفسر سیاسی که نبوده و نیستم ، پدیده جالب تشخیص درست سمت و سوی حرکت جامعه جهانی از سویی و جامعه آلمان از سوی دیگر از طرف هردو بازیگر صحنه یعنی سیاسیون و مردم آلمان است. مردم در نهایت خانم مرکل را انتخاب کردند اما در کنار آن با روی آوردن به سایر احزاب و سازمانهای درگیر سیاست و بالا کشیدن آنها از محاق و انزوا به عنوان آلترناتیو ، پیام روشن و واضحی به دست اندرکاران سیاست دادند که فراموش نکنند در عالم سیاست مردم همیشه با سیاستمداران پیمان اخوت و برادری ندارند ، دیر بجنبند ، کج و معوج حرکت کنند، هوا برشان دارد و ….. هرگونه تعاریف از این دست باز این مردمند که تعیین کننده خواهند بود و در صحنه .اگر چه خانم مرکل سخت محبوب اقشار مختلف مردم از جوان و پیر و زن و مرد است ، اگر چه سیاستهایش باعث استحکام قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آلمان در یک دهه اخیر بوده است اما اشتباهات احتمالی او نیز از چشم تیزبین مردمش دور نبوده است و بازتاب زبان تیز انتقاد چنین مردمی هم نتایج اخذ شده از صندوق آرا در این کشوری است که دموکراسی در آن نهادینه شده است.   
از آن طرف اما گرفتن این پیام و داشتن گوش شنوا نیز از درسهای این انتخابات است از آن جا که خانم مرکل بلافاصله پس از روشن شدن نتایج انتخابات و افت حیرت آور و تاریخی تقریبا ۱۰ درصدی آراء این حزب بدون هیچگونه لاپوشانی و در کمال شجاعت اعلان نمود که صدای اعتراض مردمش را شنیده است ، و قول میدهد آب رفته را به جوی برگرداند و علنا به برخی اشتباهات در سیاستهایش بدون خجالت اعتراف میکند و از هواداران حزبیش که رنجیده خاطر شده و پشت به او و حزبش نموده بودند دلجویی میکند و وعده بازگشتشان را با اصلاحات خود به آنها میدهد. پیام او به مردمش این است که مشغله ذهنی من و هر سیاستمدار دیگری در آلمان باید!  این باشد  که شهروندان آلمان در کشور خود حس خوبی داشته باشند و احساس رضایت کنند.او در این چهارمین دوره رهبریش میخواهد با تمامی تجربیات خود ، سیاست و مدیریتش را طوری شکل دهد که آلمان از پایه‌های درستی برای آینده خود برخوردار باشد. خانم مرکل و مردم آلمان به وطنشان فکر میکنند و منافع ملی اشان .

یک روز آفتابی !


یک روز آفتابی !





یک روز آفتابی !

باقر رئیس الساداتی

میگم بازم کییتوس * یومالا **جان که ما فنلاند نشینان را حسرت به دل یک روزآفتابی نگذاشتی و باالاخره در این آخرین روزهای تابستانی ، پرتوی از خورشید زیبای خودت را به ما هم نمایاندی. و روح و قلب مارا به گرمای دلنشین یک روز آفتابی تمام عیار شاد نمودی .هدیه گرانبهایی در این شهر بی آفتاب !!. کییییییتوس یومالاجان کییتوس .
نشئه آفتاب کیمیایی ات و محو زیبایی خورشید درخشانت میراندم و میرفتم ، همچین که انگار در بهشت برین ات!! اما حیف که شیطان حسود هرگز از خوشی ما نیاسووووود..... باری طولی نکشید و شد آن چه که شد و شاید مقدر بود !!! صدایی و بعد از آنهم کشیده شدن غیرارادی فرمان به سمت راست ....!! و چند صد متر آن طرف تر هم عدل! قفل شدن فرمان... و صداهای بلند موتور و پت پت و پت و از کار افتادن کل سیستم ...واویلا اینها را دیگر کجای دلم باید بگذارم ! به زحمت کناری میکشم و توقف و خاموش کردن موتوری که سخت به فریاد آمده بود وپریدن تمام عیار فیوزهای نشئگی آفتاب زیبای تو از کلّه مبارک !. پایین آمدم و تمام قد در زیر پرتو لذت بخش آفتاب زیبایت تماسی با آقا جمال مکانیک ! ودریافت لهجه زیبای کردیش که گفت چیزی نیست آقا باقرجان !! پانصد ، ششصدتایی در دینام و بلبرینگهایش گیر کرده عزیزم تکونش نده و تاکسی صدا بزن …...هوم چه... آفتاب … قشنگی واقعا !!! دماغم را محکم گرفتم که نشئگی این همه زیبا بیش از این از سرم نپرد …..و امتداد نگاهم به نقطه ای در تقاطع زمین و آسمان دردورترین قسمت انتهایی بزرگراه تورون ووله !
علامت احتیاط را در پشت آن قرار دادم و زنگی به شرکت اتفاقات جاده ای ! و تقاضای حمل این جنازه به خدمت آقا جمال و گز کردن پیاده در حاشیه اتوبان تورون ووله در زیر آفتاب زیبای تو ...و ... کییییتوس . چه آفتابی ….ششصد یورو ..ناقابل … وه چه آفتاب زیبایی ...و چه روز زیباتری در این نخستین روزهای پاییزی . جمال ترا بازهم عشق است یومالای عزیزم .کیییییتوس !!!
* یومالا : خدا به زبان فنلاندی
** کییتوس : متشکرم

۱۳۹۶ شهریور ۳۱, جمعه

نسل دومی های مهاجر ایرانی در میان دانشمندان در فنلاند .




نسل دومی های مهاجر ایرانی در میان دانشمندان و متخصصین در فنلاند .







باقر رئیس الساداتی



نسل دومی های مهاجر ایرانی در میان دانشمندان در فنلاند .

چهره های موفق در زمینه های علمی و هنری در میان نسل های دوم و سوم مهاجران ایرانی در گوشه و کنار دنیا به خصوص در کشورهای پناهنده پذیری همچون آمریکا و انگلیس ، آلمان و سوئد ، کم نیستند اما حضور و ظهور این چهره ها در فنلاند چیز تازه ای است . درمیان این چهره ها ، هنرمندان و نام آوران ورزشی به راحتی از طریق مدیا خود را به جامعه میزبان معرفی مینمایند اما بخش علم و دانش را به سختی میتوان از لابلای اوراق روزنامه ها و مدیا پیدا نمود. روزنامه هلسینگین سانومات در شماره امروز خود۱۵.۹.۲۰۱۷ http://www.hs.fi/tiede/art-2000005367836.html مطلبی را درمورد ساتلایت و ماهواره کاوشگرعلمیی به نام سوئومی ۱۰۰ که به مناسبت یکصدمین سالگرد استقلال فنلاند ساخته شده و قرار هست که در آینده نزدیک بوسیله موشک از یکی از پایگاههای هوایی در هند به فضا فرستاده شودانتشار داده است ، در این دوکومنت با یکی از مهندسین جوان ایرانی فارغ التحصیل از دانشگاه صنعت و تکنیک ( آلتو) به نام امین مدبریان که در ساخت وپرداخت این ساتلایت یا ماهواره همکاری و مشاورت داشت صحبت کرده است .

”Satelliitti havaitsee Maan magneettikentän ja muokkaa omaa magneettikenttäänsä niin, että kamera osoittaa Maata kohti”, kertoo satelliittia rakentamassa ollut tutkimusassistentti Amin Modabberian.

« امین مدبریان ، یک دستیار تحقیق در ماهواره سوئومی ۱۰۰ می گوید: "ماهواره میدان مغناطیسی زمین را شناسایی می کند و میدان مغناطیسی خود را تغییر می دهد به طوری که دوربین به زمین اشاره می کند." »

در حال حاضر در اغلب نهاد های دانشگاهی و علمی و پزشکی در فنلاند انسان مواجه با چهره های جوان از نسل دوم و سومی های مهاجران ایرانی میشود . چهره هایی که مطمئنا میتوانستند به عنوان سرمایه های انسانی و ملی برای رشد و پیشرفت و تعالی و تکامل درکشور و سرزمین آبا اجدادی خود مؤثر و مفید باشند اما حاکمیت سیاه ارتجاع مذهبی چنین امکان و نعمتی را از ایران دریغ نموده است . با لعن و نفرین بر خمینی عامل حاکمیت سیاه ارتجاع و استبداد بر کشور عزیزمان ایران برای امین مدبریان و سایر جوانان دانشمند ایرانی در فنلاند بهترین ها را آرزومندم .