جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۷ مهر ۱۵, یکشنبه

راستی فلانی کجاست !!!!



راستی فلانی کجاست !!!!








راستی فلانی کجاست !!!!
می پرسم فلانی چطوره ، مدتیه که دیده نمیشه .
میگه ای بابا مگه نمیدونی رفته ایران ! الان هم هنوز ایرانه !
میگم وا غیر ممکنه !
میگه والله دروغ نمیگم الان ایرانه .‌
میگم بابا همین چند وقت پیش تو تظاهرات جلو سفارت دیدمش مشت گره کرده و جیغ میکشید !
گفت ، آره دیدی که چی جیغهای بنفشی هم میکشید !
میگم خب پس چی جوریه که بازم میره ایران و کسی هم لابد به کارش کاری نداره .
میگه ای بابا تو هم که این قدر ادعای سیاسی بودن میکنی معلومه که حالیت نیست ها !
میپرسم چطور مگه ؟
میگه بابا جان نمیدیدی که جلوتر همه و درست مقابل دوربین سکوریتی سفارت جیغ میکشید !!!
میگم چرا ولی خب که چی عیبش کجاست ؟
واقعا تا حالا هنوز دوزاریت نیفتاده ……...اه
نه باور کن . قبول دارم که دوزاریم کجه !
میگه .. خب یک کم فکر کن .
تظاهرات ...جلو سفارت ….جلو کامرای سفارت ...عمدا خود نشون دادن …. ن…..
نه ….نه ….. نگو باور نمیکنم ….نمیخوام بشنوم یعنی ….!!!
آره آره ،‌‌‌ بخدا ...باور کن ...عین واقعیته ….. من بهت میگم ...باورکن ….
یعنی میخوای بگی با جلو دوربین رفتن حضور خودشو به داخل سفارتیها نشون میده .
د ...اره دیگه تازه فهمیدی … بابا تو مگه نشنیدی هر عاشورا و تاسوعا و اربعین و این جور وختا اینا هستن که توی سفارت و مسجد رژیم پلو پخش میکنن ، برو از همه ایرانیایی که به سفارت رفته بودن برای رای دادن بپرس ! همه اونو سرصندوق رای دیده بودن که کار میکنه و تعرفه ها را جا بجا میکنه ……. ها … مگه نشنیدی
با کلافگی و لکنت میگم، اون که چرا شنیده بودم ولی فک میکردم با بالا گرفتن جنبش در داخل و قیام مردم و کارگرا و دانشجویا و همه ، شاید تحت تآثیر قرار گرفته و اومده اینور ….
نه بابا فلانی تو هم خیلی ساده ای ها یک چیزی بت بگم کله ات دود بکشه
ها ...چی !!!!!!؟؟؟؟
به من میگفت که فلانی با این وضعیت دلار و یورو الان تو ایران جون میده از این جا یورو ببری و توی ایران خانه بخری . میگفت من که این جا شاغلم میخواهم بروم از بانک وام بگیرم و بروم ایران خانه بخرم و الان یک ماهه که رفته یعنی همون موقعها که دلار به اوج بود ها ……!!!
نه نه نگو نگو……..نگو که واقعا کله ام دود کشید .
حالا میفهمم که این هاشم خواستار معلم زندانی در ایران ، بیخود نمیگفت که توی زندان زیر بازجویی ، بازجو به من گفت که چرا سلطنت طلب نمی شوی .بیا برو با رضا پهلوی کار کن اگر خواستی آدرس و تلفنش را هم برایت میگیریم و از همین جا میتوانی به او وصل بشی و همین الان با رضا پهلوی میتوانی از همین جا تماس بگیری ……… پس اینا واقعا کبریت بی خطرن برای رژیم .
میگه حالا همشون که نه !! ولی این هفت خط ها میدونن کجا برن که گربه شاخشون نزنه !!!
ها بابا بخصوص این ها که با همون رضا پهلوی هم ده رو و ده رنگن فکرشو بکن !!! توی این موقعیت بدو بدو رفته که خونه بخره . بیچاره مردم ایران که اینا اپوزیسیونشن.
وای وای وای . چی بگم والله کاش نگفته بودی خیلی ناراحت شدم والله . .

۱۳۹۷ مهر ۱۳, جمعه

دوملیتی ها !





!! دو ملیتی ها

دو پاسپورتیها  !!


برای یک اقدام مالی به یکی از شعب  بانک ( نورد آ ) در شهر اسپو در فنلاند ، که نزدیک بیست سال است در آن  حساب جاری دارم مراجعه کردم . در حین نوشتن فرم اطلاعات پرداخت مواجه بامشکلی شدم که رفع آن از عهده خودم  برنمیامد ، مجبور شدم از کارمندی که متصدی انجام این بخش بود کمک بخواهم ، به او مراجعه کردم و برای رفع مشکل پیش آمده از او تقاضای کمک نمودم ،‌ بر خلاف همیشه این بار کارمند متصدی این امر، با اخم های گره کرده  و وضعیتی بسیار جدی در مقابل من قرار گرفت و پس از شنیدن مطلب من در مورد آن مشکل ، به جای راهنمایی و رفع و فتق موردی که پیش امده بود ، شروع کرد به یک بازجویی مفصل از من کردن ! و چرا و چند بار و برای چه کس و کسانی ….. مورد معامله و…کی امدی و از کجا امدی و د بیا . کلی سوال دیگر . ابتدا طبق معمول با ادب و احترام پاسخ سوال هایش رادادم و  همزمان متوجه بودم که سوء ظن و بدگمانی وجود ندارد ، بلکه تآثیر جریانات اخیر از جمله تحریم اقتصادی ایران و تمرکز بانکهای اروپایی بر جریانات پولی رایج در میان ایرانیان خارج از ایران است ، بنا بر این نه تنها جای نگرانیی نیست بلکه جای خوشحالی هم. از نظر من بود. که بدینوسیله هرچه بیشتر گلوی اقتصادی رژیم استبدادی حاکم بر وطن فشرده شود و عناصر هوادار این رژیم از میان اطلاعاتیها و آقازاده ها وتجار وابسطه رژیم و همچنین برخی  دانشجویانی که فارغ از آن چه که به روزگار مردم وطنشان امده دراین جا به داد و ستد یورو و دلار و مسايل صنفی اشان مشغولند* ؛ و ککشان هم برای مردمی که از رنج و زحمت و مالیات خود ، امکان درس خواندن را برای آنها تامین کردند نمیگزد و برای دور زدن تحریم ها هم به کمک قاتلان و مستبدین میروند و با فرستادن پول ، چوبی ، اگر چه نازک ولی در عین حال ! در زیر بغل آخوند ها میگذارند را ، تحت کنترل درمیاورند .
با صبوری به سوالاتش پاسخ دادم ، اما احساسی در درونم میگفت که نوع سوال کردن این خانم کارمند، انطباقی با یک برخورد اداری و یا ضوابطه رایج محترمانه و عادی ندارد بلکه همراه با یک نوع خشونت است که حد اقل برای من بی سابقه بود!
طاقت نیاوردم و به روش خودش اخمهایم را درهم کردم و از او پرسیدم که آیا روز بدی را داشته ؟‌‌ نگاهی متعجبانه به من کرد و پاسخ داد نه ، پرسیدم که از من عصبانی هستی ، دوباره نگاهی کرد و با تعجب گفت نه ! گفتم پس چرا با درشتی و عصبانیت با من صحبت میکنی و در این بیست سالی که مشتری این بانک بوده ام ندیدم که کارمندی به این گونه با مشتریی مثل من صحبت بکند . انتظار چنین عکس العملی از من نداشت و با دست پاچگی  در جای خودش جا بجا شد و سینه اش را صاف کرد و کمی لبهایش را به کمک زبانش خیس کرد و گفت نه من اگر اخمهایم در هم هست به خاطر اینست که دارم فکر میکنم . و در همین ضمن در ادامه از من پرسید که ایا دوملیتی هستم و پاسپورت ایرانی هم دارم . من با همان جدیت گفتم که خیر من رسمیت و مقبولیتی برای دولت تروریست و حامی تروریستها در کشورم ایران قایل نیستم و برای همین هم به فنلاند پناهنده شده ام و هرگز از انها تقاضای پاسپورت هم نکرده و نمیکنم و فعلا  تا حاکمیت نحس آن ها من فقط فنلاندی هستم .
ناگهان اخمهایش باز شد و گفت متاسفم من اول باید این سوال را میکردم .اگر اول میدانستم که شما دو ملیتی نیستید لازم نبود که این سوالات را بکنم .

من در همین صفحه فیس بوک به اصطلاح دانشجویان ایرانی در فنلاند ، که بهتر است صفحه صرافی برخی از دانشجویان نامگذاری شود از برخورد های توآم با عصبانیت کارمندان این بانک خوانده بودم و برای این خانم کارمند هم تعریف کردم که بخشی  از ایرانیان مقیم در فنلاند از بانک شما و نوع برخوردتان شاکی هستند !! شما ممکن است دستور عملی داشته باشید ،مبنی بر کنترل داد و ستد بانکی ایرانیان ، اما ایرانیان ضامن مشکلاتی که رژیم آخوندهای حاکم بر ایران که حامی اصلی تروریسم در اقصی نقاط جهان هستند ،  نیستند .اما او گفت که ایرانیان دو ملیتی که دارای دو پاسپورت ایرانی و فنلاندی هستند با ارسال پولهای غیر قانونی به ایران باعث مشکلات فراوانی در سیستم بانکی ما شده اند ، برای همین اداره امنیتی بانک ما در این مورد حساس شده است و به ما دستور داده اند که بر جریان پولی این گونه مشتریها دقت بیشتری داشته باشیم . او وقتی که مطمين شد که من شیاد دو  پاسپورتی و یا پناهنده سیاسی ( البته آخوندها !!!! ) نیستم ، کارم را به زودی راه انداخت و با احترام تا دم در هم به دنبالم امد و خوش امد هم. البته گفت .

۱۳۹۶ بهمن ۸, یکشنبه

ماهی بادبادکی



ماهی بادبادکی







ا
ماهی بادبادکی !
ماهی باذد اتدکیندر باب برخی پیام دهندگان و پیام آورندگان دوران به خطر افتادن عظمی :
(ماهی بادی) برای فرار از دست ( توده ها ) می‌تواند به شکل یک بادکنک باد شود. این ماهی‌ها می‌توانند شکم خود را با مقدار زیادی از یک نوع آب و مخ خود را از یک نوع هوا پر کنند و خودشان را چندین برابر اندازه عادی و واقعیی که هستند باد کرده و گنده جلوه کنند.
برخی از این گونه‌ جانوران برای دفاع از مخیلات خود بر روی پوست خود خارهای سمی دارند، و به‌طوربالقوه برای انسانها نیز اگر چه هر چقدر بیرگ هم باشند باز کشنده است !!، به همین خاطر هم ، انسانهای عاقل و رگ و ریشه دار، از نزدیک شدن به چنین جانوران بادکی ولی خوش خط و خال پرهیز میکنند. پادزهر سموم این جانوران پیام دهنده بادکی ، مقاومت بیشتر! ، مبارزه جانانه تر! ، و حضور فعال تر! در همه عرصه های میدان رزم است و بس .

۱۳۹۶ دی ۲۸, پنجشنبه

تظاهرات و اعتراضات ایرانیان




 تظاهرات و اعتراضات ایرانیان




 تظاهرات و اعتراضات ایرانیان !

در ادامه تظاهرات و اعتراضات ایرانیان ۲۰ نفر کشته شدند .
در همه شهر ها و استانهای کشور برای پنجمین روزمردم در خیابانها هستند.
مردم تاکتیک شبانه را انتخاب نموده اند و در طول شبها به خیابانها میآیند . بر اثر گزارش رسانه های ایران تنها دیشب یعنی پنجمین روز تظاهرات ۲۰ نفر کشته شده اند .


Iranin mielenosoituksissa kuollut jo ainakin 20 ihmistä – Trumpin twiitti tyrmättiin: ”Hän voisi keskittyä oman maansa ongelmiin”

Maanantain ja tiistain välisenä yönä mielenosoituksissa kuoli yhdeksän ihmistä. Valtiovalta vastaa pidätyksin.

۱۳۹۶ دی ۵, سه‌شنبه

روشنفکران



روشنفکران !









روشنفکران
باقر رئیس الساداتی
۲۷.۱۲.۲۰۱۷
فنلاند
خانم مینا اسدی در سخنرانی خود میگوید که امروزه در جوامع انسانی انتظار از روشنفکران ، این بوده و هست که 
همیشه در جلو مردم حرکت کنند و راهنمای توده های مردم باشند برای ایجاد اتحاد و صیقل دادن انگیزه های انسانی
مردم برای مبارزه در راه آزادی و عدالت اجتماعی . او در این باب مثالهایی از ادوار مختلف تاریخی جوامع اروپایی 
میآورد ودر ادامه میگوید اما روشنفکران ما نه تنها به این وظیفه مهم خود عمل نمیکنند ، که خود نیز مانع اتحاد و
حرکت و جنبش مردم میشوند . او با ردیف کردن مثالهایی از نقش بازدارنده این قبیل روشنفکران تفرقه افکن و موفقیتهای
وزارت اطلاعات آخوندها در بازی گرفتن آنها در سرکوب داخلی از یک سو . و از سوی دیگر بهره مند شدن از لابی گری 
های آنها در نزد غربیان و رونق دادن به خط مماشات این دولتها با استبداد دینی اشان ، میگوید که در واقع رژیم آخوند ها
توانسته است به خوبی این قبیل روشنفکران را به شیوه های مختلف با تطمیع و تهدید به خدمت خود در آورد و از آنها راهبندی برای
ترمز شتاب حرکتهای آزادیخواهانه و عدالت طلبانه اجتماعی استفاده کند . او در ادامه میگوید که هم شما روشنفکران
باجو سازی های خود مانع از آن شدید که حتی آدمی همچون من علیرغم عشق وافرم به هنر خانم مرضیه وعلاقمندی بسیارم 
به این بانوی هنرمند وطنم،  خودم را از دیدن کنسرت او فقط به فقط به خاطر هواداریش از مجاهدین محروم کنم و برای
دیدن کنسرت او به سالن اپرای پاریس نروم ..چرا ! ؟ زیرا که شما روشنفکران و چپها او را حامی مجاهدین و سیاستهای
مجاهدین معرفی میکردید و مجاهدین را هم متهم به سکت و فرقه .......
من فکر میکنم که یکی از مخاطبین خانم اسدی به عنوان یک روشنفکر چپ باید خود ایشان باشند !
خب اگر قرار باشد روشنفکران در جلو مردم باشند و جوسازیها و توطئه های دشمنان مردم را نقش بر آب کنند چطور است
که خود ایشان تحت جو سازی دیگران قرار گرفته و وظیفه ای را که خود برای روشنفکران دیکته میکنند درمورد خود 
به فراموشی میسپارند . مگر قرار نیست که روشنفکر دنباله رو نباشند و در جلو و خط شکن و تابو شکن باشند .
پس این تئوری درست خود را با محروم کردن خود از کنسرت خانم مرضیه در درجه اول خودشان نقض میکنند.
مگر غیر از این بود که با رفتن به کنسرت هم خود با فضای خوب و انگیزاننده این کنسرت هماهنگ میشدند و هم
به مقوله اتحاد و اتفاق زمینه عملی و اجرایی میدادند . با عث تشویق دیگران به اتحاد و باهم بودن در برابر استبداد
با حفظ پرستیژهای اعتقادی و سیاسی خود .
درادامه میگوید تعدادی  ( با پوزش از خوانندگان محترم ) جاکش های سیاسی جلو افتاده اند و در این چهل سال حاکمیت
مرتجعین این چاقوکشان و الوات چاله میدانی تسبیح بدست و گردن کلفت را در خم رنگرزی انقلابی و اصلاح طلبی و
اصول گرایی و قس علیهذا  … رنگ میکنند و مردم را دچار توهم و سردرگمی مینمایند .
خب البته که با سرقت انقلاب مردم ایران در سال ۵۷ بوسیله آخوندهای دجال ، حاکمیت دجالانه فرهنگ دجالیت خود را
نیز اعمال نمود و در اثر آن همه چیز وارونه شد حتی واژه های سیاسی ، بله این درست است در چنین حاکمیتی نه اصول
معنی دارد و نه اصلاح و نه انقلاب و نه رفورم ....همه چی بر عکس .. حال باید دید که این جاکشهای سیاسی به قول این
سرکار بانو، ابزار کاری جاکشی اشان چه بوده است که توانسته اند زیر پای جنبش مردم ایران پوست خربزه بیندازند.
این جاکشهای سیاسی کسانی جز چپهای با برند های گوناگون اصلاح طلبان به اصطلاح چپ حکومتی، ملی مذهبی های
نه ملی و نه مذهبی و جاکشکهای تولیدی جاکشهای برند چپ میباشند و بس !!! که در این چهل سال اخیر بیشترین خاک
را در چشم مردم ایران پاشیده اند و اصلی ترین نیروی محرکه جنبش آزادیخواهی و عدالتخواهی را که جوانان باشند
زمینگیر نموده اند.
برای این که فقط یک نمونه از کار این جاکشهای سیاسی را که پر بی ربط هم به مثال خود خانم اسدی نیست در این جا
بیاورم بر میگردم به همین موضوع کنسرت خانم مرضیه که حسرت شرکت در آن به خاطر جوسازیهای روشنفکرانه
خارجه نشینان به دل خانم اسدی مانده است . هنوز چندی از کنسرتهای فوق موفق خانم مرضیه نگذشته بود که رژیم ،
 بانو دلکش ،هنرمند دهه های سی و چهل را که پیر و فرتوت شده بود به رقابت با خانم مرضیه و خنثی کردن کنسرت های 
مقاومت ایران ، راهی آمریکا و اروپا میکند و دستش را در دست بخشهایی از جاکشان راست سلطنت پرست  و چپ چپول میگذارد و آنها با برگزاری چند کنسرت برای او در آمریکا میروند که اثر
عظیم کنسرت های مقاومت برای خانم مرضیه را در جهت اقبال مردم به مقاومت خنثی کنند.
به هر دلیل این کنسرتها در آمریکا مورد استقبال هموطنان قرار نمیگیرد تا جایی که تور اروپایی آن را برای بیشتر
نشدن فضاحت و آبروریزی سیاسی برگذار نمیکنند. اما در همان ایام باید پیک جاکشان را میخواندی و تیترها
و داستانها و خاطره نویسیها و مقایسه هایی که بین این دوبانوی محترم و سالخورده هنرمند وطن به قلم تحریر درآورده
بودند را می دیدی . چه تحلیلهای آبکی طبقاتی از شخصیت و زندگی این دوبانوی هنرمند که مثلا دلکش خواننده مردم در کافه
و کاباره بوده و هوادارنش هم توده های مردم و توده ای ها....... و مرضیه خواننده برای از ما بهتران و مذهبی و چه و
چه و هوادارانش پولداران و لابد مجاهد ها .
چاکشکها هم که ساخته و پرداخته مشترک دستگاه اطلاعات رژیم و چپول های عاشق روس بودند و هستند نیز به همین منوال
آن چه که در کشکول خباثت و دنائت و رذالت خود داشتند به سر و روی این بانوی هنرمند به خاطر هواداریش از مجاهدین
نثار نمودند.

حالا مسئله این است که آیا به گفته های خود ایمان و اعتقاد داریم یا خیر،  و تریبونها را به همان راه و رسم روشنفکری
اشغال میکنیم و حرفی میزنیم بدون پذیرش هیچگونه مسئولیتی. اگر این حرفها مسئولیت و ارزشی دارد مردم باید اثر و
نتیجه آنرا در عمل مشخص ببینند وگرنه طشت رسوائی این گونه چپول بازیها مدتها است که ازبام فرو افتاده است.    

۱۳۹۶ آذر ۲۸, سه‌شنبه

خاطرات یلدایی ۲ !




خاطرات یلدایی ۲ !





خاطرات یلدایی ۲ !


حاج اسمعیل در امیرنشینهای مختلف حاشیه خلیج فارس عمری را سپری نموده است ، کار کرده است و زحمت کشیده است ، تجارت و داد و ستد نموده تا این که حالا بعد از دهها سال زحمت کشی توانسته است مال و منالی سرهم کند و یک زندگی طراز خلیجی برای خودش بسازد . حاج اسمعیل کار زیادی نکرده است جز فراهم کردن چهار خانه و هرکدام با چیزی نزدیک به هفتصد متر زیربنا !! دو خانه برای دو همسرش و دو خانه برای دو عسل پسرش . دخترانش را هم که شکر خدا مسئولیتی در قبالشان ندارد و به خانه شوهر فرستاده است و کاری به کارشان ندارد ، یک دوجین شرکتهای اسمی یعنی شرکتهایی که مال دیگران است و امتیاز اسمی اش در قبال درصدی از درآمد به اسم حاج اسمعیل  .( در امارات هیچ خارجیی حق تأسیس شرکت به نام خود ندارد مگر در چارچوبه مناطق آزاد .بنا بر این تجار خارجی شرکتها را به نام مواطنین یا شهروندان اماراتی در قبال پرداخت درصدی از سود شرکتها به آنها به ثبت میرسانند.به همین خاطر بسیارند اماراتی هایی که از قبل این شرکتها درآمدهای هنگفت بدون زحمت دارند . )   آن طور که ما شنیدیم و بعدا هم دیدیم همسر دوم حاج اسمعیل از اهالی شیراز است  و این اواخر یعنی بیست ، بیست و پنج سالی پیش به عنوان هووو به سر همسر اول حاج اسمعیل نازل و آوار شده است . حال ما اصولا کاری به کار این حرفها نداریم  و دماغمان را در زندگی مردم دراز نمی کنیم ، اما همّ و غمّ مان شامی است که از طرف همسر اول حاج اسمعیل که بانویی از اهالی خلیج است دعوت شده ایم تا در یک فضای گرم و گیرای خلیجی به اتفاق سایر اعضای خانواده حاجی صرف کنیم و علاوه بر آن به کنجکاوی خودمان هم در مورد چگونگی زندگی یک خلیجی اورژینال و اصل پاسخی درخور داده باشیم .باری......
حالا این که خانه حاجی در امیرنشینی غیر از دوبی هست و باید چیزی حدود یک ساعت با کم و زیادش رانندگی کنیم ، این مورد هم مزید میشود بر جالب تر شدن سفرمان و پرهم ناراضی نیستیم ، داستان اما از آن جا شروع میشود که ما به جای رفتن به خانه عصمت بانو همسر بزرگ حاجی اسمعیل که بعد ها شنیدیم فارسی را هم نمیداند و عربی صحبت میکند به فاصله یک دالان اشتباها به خانه ایران بانو ، خانم دوم و ایضاً سوگلی حاجی وارد میشویم .
ایران بانو لاکن که انتظار چنین میهمانانی را نداشت  و موضوع دعوت ما و آمدن ما به خانه همسر اول در کشاکشها و مبارزات روزمره بین هووها مخفی و سری نگهداشته شده بود ، ناگهان با ورود اشتباهی ما به دروازه خانه اش و فرو افتادن پرده اسرار همسر اول ، آنچنان شگفت زده و خوشحال میشود و آن چنان به سرعت آغوش مهرش را بروی ما میگشاید که من در همه عمرم کمتر دیده بودم .طرفه این که ایران خانم فارسی را به راحتی با لهجه زیبای شیرازی با ما تعارف و تکلف مینمود و بسیار خوشحال ، زیرا که بعد ها در درازی همین شب زیبا و گرم برای ماتعریف نمود که مدتهای مدیدی هم هست که از هم صحبت شدن با هموطنانش نیز، دچار محرومیت بوده است و سخت دلتنگ است ،
اوقدم ما را سخت گرامی میداشت که انگار فرشتگانی از عالم غیب به او وارد شده باشند آن چنان گرم و صمیمی ما را میپذیرد و به داخل میبرد که ما فراموش میکنیم که اساسا این بانو لکن آن بانوی دعوت کننده نیست و آن بانوی دعوت کننده همچنان در خماری ورود میهمانانش که ما باشیم به انتظار ما نشسته است .واویلا !!
همگان میدانند که در رسم و رسوم عربها و خلیجی ها مهمان یعنی چه و تا چه اندازه این مقوله ، مقوله ای حساس و به غایت دقیق است . حالا ما غافل از همه این داستان ها درخانه بزرگ  و بزرگ و بزرگ حاج اسماعیل که هرچه از بزرگی آن بگویم کم است نشسته و با ایران بانو آن چنان فضای گرم و گیرای مخلوط جنوبی و خراسانی راه انداخته ایم که پاک غافل شده ایم از نگرانی های حاج اسمعیل .
فقط حاجی است که میداند چه فاجعه ای بوقوع پیوسته است و این هم اوست که باید بهای آن را نیز بپردازد ، خدا عاقبتمان را به خیر کند . عصمت بانو غذا تهیه کرده بود ، خانه آراسته بود ، و تنها پسر و دخترانش را صدا کرده بود !!و در هیجان ورود میهمانانی خارجه نشین ..... شاید جملاتی را هم به فارسی تکرار کرده بود ...و در رؤیاهایش چه پزها و چه درسهایی از پیچیدگیهای عالم هوو داری  به هوو خواهد داد ..... !!؟  اما حالا مهمان !  تو بخوان توپ !! درست بغل گوشش در میدان حریف است .
رفت و آمد های مشکوک پسران و حاج اسمعیل و سر و صدا هایی به زبان عربی از نقاطی نه چندان دوردست ها حکایت از شروع داستانهایی میداد که داستان سرایش کسی نبود جز بانو عصمت خانم همسر جلیله حاج اسمعیل .لکن چشمتان روز بد نبیند ........تو بخوان حدیث مفصل از این مجمل.
بگذریم و وارد حریم خصوصی مردم نشویم . باری بعد از پایان ماجرا هایی که تعریف کردنشان چنگی به دل نمیزند و حاصلی جز ملالت وغصه ندارد ،   ایران خانم برای ما تعریف کرد که در شیراز معلمی میکرده است تا این که به قول او دست غدار روزگار او را بیکار میکند و حامیان خانوادگی خود را نیز از دست میدهد و درنهایت چرخ زمانه او را در سر راه حاج اسمعیل قرار میدهد و اکنون بیش از ۳۰ سال است که در نا کجا آبادهای خلیج روزگار میگذراند ، روزگار را ببین که حاجی به خاطر پسرزا نبودن همسرش با ایران خانم وصلت میکند و او برای حاجی پسری به دنیا میآورد کاکل زری و شگفتا که به فاصله چند ماهی بعد همسر اول نیز پسری سر هفت دختردندون مروارید ، تقدیم حاجی میکند و حالا آب بیار و حوض پر کن ! . اما چه غم اگر حاجی ، حاجی است میداند که شتر ها را کجا بخواباند وختم غائله را نیز چگونه به خیر بگرداند .
این حاجی و همه دیگر حاجی های خلیجی  ومسلم در همه پهنه کشورهای مسلم ،  اصولا در غیبت حد اقل قوانین حامی حقوق زنان در آن سر زمین ها ، دست بازی برای اجرای بسیاری از منویات وتمایلات مردسالارانه خود دارند .تازه این حاجی از نوع انسانهایی است که رشته های معرفت انسان بودن را در خود تمام عیار قلع قمع ننموده است و در چارچوب وفاداری به باورهای خود حقوق همسران را ملاخور نمیکند.به همین دلیل !  زمین وسیعی را به قیمت بسیار ناچیز از دولت دریافت میکند و در چهار گوشه آن چهار قصر مانند ! درست میکند دو برای دو همسر و دو برای دو پسر کاکل بسر و نه هیچی برای دختران ، زیرا که سهم آنان را درغالب جهیزیه پیش پرداخت نموده و بقیه اش هم جیب شوهرانشان و مهریه !!!!  .
در وسط زمین استخری و باغچه هایی در اطراف و نهایتا مجموعه ای پارک گونه . خانه ها تماما از سنگ مرمرناب ، دیزاین و نما منطبق با زیباترین ها در کشورهای مدرن ولی درعین حال با حال و هوای قصر های علی بابایی !! و چهل دزد بغدادی ، حتی رنگ دیوارها از نوع رنگ بازتاب دهنده نور روز در شب اما به سیاق عربی  ! همان چیزی که براستی خود حاجی چیزی از آن نمیداند !! .... واو ....!!! چه خانه هایی ...در وسط بر و بیابان .  در گوشه ای از محوطه پارک گونه قصرها ،  انبار گونه هایی هم برای بسر بردن  موجوداتی به نام خدمت کاران از زن و از مرد ، مردان و زنان بیچاره بی هویتی،( کارگران خارجی در کشورهای خلیج بی هویت هستند زیرا که شرکتهای کارفرما پاسپورت و مدارک حاوی هویت آنها را ضبط میکنند که آنها با تمام وجود و نیاز و به خاطر ترس از اخراج اوامرکارفرما را با حد اکثر توان انجام دهند. هرگونه تخطی از اجرای اوامر صاحب و کارفرما باعث انفصال از کار و زندان و خروج بدون هیچگونه حق و حقوق از امارات خواهد شد  ) از بنگلادش و آسیای جنوبی وآفریقا و قس علی هذا .
حاج اسماعیل اما با خوشحالی و شعف زیاد همه سمب و سوراخهای خانه های زیبایش را با غروری مثال زدنی به ما نشان میدهد و ما به ایران بانو  خانه زیبایش را تبریک میگوییم ولی او با افسوس میگوید که چه تبریکی کاکو! من به جز از همین اتاق دم دری از هیچ کدام دیگر نمیتوانم استفاده کنم کاکو !. نگاه کن به پاهایم که راست نمیشوند و دردشان جانی برایم نگذاشته است حتی یکی از این پله های زیبای مرمری را نمیتوانم بالا بروم و روی زمین میخزم. این خانه به چه کار من میآید کاکوجان . اما خب خوب است برای عسل پسرم و عروسی که او بزودی به خانه خواهد آورد شکر خدا ناشکری نمیکنم کاکو .
پاسی از شب گرم و زیبای خلیجی گذشته است که حاج اسمعیل مهربان و عیالات گل و عسل پسرها و دندون مروارید دخترهایش که ابدا خود را به ما نشان هم ندادند را به خدا میسپاریم و بر میگردیم با انبانی از خاطره مهمان نوازی بی حد و حصر این مردم زیبا به هر حال !.

شعائر در میان مجاهدین !




شعائر در میان مجاهدین خلق !







شعائر در میان مجاهدین خلق !

باقر رئیس الساداتی 
۱۹.۱۲.۲۰۱۷
فنلاند
با آقای (ه )‌بارها و بارها سر موضوعات مختلف سیاسی بحث و مجادله کرده بودیم و همیشه هم در نهایت در مورد مبارزه با ظلم و استبداد با کمی تفاوت در روشهای این مبارزه به نقاط مشترکی میرسیدیم .او انتقاد های خود را به شیوه های مبارزه مجاهدین در برابر استبداد و بیعدالتی آخوند ها در ایران داشت و دارد و من هم استدلالهای خود را برای درستی این مبارزه و  حق بودن آن داشته و دارم .اما در نهایت هر دوی ما به این که در شرایط موجود و در عالم واقعی  مجاهدین تنها نیروی سازمان یافته سیاسی حاضر در صحنه مبارزه هستند اتفاق نظر پیدا میکنیم و هر بار هم اگرچه مباحثه به خیر و خوشی پایان پیدا میکند اما در ملاقات بعدی که معمولا خیلی هم دیر اتفاق میافتد باز میبینم که احمد پوده .....همان که بوده !!!!! روز از نو و روزی از نو و سئوالات ومجادلات جدید  .
این بار اما بحثی را که دوست عزیزم آقای ه که خود از پیروان اهل سنت است مطرح میکرد بحث قدیمی مجاهدین بود و مسلمان بودنشان . از نظر او اسلام مجاهدین در واقع وسیله ای هست برای رساندن آنها به اهداف سیاسیشان  و نه یک اعتقاد اصیل وعمیق به اسلام محمدی. بگذریم که نگاه آقای ه به اسلام اصیل و عمیق محمدی چه جور نگاهی است که در نهایت از دید سید قطب و حسن البنا میگذرد ( آن چه که هم اکنون خامنه ای پرچمدار آن است ) اما خب نظری است دیگر و پاسخی درخور لازم . 
از آقای ه علت چنین برداشتی از اسلام مجاهدین را که پرسیدم او به جای ارائه سند و مدرکی علمی و عملی قابل قبول عدم الزام مجاهدین را به شعائر به عنوان دلیل بر روی میز گذاشت . و در مقابل سئوال من مبنی بر این که آیا او خود در میان مجاهدین بوده و عدم الزام مجاهدین به شعائر را دیده است یا خیر او اشاره به دوستانش میکند که علیرغم مجاهد بودن الزامی به شعائر ندارند و نام چند هوادار مجاهدین را به وسط میآورد . او میگوید که فلانی و فلانی در مدتی که میهمان من بودند نماز نمیخواندند و الزامی هم به رعایت برخی شعائر دیگر اسلامی نداشتند. 
تازه من متوجه شدم که دوست عزیزم اساسا در اطلاعات سیاسی خود در مورد مقوله احزاب و سازمانهای سیاسی دچار کم اطلاعی است و تفاوت هوادار یک حزب و سازمان سیاسی را با یک کادر و عضو آن نمیداند .
 وقتی که برای او از مانیفستی که رهبری مجاهدین خلق برای مجاهد خلق بودن مینویسد و صادر میکند و مسلمان بودن و الزام عملی به شعائر اسلام را در ظاهر و باطن اولین گام و شرط لازم برای ورود به جرگه جهاد از نوع مجاهد خلق بودن بر میشمارد دیگر جایی برای یک مجاهد خلق نمیماند که الزام عملی به شعائر ایدئولوژی اسلام نداشته باشد . 
اما نباید فراموش کرد که البته این الزام شامل هیچکس دیگری که میخواهند مبارزه کنند و در جریان مبارزه از آرمانهای آزادی خواهانه  و عدالت طلبانه و نفی استثمار مجاهدین خلق حمایت کنند نمیشود. هواداری از خط مشی سیاسی یک حزب و سازمان یک چیز است و عضویت و کادر بودن در آن سازمان چیز دیگری .
در ادامه گوشه ای از خاطرات خودم در عراق را بازگو کردم که وقتی که در عراق در کسوت یک هوادار مجاهدین خلق در لباس رزمنده ارتش آزادیبخش ملی ایران به محوریت مجاهدین خلق ایران قرار داشتم همسنگرانی از میان هموطنان معتقد به سایر ادیان و مذاهب وجود داشتند که دوش به دوش بازو در بازو بر علیه استبداد آخوند ها با سپاه ضد مردمی حافظ منافع آخوند ها میجنگیدیم ، هموطنان اهل سنت ، شیعه ، بهایی !! ، مسیحی ، ارمنی و مارکسیست !! همه و همه هم صدا و یک صف در برابر ظلم آخوند های وطن بر باد ده . 
تعریف کردم که فرمانده خود من یک هموطن بلوچ از اهل سنت بود . استبداد استبداد است و ظلم ظلم و جنگ علیه مستبدین و ارتجاع وظیفه اول انسان و انسانیت . 
من و آن دوستانی که الزامی به شعائر نداشتند ،هواداران مجاهدین خلق هستیم و نه اعضا و کادر های مجاهدین خلق !! به زبان دیگر آری ما مجاهدیم به شکل اعم یعنی کنشگریم کنشگر سیاسی و اگر لازم شد در جای خود نظامی اما نه مجاهد خلق معنی اخص .