جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۵ آذر ۱۶, سه‌شنبه

فنلاند یکصد ساله میشود Finland



فنلاند یکصد ساله میشود 





باقر رئیس الساداتی
۶.۱۲.۲۰۱۶

فنلاند یکصد ساله میشود .


اگر از ورود اقوام مهاجر از روسیه و منطقه بالتیک به این منطقه یعنی فنلاند در ۱۰۰۰۰سال پیش بگذریم و سالیان دراز دست به دست شدن این سرزمین بین دو قدرت منطقه ای بالتیک یعنی سوئد و روسیه نیز بگذریم تاریخ اعلان استقلال فنلاند از طرف مجلس قانون گزاریی که در واقع به عنوان پارلمان سرزمین خود مختار فنلاند در سال ۱۹۰۱ در فنلاند تشکیل شده بود بر میگردد به ششم دسامبر هزار ونهصد وهفده ( ۶ دسامبر ۱۹۱۷) . این اعلان موجودیت و اسقلال کشور فنلاند همزمان شد با پایان جنگ جهانی اول و پیروزی بلشویک ها بر دولت از هم گسیخته روسیه و اعلان دولت بلشویکی در روسیه . دولت جدید بلشویک به رهبری لنین بلافاصله در همان سال استقلال فنلاند را به رسمیت شناخت . اما این استقلال در بطن خود آبستن یک جنگ خونین و برادر کشی بود که میان سرخها یعنی طرفداران کارگران و حزب کارگران با الهام از انقلاب بلشویکی در روسیه از یک طرف و سفیدها یعنی مالکان و زمینداران کشاورز و صاحبان صنایع از طرف دیگر . این جنگ داخلی یک سال بعد از استقلال یعنی ۱۹۱۸ آغاز و به مدت نزدیک به یک سال به طول انجامید .جنگ داخلی ، برادرکشیها و فجایع بسیار زیانباری از قبیل نسل کشی را نیز در خود داشت وعاقبت با پیروزی سفیدها و تمکین سرخها از دولت ائتلاف نوپا به پایان رسید .مجمع قانون گزاری ، سیستم حکومتی در فنلاند را جمهوری اعلان نمود ووضع قوانین را هم به عهده مجلسی قرار داد که نمایندگان آن از طرف آرائ مستقیم مردم انتخاب میشدند. رئیس جمهور نیز براساس قانون اساسی آن زمان به جای پادشاه یا امپراطور ، در رأس دولت قرارمیگرفت *.عمده ترین حادثه سیاسی که در این صد ساله اتفاق افتاد جنگی خانمانسوز و وحشتناکی بود که بین فنلاند و شوروی استالینیستی در گرفت. استالین از موقعیت آشفته جهانی درهنگامه جنگ جهانی دوم استفاده نمود و میخواست دوباره فنلاند را به کشور شورا ها برگرداند . بهانه اش برگرداندن دو بندرمهم فنلاندی ، بندرتورکو و بندرهانکو ، به شوروی بود ، اگر چه دسته جاتی از کمونیستهای فنلاند همچون حزب توده ایران در ایران ** این حق را برای استالین به رسمیت شناخته و خواهان واگذاری این بنادر به شوروی شدند اما مردم و ملیون فنلاند بشدت مخالفت کرده و حاضر نشدند حتی یک وجب از خاکشان را به استالین واگذار کنند. استالین و ارتش بلشویک او فکرمیکرد با اولین حمله تمام فنلاند را تصرف خواهد کرد ولی او سخت در اشتباه بود ، فنلاندیها در این جنگ آن چنان رشادت و فداکاریها و مقاومتی از خود نشان دادند که هنوزهم از آن جنگ خاطرات و داستانهای شگرفی از به کارگیری تاکتیکها و نبوغ فنلاندیها در این جنگ نابرابر نقل میکنند . و فنلاندیها همواره از این پیروزی به خودشان میبالند. ترس از شوروی اما همواره بر روی فنلاند و فنلاندیها سایه خود را گسترده بود ، به خصوص که مردم فنلاند میدیدند که چطور شوروی کشورهای اروپای شرقی و برخی ازکشورهای حوزه بالتیک را بلعید . درایت و هوشمندی سیاستمداران فنلاندی اما باعث شد که فنلاند بتواند یک موازنه درست و منطقی در روابطش بین غرب و شرق برقرار نماید و اقتصاد خود را دراین موازنه بیشترو بیشتر بارور کنند. طرفه آن که در همین زمان ما هم در ایران درست همین گرفتاری را داشتیم و ملیون ایران به رهبری دکتر مصدق کبیر درست همین سیاست را به نام موازنه منفی در پیش گرفته بود . اما حزب کمونیست ایران یعنی حزب توده این سیاست را به باد انتقاد میگرفت و خواهان دادن امتیازاتی از جمله امتیاز نفت شمال به شوروی بود که درست مشابهت عجیبی با حزب کمونیست فنلاند داشت بر سر واگذاری دو بندر تورکو و هانگو به شوروی .
وضعیت اقتصادی و اجتماعی فنلاند طی ۶۰ سال با مهاجرت زنان و مردان بیشتری از روستاها به شهرها و کاردر مؤسسات صنعتی و دولتی و …. دچار تغییرات بسیاری شد .فنلاندیها بیشتر محصولات تولیدی خود را چه کشاورزی و جنگلداری و صنایعی همچون معادن و… را به خارج صادر میکردند و وضع خوبی داشتند .اما سالهای ۱۹۶۰ تا ۷۵ و ۸۰ اقتصاد سیر نزولی پیدامیکند ومردم بسیاری به مهاجرت پرداخته وعازم کشورهمسایه ، یعنی سوئد میشوند که وضعیت بهتری برای کار و دستمزد داشت و امورزندگی هم در سطح بالاتری بود . سالهای ۱۹۸۰ اما آتش جنگی که به همت خمینی و آخوند های جنگ طلب در منطقه روشن میشود ،یعنی جنگ برادرکشی بین ایران و عراق نه تنها برای قدرتهای بزرگ استعماری بهشت برین شد بلکه حتی کشور کوچکی همچون فنلاند نیز با فروش سلاح و مهمات نظامی آن هم در بازار سیاه و به چند برابر قیمت از آن بهره های فراوان برد و اقتصاد فنلاند هم بهتر شد . با سقوط کمونیسم و دولت کمونیستی در شوروی ، یعنی از سالهای ۱۹۹۰باز تعادل اقتصادی کمی متزلزل شد اما فنلاندیها بلافاصله خود را ترمیم کرده و با راه افتادن اتحادیه اروپا ، فنلاند جزو اولین کشورهایی بود که به این اتحادیه پیوست و پول ملی خود را از مارک به یورو تعویض نمود، یعنی همان سالهای ورود ما به فنلاند ، پا قدم ما برای فنلاند خوب بود و وضع اقتصادشان شروع به رشد و ترقی بیشتر نمود و این بار مهاجران زیادی هم به فنلاند میآمدند . تاریخ کم صفحه فنلاندعلیرغم کم حجم بودنش اما ، حرفهای زیادی برای نقل کردن در خود دارد چه به لحاظ اقتصاد ، چه به لحاظ سیاست و چه به لحاظ فرهنگ و آموزش . امروزه به جرأت میتوان گفت که فنلاند یکی از پیشرفته ترین کشورها در آموزش و پرورش ، در سیستم های دموکراسی و آزادیهای اجتماعی از قبیل مطبوعات و رسانه های اجتماعی ، و صنعت و رفاه عمومی ، مدرنیته ، و عدالت نسبی اجتماعی ، و برابری مطلق زن و مرد و ….این جور چیزها است . یکصد سالگی فنلاند بر مردم فنلاند و فنلاند دوستان مبارک باد
* اکثر کشور های نوردیک و اسکاندیناوی دارای سیستم های حکومتی پادشاهی هستند .
** امتیاز نفت شمال . 

۱۳۹۵ مهر ۲۴, شنبه

دکتر علیرضا رئیس الساداتی Finland


دکتر علیرضا رئیس الساداتی



مراسم دفاع از تز دکترا !


همراه با پروفسور جرارد از واشینگتن آمریکا به عنوان حریف !



مراسم در دانشگاه هلسینکی به هنگام استماع دفاع علیرضا از تز خود .


اعلان قبولی و اخذ دکترای علیرضا و خوشحالی بی حد و حصر من از پیش رفتن یک قدم دیگر پسرم به سوی هدف انسانیش ......
تبریک به او و آرزوی موفقیت های روز افزونش .

۱۳۹۵ مهر ۶, سه‌شنبه

شعله پاکروان :من گواهی میدهم به خانه ای رفتم که همه ی مردانش اعدام شده بودند

شعله پاکروان :من گواهی میدهم به خانه ای رفتم که همه ی مردانش اعدام شده بودند




شعله پاکروان :من گواهی میدهم به خانه ای رفتم که همه ی مردانش اعدام شده بودند
دیدار خانم پاکروان و خانم شهناز اکملی مادرشهید مصطفی کریم بیگی از خانواده ای که پنج فرزند جوان شان به دلیل اهل سنت بودن و فعالیت برای مذهب شان اعدام شده اند و اکنون همسران جوان و بیوه شان با کودکانی یتیم در فقر و رنج روزگار سپری میکنند
شرح این دیدار در زیر بطور کامل آمده است :
خانه دیگری که میزبانمان شد در سنندج ، ساکنانی دارد که دلم میخواهد سرگذشت شان را بشنوید . مثل یک داستان است . داستانی که درد اعدامیان جوان را از یاد میبرد . اما قبل از هر چیز یاداوری میکنم که بهتر است افراد زودرنج یا کسانی که بیش از حد غمگینند این قصه را نخوانند .
زمانی که ریحان در خانه بود من نیز دلنازک بودم . با شنیدن سرگذشتهای غم انگیز تحت تاثیر قرار میگرفتم و اشکم جاری میشد . اما هر روز که گذشت دلنازکی م تغییر ماهیت داد . دقت و توجهم به اطراف بیشتر شد . و اکنون که ریحان در وجودم نشسته ، گویی تمام دردها و آزارهایی که او به جان خرید در وجودم ته نشین شده . زودرنجی ام تبدیل به خشم شده . برای مهار خشمم نفسهای عمیق میکشم و دندانهایم را بر هم میفشارم . و به دنبال راهی برای خروج از گرداب ناامیدی و غم هستم .
....................................
با شهناز و زنان خانواده احمدی از حیاط بزرگی رد شدیم . دوضلع حیاط به جای دیوار با توری و شاخه های انبوه درخت ساخته شده بود . حوضچه کوچکی با چیزی شبیه انباری مخروبه و درختهای بلند و قطور دیده میشد . چند بچه سه چهار ساله بازی میکردند . وارد خانه شدیم . پنج شش زن جوان و صاحبخانه که زنی میانسال بود به استقبالمان آمدند .
زنان آن خانه خویشاوندان سببی و نسبی بودند . نسبتهایشان چنان در هم تنیده بودند که مجبور شدم نموداری برای درک بهتر ترسیم کنم . اکنون حاصل شناخت این خانواده را بشنوید :
دو خواهر ، چینی و صدیقه با دو برادر ازدواج کرده اند در سالهای دور . چینی دو پسر میزاید و هنوز بچه ها مدرسه نرفته اند که مرد خانه اش اعدام میشود . پدر چینی مبالغ محدودی به دخترش میدهد تا بچه های کوچک یتیم شده را به سرانجام برساند . سالهای سخت میگذرد و دو پسر ، اصغر و یاور ازدواج میکنند . چینی طعم نوه را میچشد . تازه سیاهی ایام گذشته کمرنگ میشود . اما گویی سرنوشت چینی با سیاهی فقدان عزیزانش عجین شده . شنو ، همسر اصغر باردار بود که اصغر بالای دار رفت . چینی به عزای پسر و شنو به عزای شوهر نشستند .اکنون شنو 29 ساله است و تبدیل به چینی دیگری شده . تاریخ در زشت ترین شکل اجتماعی ش تکرار شد . این زن دو فرزند خردسال دارد که یکی شان هرگز پدر را ندیده . برادرش کاوه نیز همراه گروه اخیر اعدام شد .
چینی با داغ اصغر به دل ، عزادار یاور تنها پسر بازمانده اش که فرزندی ندارد هم شده . دامن این زن از کودکان یتیمی که با خون دل بزرگشان کرده بود خالی شده . دلش را به دو نوه کوچک پیوند داده و برایم توضیح میدهد سرنوشت خواهرش را .
صدیقه نیز در سوگ هر سه پسرش نشسته که اعدام شده اند . او هم مثل چینی ، دلش را به نوه های یتیمش پیوند زده . این دو خواهر تنها مانده اند با 5 عروس جوان که بین 26 تا 30 سال سن دارند . اسماء و چیمن و شهلا و نگین و شنو زنان جوان این خانه اند . در کنار کودکان یتیمی که بزرگترینشان 10 ساله است . خانه را برانداز میکنم . بنایی نسبتا بزرگ است با وسایلی بسیار ساده . به پشتی تکیه میدهم و پایم را که خواب رفته جابجا میکنم . نفس عمیقی کشیده و به تصویر روبرویم نگاه میکنم . این خانه شبیه همان روستایی ست که معاون رئیس جمهور گفت همه ی مردانش اعدام شده اند . بعد از افشای آن مسئولین سعی کردند خبر تلخ و تکان دهنده را انکار کنند . اما من گواهی میدهم به خانه ای رفتم که همه ی مردانش اعدام شده بودند . تنها یکی دو پسر بچه سه چهارساله داشتند . پسرانی که شاید در اینده ای نه چندان دور محکوم به اعدام شوند . تنم لرزید وقتی فکر کردم چرخه ی باطل و چندش آور اعدام در آن خانه تکرار خواهد شد . یکی از عروسها ظرف میوه ای آورد و تعارف کرد . دستم پیش نمیرفت . دهانم خشک اما راه گلویم بسته بود . گفتم ما همه چیز خورده ایم و فقط آمده ایم تا بدانید شما تنها نیستید . زنان زیادی چون شما در عزای عزیزان اعدام شده شان هستند . شهناز از مصطفی گفت . از دفن شبانه ی تن مصطفی در گورستان شهریار . از پسر مهربان و دلسوزش . از آرزوی ناکام مانده اش برای دیدن مصطفی در لباس دامادی . زنان میزبان سکوت کرده بودند . از چشمهایشان میخواندم که دارند فکر میکنند ببینند دیدن عزیز اعدامی با تن کبود سخت تر است یا دیدن عزیزی با کاسه سر خونین ؟ داشتند فکر میکردند نداشتن ملاقات آخر درد بیشتری دارد یا در آغوش کشیدن ریحانم در عصر یک روز پاییزی و آب ریختن پشت زندانی محکوم به اعدامم که همراه چند مامور از جلوی چشمم خرامید و از در میله ای و سپس در آهنی رد شد و برای همیشه رفت؟
من تماشا میکردم و شرایط را میسنجیدم . همه اعضای این خانه ، این بازماندگان اعدام ، بیکارند . اینان در تنهایی و فقر دست و پا میزنند . سرنوشت این کودکان چه خواهد شد ؟
به پنجره ی بزرگی که رو به حیاط بود خیره شدم و در چشم بهم زدنی آینده را تصویر کردم . در ذهنم سوار زمان شده و به اینده رفتم . کودکانی که با خشم و نفرت و نفرین این زنان بزرگ شده اند ، برای رهایی از چرخه ی فقر و
خشم ، پای حرف مبلغان احزاب کردی مینشنند . به سرعت جذب گفته ها میشوند . بحران بلوغ ، آنان را به سوی تخلیه ی فشار ناشی از ناکامی های کودکی سوق میدهد . در دلشان به حرفهایی که شنیده اند گرایش پیدا میکنند . برای کمک به مادرانشان مدرسه را رها کرده و در دکانی پادو میشوند . در بحثهای مردانی که به دکان میایند شرکت میکنند . احساس بزرگ شدن با حرمان ناشی از سالهای سخت بعد از اعدام پدر مخلوط شده و زبانشان تند و تلخ خواهد چرخید . پیش از آنکه معنای سیاست را بدانند دستگیر میشوند و قاضی به اتهام عضویت در احزاب کردی حکم اعدامشان را امضا خواهد کرد . اگر شانس یارشان باشد دیوانعالی حکمشان را میشکند و به حبس ابد محکومشان میکند . بسیاری از زندانیان کرد با همین سرنوشت روبرو بوده اند . زینب جلالیان ، افشین سهراب زاده و
دهها زندانی و تبعیدی حاصل همین روند بوده اند . اگر هم شانس یارشان نباشد ، سپیده ای خواهد دمید که با چشمهای بسته بالای دارخواهند بود . سرم را چرخاندم و 4 کودک را دیدم که کنار چینی نشسته اند . اینان خوراک های آینده ی ماشین اعدامند . شهناز عکسی انداخت . گویی میدانست در حال تماشای بخشی از تاریخ است که باز تکرار خواهد شد . لحظه ای بعد صدای شاتر دوربین بگوشم رسید و این بار شهناز در قاب تصویر تلخ قرار داشت . با چشمهای مصطفی که میدرخشید در قاب عکسی که دستهای شهناز را پر کرده بود .
نفس عمیق دیگری کشیدم . چشمهایم را بستم و کمی سرم را به دیوار تکیه دادم . سوال بزرگی در سرم میچرخید . چرا ؟ هیچ پاسخی پیدا نمیکردم . ریحان حلول کرده در تنم به زبان آمد : تمام تلاشت را بکن تا فراموش کنی روزهای سخت را . با چشمهای من ببین . با پاهای من راه برو . با دستهای من بنویس . یا مغز من فکر کن . بلافاصله سوال کوچکتری پیدا شد . چه باید کرد تا این کودکان خوراک ماشین حریص اعدام نشوند ؟ اگر مادرانشان منبع درامدی پیداکنند چه تغییری در سرنوشتشان ایجاد خواهد شد ؟ اگر فقر وادارشان نکند که مدرسه را رها کنند چه خواهد شد ؟ ریحان درونم گفت هیچ چیزی بهتر و مفیدتر از آموزش نیست . یادت هست وقتی در زندان شهرری مدرسه برپا شد ؟ حتی با جدول های روزنامه ای میتوان آموزش داد . باید همت کرد و لحظه ای از یاد دادن و یادگرفتن غافل نشد .
چشمهایم را باز کردم . از زنان پرسیدم کدامتان مدرسه را تمام کرده اید ؟ بجز همسر شهرام هیچکدام دیپلم هم نگرفته بودند . اما چند تاییشان به خیاطی علاقمند بودند . پس میتوان با گذراندن دوره ی خیاطی و تهیه یک چرخ ، به چرخیدن زندگی اهل این خانه امیدوار بود .
وقتی از آن خانه بیرون زدیم قرارهایمان را گذاشته بودیم . حداکثر دو هفته وقت داریم برای بررسی همه ی جوانب آغاز یک شغل . زنان جوان برای تعیین شغل آینده و ما برای همفکری و همیاری شان .
شاید بتوان آن قاضی را ناکام کرد که گفته بود همه ی اعضای این خانواده را از کوچک تا بزرگ بیاورید تا اعدامشان کنم !! جمله ای که یکی از زنان حاضر ، از قاضی نقل قول کرد و چشمهای من و شهناز غرق تعجب شد .
زنان و کودکان آن خانه را بوسیدیم و خداحافظی کردیم . در حالیکه همه شان را به صبوری دعوت می کردیم . صبوری همراه توکل به نیرویی لایزال . صبوری همراه با عمل برای تغییر در سرنوشت کودکانشان . تا در آینده ماشین اعدام موفق به خوردن جان جوان آنان نشود .
26 مرد اعدام شده اخیر ، 13 زن جوان به جا گذاشته اند که پیمان بسته اند " بنشینند " . یعنی هرگز مهر از جوان اعدامی برندارند . آوات و نگین و شهناز و سمیه شیما و غزل و هوار و شیلان و ... . اینان همسران آرش و یاور و محمد و امجد و کاوه و شهرام و شاهو و کیوان و ... بودند . اکنون مادران کودکان بازمانده . مادر ریان و رویدا و حسنا و ثنا و اسماء و دختر 8 ساله ی کاوه و پسر 9 ساله ی محمد ، زنانی که میخواهند مادرانه مادری کنند برای دختر 14 ساله ی عالم و پسران 9 ساله ی کیوان کریمی و کیوان مومنی .
اینان بازماندگان اعدام دسته جمعی بودند که باقیمانده عمرشان را پشت حصاری از جوانمرگی جوانانشان از دست خواهند داد . بی آنکه مسئولین و مامورین بدانند چه کرده اند . بی آنکه در آمارها بگنجند .
پاهای ورم کرده ام را در کفش چپاندم و فکر کردم هزاران نفر چون اینان در سراسر این سرزمین پراکنده اند . هزاران نفر که در دوزخی به نام دنیای بازمانده ی اعدام ، مرگ را زندگی میکنند . فرانتس فانون نام کتابش را برای اینان گذاشت . دوزخیان روی زمین .
از آنجا راهی خانه ای شدیم که مدتها بود میخواستم ببینم . هر بار مانعی ایجاد شده بود . اما این بار میخواستم حتی برای مدتی اندک کنار مادری بنشینم که فرزندش معلم بود . مرد جوانی که حتی با مرگش به جامعه آموزش داد .
عصر به خانه دایه سلطنه رفتیم . مادری که هنوز نمیداند فرزندش کجای این سرزمین مدفون شده . زنی که سنگی بر گوری ندارد تا بنشیند و سخت مویه کند . مویه های زنان سوگوار کرد حزنی
عجیب دارد . چنگ میزند بر دل وقتی بر گوری مینشنند و میخوانند " از وقتی رفتی خانه ی دلم ویران است " .
پایان قسمت دوم
............
پ . ن : از طولانی بودن پست عذرخواهی میکنم .اما چاره ای نداشتم . میبایست آنچه دیدم را به تصویر میکشیدم . تصویری تلخ از تاثیر اعدام بر بازماندگان . جامعه میبایست ابعاد این تاثیر را درک کرده و هر چه زودتر فکری به حالش کند . شاید باعث کند شدن حرکت ماشین مخوف اعدام شود.

مزار قتل عام شدگان ٦٧ در انتهاي بهشت رضاي مشهد. عكس مربوط به ٢٥ سال قبل است


مزار قتل عام شدگان ٦٧ در انتهاي بهشت رضاي مشهد. عكس مربوط به ٢٥ سال قبل است



مزار قتل عام شدگان ٦٧ در انتهاي بهشت رضاي مشهد. عكس مربوط به ٢٥ سال قبل است

سلام بر ارواح پاک و مطهرشان .سلام به روزی که زاده شدند و روزی که با شجاعت مرگ را بر زندگی با خفت و خواری ترجیح دادند و عاشقانه جان خود را فدیه راه آزادی و عدالت نمودند.سلام و درود بر آنها و همه رهروان شان. لعنت بر خمینی و همه عهد و عیال و حامیانش.سلامیویژه بر خاک پاک وروح پر فتوح برادر 19 ساله ام جواد که بدست اشقیا خمینی درسال 61 تیرباران شد و بدن تکه تکه شده اش را به امانت در این قطعه شریف قراردادیم و هر هفته مورد حمله اشقیا قرار میگفت و ما باز تعمیر میکردیم. چقدر سنگ دلی و شقاوت .مرگ برخمینی زنده باد آزادی

احکام خمینی دجال برای قتل‌عام سال ۱۳۶۷


احکام خمینی دجال برای قتل‌عام سال ۱۳۶۷




احکام خمینی دجال برای قتل‌عام سال ۱۳۶۷
گوشه‌هایی از حقایق یکی از هولناکترین نسل‌کشیهای قرن بیستم
با انتشار خاطرات منتظری در آذرماه 1379 بر روی اینترنت، دستور بی‌رحمانه قتل‌عام سی‌هزار زندانی سیاسی در تابستان‌1367، البته با تأخیری 12‌ساله در معرض اطلاع عموم قرار گرفت. اگر ‌چه انتشار خاطرات منتظری برای نخستین‌بار پرده از روی بخشی از حقایق پشت‌پرده این جنایت هولناک بر‌می‌دارد، اما بی‌تردید تنها گوشه‌هایی از این فاجعه بزرگ را منعکس می‌کند. در میان اسناد منتشر شده از سوی منتظری سندی وجود دارد که خمینی طی حکمی چنین دستور می‌دهد: ...
بسم الله الرحمن الرحیم
از آنجا که منافقین خائن به هیچ‌وجه به اسلام معتقد نبوده و هر‌چه می‌گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها، از اسلام ارتداد پیدا کرده‌اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان به استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند، محارب و محکوم به اعدام می‌باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رأی اکثریت آقایان حجه‌الاسلام نیری دامت افاضاته و جناب آقای اشراقی و نماینده‌ای از وزارت اطلاعات می‌باشد، اگر‌چه احتیاط بر اجماع است، و همین‌طور در زندانهای مراکز استان کشور، رأی اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم‌الاتباع می‌باشد. رحم بر محاربین ساده‌اندیشی‌است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا، از اصول تردید‌ناپذیر نظام اسلامی ا‌ست. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند «اشداء علی‌الکفار» باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می‌باشد. والسلام.
روح‌الله الموسوی الخمینی



سند تکان‌دهنده دیگری که در خاطرات منتظری به آن اشاره شده پاسخ دجال خون‌آشام به ابهام و سؤال! موسوی ‌اردبیلی قاضی‌القضات وقت رژیم، که خود در جنایت و کشتار سرآمد آخوندهای جنایتکار است، می‌باشد. احمد خمینی سؤال موسوی اردبیلی را در پشت متن حکم خمینی خطاب به او می‌نویسد:
«بسمه‌تعالی
پدر بزرگوار حضرت امام پس از عرض سلام آیت‌الله موسوی اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی در‌باره منافقین ابهاماتی داشتند که تلفنی در سه سؤال مطرح کردند.
1ـ آیا این حکم مربوط است به آنهایی که در زندانها بوده‌اند و محاکمه شده‌اند و محکوم به اعدام گشته‌اند ولی تغییر موضع نداده‌اند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است یا آنهاییکه حتی محاکمه هم نشده‌اند محکوم به اعدام‌اند.
2ـ آیا منافقینی که قبلاً محکوم به زمان محدودی شده‌اند مقداری از زندانشان، را هم کشیده‌اند ولی بر سر موضع نفاق می‌باشند محکوم به اعدام می‌باشند.
3ـ در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده‌های منافقینی که در شهرستانهایی که خود استقلال قضایی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می‌توانند مستقلاً عمل کنند
فرزند شما احمد»

خمینی جنایتکار در پاسخ به سؤالات موسوی‌اردبیلی به‌سادگی و اختصار تمام! می‌نویسد:
«بسمه تعالی
در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید. در مورد رسیدگی به وضع پرونده‌ها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد، همان مورد نظر است.
روح‌الله الموسوی الخمینی»



منتظری در ادامه خاطرات خود به مواردی اشاره می‌کند که تنها گوشه‌یی از جنایت و سنگدلی خمینی و کارگزاران جنایتکارش را به نمایش می‌گذارد. او به‌نقل از حسینعلی انصاری نماینده‌اش در زندانها نقل می‌کند:
«... شش یا هفت برادر بودند که اینها نماز می‌خواندند، روزه می‌گرفتند، اما حاضر به مصاحبه تلویزیونی نبودند. اینها را به‌این بهانه گفتند که سرموضع هستند و پنج یا شش نفر آنان را اعدام کردند و فقط یک نفر از آنان را که فلج شده بود باقی گذاشتند»....
منتظری در خاطراتش به یک نمونه دیگر اشاره می‌کند و می‌نویسد:
«... آقای اسلامی که دادستان انقلاب فارس بود یک پرونده‌یی را آورده بود پیش من مربوط به‌ دختری که می‌خواسته‌اند او را اعدام کنند. می‌گفت من با اعدام او مخالف بودم اما با اکثریت آرا او را اعدام کردند»....

نامه آخوند محمدحسین احمدی حاکم شرع خوزستان به خمینی جلاد به‌ تاریخ 23مرداد1367 نیز بسیار قابل‌توجه است. وی در نامه به خمینی می‌نویسد:
«... در رابطه با حکم اخیر حضرتعالی راجع به‌منافقین… نظرها و سلیقه‌ها بین افراط و تفریط قرار دارد که به‌تفصیل خدمت حاج احمدآقا عرض کردم و از تکرار آن خودداری می‌شود. من‌باب مثال در دزفول تعدادی از زندانیان به‌نامهای طاهر رنجبر ـ‌ مصطفی بهزادی ـ احمد آسخ و محمدرضا آشوغ با این‌که منافقین را محکوم می‌کردند. نماینده اطلاعات از آنها سؤال کرد: ”شما که جمهوری اسلامی را برحق و منافقین را بر باطل می‌دانید حاضرید همین الآن به‌نفع جمهوری اسلامی در جبهه و جنگ و گلوگاهها و غیره شرکت کنید“. بعضی اظهار تردید و بعضی نفی کردند. نماینده اطلاعات گفت: ”اینها سرموضع هستند چون حاضر نیستند که در راه نظام حق بجنگند“. به‌ایشان گفتم پس اکثریت مردم ایران که حاضر نیستند به جبهه بروند منافقند؟ جواب داد: ”حساب اینها با مردم عادی فرق می‌کند“ و در هر صورت با رأی اکثریت نامبردگان محکوم شدند فقط فرد اخیر در مسیر اجرای حکم فرار کرد. لذا خواهشمند است در صورت مصلحت ملاک و معیاری برای این امر مشخص فرمایید تا مسئولان اجرا دچار اشتباه و افراط و تفریط نشوند»....



منتظری در بخشی از خاطراتش درباره آمار کشته شدگان تنها چند روز پس از شروع ماشین کشتار چنین می‌نویسد:
«... بالاخره دو‌هزار ‌و ‌هشتصد یا سه‌هزار ‌و ‌هشتصد نفر زندانی ـ‌تردید از من است‌ـ از زن و مرد را در کشور اعدام کردند. حتی افرادی که نماز می‌خواندند، روزه می‌گرفتند، طرف را می‌آوردند به او می‌گفتند بگو غلط کردم، او هم به‌شخصیتش بر‌می‌خورد، نمی‌گفت. می‌گفتند پس تو سرموضع هستی و او را اعدام می‌کردند. در همین قم یکی از مسئولان قضایی آمد پیش من و از مسئول اطلاعات قم گله می‌کرد که می‌گوید تندتند اینها را بکشیم، از شرشان راحت شویم، من می‌گویم آخر پرونده‌های اینها را بررسی کنیم یک تجدیدنظری در حکم اینها بکنیم، می‌گوید ”حکم اینها را امام صادر کرده ما فقط باید تشخیص سرموضع بدهیم“. به بعضی افراد می‌گویند تو سرموضعی؟! او هم نمی‌داند که قضیه از چه قرار است می‌گوید بله، فوری او را می‌برند اعدام می‌کنند. بالاخره من احساس کردم که این شیوه درستی نیست تصمیم گرفتم یک نامه به‌امام بنویسم»....

سپس منتظری در خاطراتش به متن نامه‌اش به خمینی، که در تاریخ 9‌مرداد‌67 نوشته اشاره می‌کند. لازم به توضیح است که این اولین نامه‌یی بود که منتظری در ‌رابطه با قتل‌عام زندانیان سیاسی برای خمینی نوشت. وی در بند هشتم و آخرین بند این نامه می‌نویسد:
«... اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز، هم عکس‌العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود».... 
به‌این‌ترتیب، منتظری تصریح می‌کند در ابتدای ‌کار، یعنی چند روز پس از شروع اعدامها (9مرداد) شمار اعدام‌شدگان 3800تن و یا آن‌چنان‌که در نامه به‌ خمینی نوشته است «چندهزار نفر در ظرف چند روز» بوده است. این در حالی است که او در نامه 9مرداد نمی‌توانسته از تعداد اعدام شدگان در اکثر شهرستانها اطلاعی داشته باشد. بنابراین عدد قید شده تنها مربوط به زندان اوین [1] و نه حتی گوهردشت است، زیرا اعدامها در زندان گوهردشت از روز هشتم مرداد آغاز شد.

منتظری سپس می‌نویسد:
”... چند روز بعد هم یکی از قضات خوزستان به نام حجت‌الاسلام آقای محمدحسین احمدی پسر آیت‌الله آقای آشیخ علی‌اصغر احمدی شاهرودی آمد پیش من خیلی ناراحت بود می‌گفت: 'در آنجا تندتند دارند اعدام می‌کنند. به‌یک شکلی نظر اکثریت درست می‌کنند. خوب تشخیص نمی‌دهند. اینها از عملیات منافقین ناراحت هستند و افتاده‌اند به‌جان زندانیان“....

منتظری بر این اساس در تاریخ 13مرداد، نامه دوم خود به خمینی را می‌نویسد و نسبت به این رویه اعتراض می‌کند. او در این قسمتی از خاطراتش پس از نوشتن متن نامه دوم ادامه می‌دهد:
«... این نامه دوم من راجع به‌این موضوع بود. بعد من دیدم آنها دارند کارشان را ادامه می‌دهند. اول محرم شد من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الآن محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگهدارید»....



بنابراین به‌تصریح منتظری تا اول ماه محرم که مطابق است با 23مرداد قتل‌عام زندانیان سیاسی با همان شدت روزهای اول ادامه دارد.
وی می‌افزاید: «... رئوس مطالبی را که یادداشت کرده‌ بودم در این جلسه با آنها صحبت کردم و بعد یک نسخه از آن را به آنها دادم که برای شما می‌خوانم».... تاریخ این یادداشت 24مرداد و خطاب آن به آقایان نیری قاضی شرع، اشراقی دادستان، رئیسی معاون دادستان، پورمحمدی نماینده اطلاعات در اوین برای اجرای حکم امام می‌باشد»...

منتظری در ادامه این مطلب می‌نویسد:
«... بالاخره این جریان گذشت بعد از مدتی یک نامه دیگری از امام گرفتند برای افراد غیرمذهبی که در زندان بودند. در آن زمان حدود پانصد نفر غیرمذهبی و کمونیست در زندان بودند، هدف آنها این بود که با این نامه، کلک آنها را هم بکنند و به‌اصطلاح از شرشان راحت شوند»....

هم‌چنان‌که از متن مشخص است فاصله بین نامه 24مرداد منتظری با نامه جدیدی که خمینی برای کشتار زندانیان غیرمجاهد می‌نویسد، چند هفته فاصله است. تحقیقات مجاهدین در همان زمان نیز نشان می‌داد که حکم خمینی مربوط به‌زندانیان غیرمجاهد حوالی 15شهریور یعنی حداقل سه هفته بعد از 24مرداد ابلاغ شده. به‌این ترتیب در تهران قتل‌عام زندانیان مجاهد تا بعد از 15شهریور یعنی بیش از 40روز ادامه داشته است.
با کمال تأسف منتظری در این کتاب فاش نمی‌کند که قتل‌عام شامل کدام شهرستانها و در هر شهرستان شامل حال چه تعداد از زندانیان شده است. اما سؤال موسوی‌اردبیلی از خمینی به‌خوبی نشان می‌دهد که قتل‌عام نه‌تنها در مراکز استان، بلکه در بسیاری دیگر از شهرهای کشور نیز جریان داشته است.
تحقیقات واحد تحقیق شهیدان قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال‌67 نشان می‌دهد قتل‌عام زندانیان مجاهد علاوه بر تهران در شهرهای مختلف کشور از جمله کرمانشاه، زنجان، مشهد، اراک، همدان، ارومیه، سمنان، رودسر، اهواز، قم، ساری، قائمشهر، شهرکرد، خرم‌آباد، زاهدان، کرج، تبریز، سبزوار، رشت، مسجدسلیمان، شیراز، اصفهان، سنندج، بابل، لاهیجان، بندرانزلی، چالوس، بروجرد کاشان، منجیل، گرمسار، فسا، اندیمشک، بهبهان، کلاچای، گچساران، کرمان، صومعه‌سرا، ابهر، شاهین‌شهر، دزفول، اسلام‌آباد، کرند، ایلام، برازجان، تویسرکان، پلدختر، اردبیل، شاهرود، گرگان، گنبد، شهرضا، لنگرود، آمل، الیگودرز، قوچان، ماکو، قزوین، بیرجند، بندرعباس، مراغه، بندرماهشهر، بوشهر، خوی، کازرون، سلماس، گلپایگان، اصطهبانات، علی‌آباد شیراز جریان داشته‌است و در شماری از این شهرها حتی یک نفر زندانی هم از موج قتل‌عام زنده نمانده است. اگر‌چه تمرکز قتل‌عام در ماههای مرداد و شهریور بوده است اما گزارشهای بسیاری وجود دارد که قتل‌عام زندانیان سیاسی تا پایان سال67 در سراسر ایران با روشهای مختلف ادامه داشته است.
در قسمت دیگری از کتاب خاطرات منتظری به پاسخ خمینی به منتظری اشاره دارد. در این نامه خمینی شخصاً مسئولیت تام و تمام دستور کشتار را به‌عهده گرفته است. او از طریق پسرش احمد که در ضمن کاتب او نیز بود، در نامه‌یی به تاریخ 15مرداد67 خطاب به منتظری تصریح می‌کند:
«... شما که می‌دانید من نمی‌خواهم سرسوزنی به بی‌گناهی ظلم شود ولی دید شما در مورد ضدانقلاب و به‌خصوص منافقین را قبول ندارم. مسئولیت شرعی حکم مورد بحث با من است جنابعالی نگران نباشید. خداوند شر منافقین را از سر همه کوتاه فرماید»....

بنابراین منتظری به‌خوبی به مسئولیت خمینی و فرمانهای او برای کشتار مجاهدین نه تنها در قتل‌عام زندانیان سیاسی که پیش از شروع مقاومت مسلحانه در فردای 30خرداد سال 60، به‌خوبی آگاه بود و تلاش برای کتمان این حقیقت، به‌هیچ‌وجه قابل توجیه نیست.
آخوند محمد یزدی، رئیس قوه قضاییه وقت رژیم، درباره قتل‌عام زندانیان سیاسی در مصاحبه با روزنامه اطلاعات به تاریخ 9خرداد69 می‌گوید:
«... امام فرموده‌اند… حکم قضایی درباره منافقین (این است) که مجموع سازمان و تشکیلات محکوم شده، نه فردفرد، تا در تطبیق عنوان محارب و مفسد روی افراد تردید شود»... [2]

بله واقعیت این است حکم قتل‌عام زندانیان سیاسی نه در سال‌67 بلکه سالها قبل از سوی خمینی به تمام دست‌اندرکاران جنایت ابلاغ شده بود. اگر تا سال‌67 به تأخیر افتاد تنها و تنها به این دلیل بود که خمینی در اوضاع و احوال سیاسی آن زمان بیش از این نمی‌توانست قیمت سیاسی بدهد. اما بعد از نوشیدن زهر آتش‌بس برای جلوگیری از فوران نارضایتی مردم و حفظ نظامش تنها چاره را کشتار و قتل‌عام سی‌هزار زندانی مجاهد و مبارز دید... !
[1] بر اساس بررسیهای واحد تحقیق شهیدان قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال‌67، اولین سری اعدامها یک‌روز پس از پذیرش قطعنامه‌598 از سوی خمینی (27تیرماه1367) در برخی از شهرها از جمله تهران و ایلام... آغاز شده است. اما زمان شروع قتل‌عام در همه شهرستانها یکسان نبوده است کما این‌که در زندان گوهردشت هشتم مرداد شروع شد بنابراین منتظری در 9‌مرداد در اولین نامه خود به خمینی 3800‌نفری را که در آمار ذکر کرده تنها آمار زندان اوین و نه حتی زندان گوهردشت بوده است.
[2] روزنامه اطلاعات رژیم 9‌خرداد 1369.

تظاهرات و راهپیمایی ضد امپریالیستی یاران و همپیمانان آخوندها و بازاریان حکومتی در تهران .


تظاهرات و راهپیمایی ضد امپریالیستی یاران و همپیمانان آخوندها و بازاریان حکومتی در تهران .





تظاهرات و راهپیمایی ضد امپریالیستی یاران و همپیمانان آخوندها و بازاریان حکومتی در تهران .

به مناسبت آغاز سال تحصیلی .( ۱ )


به مناسبت آغاز سال تحصیلی .( ۱ )







به مناسبت آغاز سال تحصیلی .( ۱ )


آن چه که امروزه بنام آموزش و پرورش اسلامی در کشور ما در جریان است ، منهای حضور فعال معلمین مسئول و متعهد به انسان بودن در بخشهای مختلف آموزشی و اداری آن ، هدایت و برنامه ریزی و گردش کارآن را تماما حوزه های در واقع جهلیه قم به عهده دارد . کنترل و تحت نفوذ درآوردن سیستم آموزش و پرورش و سیستم قضایی و حقوقی و جزا از آرزوهای دیرین آخوند های شیعیی بود که از ابتدائی که از جبل العامل لبنان در عصر صفویان قدم به ایران گذاشتند در دل و در سر داشتند و تا به امروز که نه تنها این نهاد های استراتژیک و حیاتی که تمام عیار بر جان و مال و نوامیس مردم ایران دست یازیدند و مسلط شدند و حکومت میکنند و ولایت دارند .
قبل از این که به توضیحات بیشتری در این زمینه بپردازم لازم میدانم که به مصاحبه مهران مجیدی نماینده ستاد همکاری حوزه علمیه و آموزش و پرورش آخوندها با خبرگزاری تسنیم در تاریخ ، ۲۴/آذر/۱۳۹۲بپردازم . تا معلوم شود که چرا امروزه روز با این همه جنایت و خیانتی که از جانب حکومت آخوند های حکومتی بر جامعه ما اعمال میشود ! وعلی القاعده اول از همه و جلو تر از همه این معلمین و دانشجویان بودند و هستند که باید صدایشان بلند شود و بر آشوبند ! به این شکل در یک خفقان محض قرار گرفته و آب از آب تکان نمیخورد . او در این مصاحبه میگوید
تفاهم نامه‌ای میان آموزش‌وپرورش شهر تهران و حوزه علمیه برادران به امضا رسید که : «مدرسه دولتی به مدرسه وابسته به حوزه علمیه تبدیل می‌شود و مدیریت حوزه با استقرار روحانی ثابت در این مدارس مدیریت تربیتی مدارس را بر عهده خواهد داشت،» محتوای برنامه‌ها طبق شیوه‌ نامه فرهنگی و تربیتی تایید شده کارگروه و توسط مدیر مدرسه اجرا خواهد شد. در مورد مفاد تفاهم نامه توضیح میدهد که اداره کل آموزش و پرورش متعهد میشود که محور های زیر را به موقع اجرا بگذارد
*
تشکیل جلسه با مدیران و معاونان پرورشی مناطق و مدیران مدارس منتخب جهت ابلاغ و توجیه طرح، ابلاغ شیوه نامه فرهنگی و تربیتی به مدارس،‌ابلاغ مفاد تفاهم نامه به مناطق و مدارس تحت پوشش
*
تعیین مکان مشخص برای روحانی به عنوان دفتر کار برای ارائه مشاوره،‌پاسخگویی به سوالات و ارتباط با خانواده‌ها
*
زمینه سازی برای استفاده مستمر از روحانی مدرسه و اساتید حوزه علمیه در جلسات خانواده‌ها، دانش آموزان و معلمان و هماهنگی با مدیریت مدرسه برای حضور روحانی در بخشی از کلاس‌های پرورشی به صورت منظم در هر پایه تحصیلی
و تعهدات مدیریت حوزه علمیه…..؛
*
جذب، آموزش و اعزام مبلغان مدارس امین ( مدارسی که بوسیله حوزه آخوند ها اداره میشوند )
*
تهیه و تدوین برنامه‌های تربیتی و فرهنگی منطبق با ضوابط شورای عالی آموزش و پرورش
*
تامین نیازهای مذهبی مدارس شامل اعزام استاد،‌تامین محتوای فرهنگی
*
برنامه ریزی لازم برای ارائه مشاوره به دانش آموزان، نظارت بر محتوای برنامه‌‌ها و فضاهای تربیتی و فرهنگی مدارس از جمله کتابخانه و سایت
*
اهتمام برای اقامه نماز جماعت در مدارس،‌ارتباط مبلغان با دانش آموزان در خارج از کلاس!! مثل زنگ تفریح، صبحگاه و بهره‌مندی از تمام ظرفیت‌های موجود برای اجرای طرح تربیتی.
خبر فوق و اخبار مشابه آن از قبیل همکاری حوزه و وزارت خارجه ، حوزه و وزارت اقتصاد و دارائی ، حوزه و ..... مدتها است که بخشی از ستون خبری روزنامه های وابسته به رژیم را در داخل کشور به خود اختصاص داده است . مردم هم به مرور عادت کرده اند که بشنوند از همکاری حوزه و خانه هنر ، حوزه و مثلا سینما و قس علی هذا . ولی چه چیزی ضرورت این اعلان موجودیت ها را بر می طلبد ، این که مردم همواره بدانند که روحانیت حکومتی جزو لاینفک زندگی روزانه مردم شده است . اگر تا دیروز ما برای ضرورت وجود روحانیت استدلال میکردیم که اچه کسی در گوش نوزادان ما اذان و تشهد بخواند، چه کسی عهده دار نماز میت برای اموات ما باشد و چه کسی صیغه های محرمیت و عقد و نکاح را جاری کند و … جز آخوند ها !! حالا مردم باید بدانند از ب بسم الله زندگیشان در عصر اینترنت و عصر کبیر آگاهیها و صلاحیت های علمی و تخصصهای نانويي تا میم رحمن و رحیمی اشان تحت نظارت و صلاحدید آخوند ها و سیستم های کنترلی آنها یعنی در نهایت پاسداران باید باشد
.آموزششان را آخوند ها تدوین میکنند ، امور داخله و خارجه شان را آخوند ها برنامه ریزی میکنند،‌اقتصاد و دارائی و برنامه را هم آنها پی میریزند ، جنگ و دفاع را آنها تشخیص میدند و برنامه ریزی میکنند و و خلاصه در این مملکت جز آخوند و حوزه هیچ منبع و انسان ذیصلاح دیگری وجود ندارد !! قحط الرجال مطلق ،.