من ارنستو هستم !
من ارنستو هستم !
من ارنستو هستم !
باقر رئیس الساداتی
۱۹.۱۲.۲۰۱۷
فنلاند .
شرکت در مراسم و میتینگهای مجاهدین همیشه خیرات و برکات و آموزشهایی برای من در بر داشته است
برای همین هم همیشه تا جایی که امکانات و وقت و فرصت ها اجازه بدهد آمادگی
شرکت در این میتینگها و مراسم و راهپیماییها را دارم و از آن استقبال
میکنم.هر بار هم اما چیزهای جالبی برایم پیش میآید که ارزش نقل کردن آن را
برای خانواده ام در برگشت دارد.
بگذریم که این بار کل پروسه شرکت در این تظاهرات را
به لحاظ خاص بودن وضعیت آب و هوایی چه در فنلاند و چه در پاریس و کل اروپا
میتوانم به یک عملیات تمام عیار تشبیه کنم .اما درحاشیه پروسه مزبور مثل
همیشه شوق دیدار و ملاقات همسنگران و همرزمان در قالب مقاومتی که بیشتر از
سه دهه پرخروش و پرتوان پرچم مقاومت را در دستان قدرتمند خود بر افراشته
نگهداشته است انرژی لازم برای تحمل شدائد جوی که هیچ بل ایجاد روحیه ای
مبارز و سلحشور را نیز در انسان بوجود میآورد . این بار در تظاهرات پر
حاشیه پاریس به لحاظ وضعیت جوی بسیار خاص و باد و باران ، در کنار یکی از
دلاوران همیشه حاضر در اغلب تظاهرات و میتینگهای مجاهدین ایستاده بودم .
اسم او را نمیدانستم ولی همیشه از حضورش در میتینگها و تظاهرات کیف میکنم
انرژی میگیرم . گاهی اوقات به نظر من انسانها اینطوریند یعنی خود به خود
بدون این که خود ادعایی داشته باشند وجودشان انرژی بخش است و دیدنشان مفرح .
بدون آشنایی قبلی به او سلام کردم و بلافاصله به او گفتم من یک خاطره از
شما دارم که همیشه برای دیگران تعریف میکنم . برگشت به من نگاه کرد و طبیعی
بود که من را نشناسد اگر چه بارها و بارها با یکدیگر در تظاهرات و
میتینگها بوده ایم . من حتی تا آنوقت صدای او را هم نشنیده بودم اما حالا
در کنار من و نزدیک من ایستاده و من شروع کرده ام با او به صحبت کردن. با
لهجه ای به شدت شمالی میگوید چی بوده است آن خاطره و من با صدایی بلند که
شدت تند باد و باران در حال وزیدن و باریدن را خنثی کند میگویم قضیه
تظاهرات در آمریکا را میگویم یادت هست … و او که به مناسبتهای مختلفی شاید
چندین تظاهرات را در آمریکا بوده است با صدای بلند و به شدت آهنگ دار شمالی
میپرسد که کدام تظاهرات را میگویی . میگویم تظاهرات برای محکوم کردن ورود
احمدی نژاد مموتی عظما به نیویورک …. با کمی فکر کردن میگوید آها.....
مموتی نبود خاتمی بود و گفتم که شاید ! ولی خاطره بر میگردد به تظاهرات
علیه مموتی و آمدنش به نیویورک . گفت من فراموش کردم داستان چی بود. گفتم
جلو هتل محل اقامت این مزدوران خبیث تظاهرات میکردیم و پلیس به تو اخطار
داد که زیاد جلو نروی و تو بر اثر شور و فتور و خشم و غرشی که داشتی
نمیتوانستی خودت را کنترل کنی و بدون توجه به اخطارهای پلیس خشم و غضب خودت
را از وجود این جانیان خبیث بروز میدادی و فریاد میکشیدی تا این که پلیس
ها با خشونت به تو یورش آوردند و تو هم با شهامت بیشتر از خشم و خروشت عقب
نشینی نمیکردی و مقاومت میکردی تا جایی که پلیسها چند نفری ترا به زمین
زدند و دست بسته به ماشین پلیس بردندت . او با شنیدن این داستان ناگهان مثل
این که چراغی در خاطراتش تابانده شود فریادی از شادی کشید و با لهجه شیرین
شمالیش گفت آره به خدا یادم آمد و شروع کرد به تعریف بقیه قضایا در مرکز
پلیس و اتفاقاتی که در آن جا میافتد و مقاومتی که میکند و در نهایت پلیسها
شیفته شخصیت و منشش میشوند و با اقداماتی که مسئولین سازمان دهنده مقاومت
انجام میدهند آزاد میشود و بقیه قضایا. آره او تازه حالا به من میگوید که
اسمش ارنستو است و نه این که خانواده اش این اسم را برایش انتخاب کرده
باشند خیر ! بلکه اسم او غلام ! بوده است ولی زمانه با قرار دادنش در
مسیر مبارزه و مقاومت به او آموزش داده است که چرا نباید اسمش ارنستو باشد
ارنستو چه گوارا نماد مبارزه و مقاومت خلقها در برابر استبداد زمانه ...چرا
غلام ...نه من هرگز غلام نبوده و نیستم من ارنستو هستم می بینی که تیپ و
قیافه ام هم همین را میگوید من عاشق آزادی و مقاومتم و البته که تا جان
دربدن دارم با این ظلم و استبداد حاکم بر میهنم خواهم جنگید یا آنها سر ما
بدار آونگ خواهند کرد یا ما سر آنها را به سنگ خواهیم کوبید .
من ارنستو
هستم !!! .


هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر