خواستگاری و ترامپ
خواستگاری و ترامپ
( با پوزش از فمینیست ها ، یک طنزه فقط ) مادر بزرگ همیشه این داستان را به شوخی و خنده با لفظی بسیار شیرین مشدی برای سه تا خاله های من که اون موقع خیلی جوون بودن و دم بخت ، تعریف میکرد ، که میگن یک مادری سه تا دختر دم بخت داشت . دخترا اما هر سه نفرشان مشگل سرزبونی صحبت کردن داشتن و اختلال در ادا کردن و تلفظ بعضی حروف . هر کس که میومد برای خواستگاری ، همین که دخترا شروع میکردن به حرف زدن ، حواستگارا یخ میکردن و پا میشدن و میرفتن . . والدین دخترا دیگه به تنگ اومده بودن و فکر میکردن که دخترا رو دستشون باد کردن و بیخ ریششون موندن . آخرش مامانه با دخترا قرار گذاشتن این بار که خواستگار اومد اونا اصلا حرف نزنن و ساکت باشن. گذشت و گذشت تا یک روز یک خانواده خواستگار برای دخترا پیدا شدن . وقتی که خواستگارا نشسته بودن و دخترا شربت برای خواستگارا آوردن یک هو چندتا مگس حمله کردن به شربتا . مگسا بد جور شلوغ کرده بودن دختر اولیه طاقت نیاورد و گفت تیس تیس مدسینا !! یعنی میخواست بگه کیش کیش مگسا گفته بود تیس تیس مدسینا . دومی یک هو متوجه میشه که یک مگس افتاده توی شربتا داد میزنه که لندس را بگیل دل بتسینا . میخواسته بگه لنگش را بگیر درش بیار بیرون از لیوان. سومی که میبینه این دوتا گاف دادن و حرف زدن یک هو بر میداره با غرور میگه ، سکر و حمد هدا مو که دب نتسینا میخواسته بگه که شکر و حمد خدا که من حرف نزدم . با این وصف هر سه تا گاف داده و اشکال زبونشون را به خواستگار نشون دادن . حالا قضیه ما هست و داستان این آقای ترامپ . یکی اگر سیم اینو از برق بکشه و این ، این قدر حرف نزنه شاید بشه یک جوری قالبش کرد !!!؟ اما دست بردار نیست دب زیاد میزنه خداییش . ببخشید منم زبونم گرفت
